نقد و بررسی کتاب «بایدها و نبایدها»
نویسنده: | محمد جواد حجتی کرمانی |
به طوری كه ملاحظه خواهيد فرمود، استاد شهيد بهشتی رضوان الله تعالی عليه، در سراسر مباحث متقن و مستدلی كه دارد، جا را برای ايراد و اشكال و نظر دادن شنوندگانش باز میگذارد. او هر چند در مقام يك استاد و يك مرشد و يك سخنران و آموزگار مذهبی اين سخنرانيها را ايراد كرده … اما هيچ گاه سخن خود را «سخن آخر» كه نشود بالای آن سخنی گفت نپنداشته و شنوندگان خود را به انديشيدن واداشته و انتقاد آنان را پذيرفته و منعكس كرده است. اين رسم پسنديده و آموزنده، متاسفانه پس از گذشت چهل سال، هنوز در ميان آموزگاران مذهبی ما رواج نيافته است، سهل است! پارهای از گويندگان و نويسندگان مذهبی ما چنان میگويند و مینويسند كه گويی گفتهها و نوشتههايشان وحی منزل است و مخالفان و ايراد گيرندگان،كافران و مرتداند!
پيش درآمد
آنكه مرا به نگارش اين مقدمه واداشت، برادر عزيزم دكتر سيد عليرضا حسينی بهشتی فرزند شهيد بزرگوار دكتر سيد محمد حسينی بهشتی ـ اعلی الله درجه ـ بود كه از سر لطف موروثی به اين حقير از من خواست كه اثر حاضر را بازبينی و نقد كنم و من هم برای ادای وظيفه و حقی كه شهيد بهشتی به عنوان يك استاد و معلم برجسته و نمونه بر من داشت و هم برای همكاری و همياری با برادر عزيزم عليرضا كه به نشر آثار پدر شهيدش كمر همت بربسته است، پيشنهادش را پذيرفتم.
… و اما «لطف موروثی» كه از آن نام بردم از آن رو است كه شهيد بهشتی، از ميان شاگردان و دوستانش به اين حقير لطف ويژهای داشت و اكنون چنين میپندارم كه او به روح نقاد و جرأت نقادی من، بيش از ديگران اهميت میداد و اين، هم در جلسات درس شبانهای بود كه در سالهای ميانی دهه سی برای آموزش دروس جديد به طلاب جوان آن روز تشكيل داده بود كه در روش، تدريس و اهتمام و احترام به شاگردان و فصاحت و طلاقت بيان جلوهای خاص داشت و نيز در محضر درس استاد علامه طباطبائی ـ رضوان الله عليه ـ كه از ميان شاگردان استاد، برجستگی چشمگيری داشت، و هم در ديد و بازديدها و آمد و رفتهايی كه با روشنفكران دينی و اساتيد دانشگاه و دانشجويان داشت، و هم در جلسات مفصل و طولانی مخفی و نيمه مخفيای كه در سالهای آخر رژيم شاهنشاهی گذشته، با حضور آن شهيد تشكيل میشد و در همه اين جلسات، جلوه و جلال ويژهاش نمودار بود و هم در ديدارها و جلساتی كه در آستانه پيروزي انقلاب با شركت فعال ايشان برقرار بود و نيز پس از آن در گفتگوهای مكرر خصوصی و عمومی، به خصوص جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی كه اين بخش، ميليونها بيننده تلويزيونی داشت.
درباره اين اثر
كتاب «بايدها و نبايدها» مشتمل بر ده سخنرانی است كه در سال 1353 ايراد شده است. سخنرانيها در اصل، در پانزده جلسه ايراد شده است كه متاسفانه نوارهای پنج جلسه آن به دست نيامده است. اين سخنرانيها كلا به مساله امر به معروف و نهی از منكر اختصاص دارد و با شيوه ويژهای كه شهيد بهشتی داشت، همگی ذيل تفسير ايات 102 تا 110 سوره آل عمران بيان شدهاند. آنچه در اين دفتر به نام جلسه اول امده، جلسة دوم سخنرانی است (نک: ص 14) نوار سه سخنرانی ميانی و يک سخنرانی اخر هم به دست نيامده است.
سخنرانی ششم اين مجموعه هم ناتمام است. به اجمال به ويژگيهای دفتر حاضر اشاره كنم:
به طوری كه خوانندگان ارجمند و هوشمند ملاحظه خواهند فرمود؛ سخنرانیها در اوايل دهه پنجاه شمسی ايراد شده و اين در شرايطی بوده است كه حدود ده سال از نهضت پانزده خرداد میگذشته و مبارزات ملت ايران ـ در غياب حضرت امام خمينی كه در نجف به حالت تبعيد به سر میبردند، دورهای شديد از اختناق و تضييقات را میگذراند… روح مبارزه جويی و تاييد حركات انقلابی در سخنرانيهای حاضر، به وضوح به چشم میخورد. در عين حال، آن سالها، سالهای اوج رواج و ترکتازی افكار كمونيستی بود، به خصوص كه جوانان فعال و مبارز ايرانی كه با گرايشهای كمونيستی مبارزه میكردند، دست به ترور و هواپيما ربايی و درگيریهای مسلحانه زده بودند و در ميان مردم به خصوص دانشگاهيان و دانشجويان مبارز محبوبيت و مقبوليت داشتند. آن ايام، بحثهای ايدئولوژيک و عقيدتيای كه بتواند با استدلال و ارائه برهان و منطق قوی، قشر دانشگاهی و تحصيلكرده و كتابخوان كشور را اقناع كند، سخت مورد نياز بود. و اين نياز توسط بزرگوارانی چون استاد شهيد مرتضی مطهری، شهيد بهشتی، مرحوم دكتر شريعتی، و پشتوانه فكری و فلسفی عظيم و برجسته و بلند آوازهای چون استاد علامه طباطبائی برآورده میشد. خواننده ارجمند، در خلال سخنرانيهايی كه در اين دفتر آمده است به نكات برجسته و كليدیای بر خواهد خورد كه امروزه نيز با گذشت حدود چهل سال از تاريخ آن، تر و تازه و متقن و پابرجاست…
* * *
نكتة ديگر، شرح و بسط ساده و گسترده مباحث است كه البته در خور سخنرانیهايی از اين قبيل است. هر چند خوانندگان ارجمند و دانشمند ممكن است مباحث اصلی كتاب را در كمتر از نيمی از كتاب حاضر بازنويسی كنند اما نغز اين است كه همين «اطناب» ظاهری كه مقتضای مقام خطابه و سخنرانی است، در اين دفتر نيز آموزنده است چرا كه خواننده، به خصوص اگر استاد، معلم يا سخنران مذهبی باشد، به لطائف نكات و ظرائف روشها و شيوههايی كه استاد شهيد بهشتی در مقام القاءخطابه داشته است، واقف خواهد شد كه اينک به يكی از اين ظرایف اشاره میكنم:
به طوری كه ملاحظه خواهيد فرمود، استاد شهيد بهشتی رضوان الله تعالي عليه، در سراسر مباحث متقن و مستدلی كه دارد، جا را برای ايراد و اشكال و نظر دادن شنوندگانش باز میگذرد. او هر چند در مقام يك استاد و يك مرشد و يك سخنران و آموزگار مذهبی اين سخنرانيها را ايراد كرده و به طوری كه خواهيد ديد با استعداد و نبوغی كه داشته است، از اشارات و نكات ظريف و بكری از آيات قران و احاديث شريف نبوی (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بهره برده است، اما هيچ گاه سخن خود را «سخن اخر» كه نشود بالاي آن سخنی گفت نپنداشته و شنوندگان خود را به انديشيدن واداشته و انتقاد آنان را پذيرفته و منعكس كرده است(ص 156). اين رسم پسنديده و آموزنده، متاسفانه پس از گذشت چهل سال، هنوز در ميان آموزگاران مذهبی ما رواج نيافته است، سهل است! پاره ای از گويندگان و نويسندگان مذهبی ما چنان میگويند و مینويسند كه گويی گفتهها و نوشتههايشان وحی منزل است و مخالفان و ايراد گيرندگان،كافران و مرتدانند!
* * *
… حقير در نظر داشتم، خلاصه ای از دفتر حاضر را در مقدمه بياورم اما به خاطر رعايت اختصار، تنها به چند مورد برجسته و اموزنده از انچه در اين دفتر شريف امده است، بسنده كردم. مطالب زير به صورت خلاصهای از صفحات مختلف كتاب حاضر دستچين شده است:
توجه به خدا: اين كه قران به مؤمنان دستور داده است به جای «يا محمد»، «يا رسول الله»، بگويند نه براي تشريفات است. برای آنست كه توجه به پيغمبر در پرتو توجه به خدا باشد… (ص 18)
پيغمبر و امام دوستی مثبت و منفی: پيغمبر دوستی و امام دوستی، گاه باعث نزديكی به خدا و گاه حجاب پيوند با خداست! (ص 20 و 19)
خصلت امت: خصلت «امت»، هدف داشتن و رهبری داشتن است. (ص 21)
القاب: هر كس در هر مقامی در جامعه اسلامی اسير القاب باشد دور از اسلام است… اقلا من عالم دينی اسير القاب نباشم! (ص 33)
اثر عمل در تبليغ دين: دنيا در پی راههای عمل برای بهتر زيستن است نه راههای ادعايی! نسل جوان خودمان هم همين طور هر جا به هر مقدار عمل به معيارهای اسلامی سراغ داشته باشد، ديگر هيچ احتياجی به تبليغ نيست، خود دل و جان و فكر و ايمان او انجاست. (ص 38)
نمونه عينی اثر عمل: اندونزی سرزمينی كه امروز نزديك به صد ميليون مسلمان دارد (سال 53 ـ مطابق اخرين امار سال 1379 مسلمانان اندونزی 220 ميليون نفرند ـ گزارش تلويزيونی: ارديبهشت 79)، چگونه مسلمان شد؟ ده درصدش به زبان نبود، بيش از 90 درصد به عمل بود. (ص 39)
دعوت به خير نه با ادعا: دعوت به خير كه نه به بانگ بلند ادعا بلكه بايد مردم دنيا شما را ببينند (نحوه زندگی و رفتار و گفتارتان را)، خود به خود، به خير فراخوانده شوند. (ص 42)
انسان عاشق عاقل: اسلام و اديان میخواهند انسان عاشق تربيت كنند… عاشق عاقل… انسان حسابرسی كه هم حسابها را میكند… اما در او شور و گرمايی است كه نمیگذارد آرام بگيرد… محاسبه او را به نوميدی بكشاند. (ص 50)
شناخت فرادينی معروف و منكر: ما بايد قبل از امر و نهی خدا، از «معروف» مانند عدل و احسان و «منكر» از قبيل فحشاء و بغی شناخت داشته باشيم… (مقولات فرادينی). (ص 56)
بیبند و باری متدينهای بیدين شده: چرا متدينهای بیدين شده بیبند و بارترند؟ چون او همه چيز را به امر خدا انجام میداده، حالا كه خدا كارهای نيست، همه چيز مباح است ولی بیدين با تربيتی كه آدميت و عاطفه دارد، چنين نيست. (ص 74)
شناخت فطری نيك و بد: مطابق مكتب اهل بيت (ع) ـ برخلاف اشاعره ـ اگر دين و وحی هم نبود، بشر میتوانست خوبی و بدی را بفهمد: آنچه بشر به هدايت فطری به نيكی شناخته، خوب است و «معروف» و انچه بشر به هدايت فطری به بدی شناخته بد است و «منكر». (ص 77)
نقش وحی: پس نقش وحی و شرع چيست؟ وحی كمک كار عقلی است: «كلما حكم به حكم به العقل» وحی ريزه كاريهايی را كه عقل بدان نمیرسد و ابعاد ناشناخته را به ما نشان میدهد چون واقعيت اينست كه نه بیعقليم و نه عقل كل. (ص 79ـ81)
نسبت روشنفكر و تحصيلكرده: ميان تحصيلكرده و روشن بين عموم و خصوص من وجه است (يعنی تحصيلكردهای كه روشنفكر نيست و روشنفكری كه تحصيل كرده نيست وجود ندارد). (ص 82)
معيارهای امر و نهی خدا: اين گفته كه در شناخت احكام عقل را دخالت ندهيد، همان اشعری مذهبی است و اصلا چنين چيزی ممكن نيست. خود خدا در قرآن دخالت داده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ… وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ…» پس، معياری داريم كه بفهميم خدا به چه چيزهايی امر میكند و از چه چيزهايی نهی میكند و اين معيارها را پيش از وحی و امر و نهی خدا میفهميم. (بحث بسيار جالب به خصوص در صفحات 82ـ84)
آدرس خدا و آدرس عدل: اگر در جامعة اسلامی كوششی برای اقامه عدل نباشد كسی به سراغ ما نمیآيد و بلكه برعكس جوان ما هم به جايی میرود كه برای اقامه عدل گام برداشتهاند چه خدا و اسلام باشد چه نباشد. جوان عاشق عدل است و خدا خواسته كه جوان با اين بينش به دنبال خدا برود… چرا آدرس خدا را با آدرس عدل جدا كنيم؟ اين گناه ماست، آيا گرايش جوان به عدالت قابل تخطئه است؟ غير خدايی است؟ مگر فطرت و عقل و قران جز اين میگويد كه: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْل؟» (ص 86)
دعوت به وسيله كرامت يا عدل؟: اين كه غير مسلمانان علی و حسين را دوست دارند، برای آن است كه انها علی و حسين را در روشنايی «عدل› میبينند. «تو به تاريكی علی را ديدهای»، تو میخواهی علی را در پرتو كرامات ببينی! میخواهی بشريت را در پرتو اعتقاد به كرامات به راه خدا بياوری. كرامات و معجزه به جای خود صريح قران است؛ اما اين اشتباه است كه بخواهی بشريت را از اين راه به راه خدا بياوری… قرآن از كدام راه بشر را به سوی خدا می آورد؟ از راه: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَان» (ص 87).
عصر تزلزل ارزشها… ارزشهای ثابت، ارزشهای متغير: عصر ما، عصر تزلزل سريع ارزشهاست… دو مكتب فكری در مورد ارزشهای ثابت و اصيل وجود دارد:
۱) نسبی بودن همه ارزشهای انسانی و اخلاقی و اجتماعی
۲) وجود ارزشهای ثابت و اصيل كه زيربنای همه نظامها به شمار میروند.
نظر اشاعره كه هر چه خدا گفت خوب است، خوب است و هر چه خدا گفت بد است، بد است، معنايش همان بیثبات بودن ارزشهاست يعنی ارزشها معيار ثابتی ندارند كه همه كس فهم باشد. اما اماميه و معتزله میگويند خوبیها و بدیها معيارهای ثابت دارند كه اساس امر و نهی خداست (حسن و قبح ذاتی) و كسانی هم هستند كه با قبول حسن و قبح ذاتی، عقل بشر را به كلی عاجز از شناخت اين دو میدانند كه عملا فرقی با اشاعره ندارند. (ص 93ـ90)
خوبیها و بدیهای همه كس شناس: در آموزش قرانی، در ذات اعمال، خوبی و بدی نهاده شده است. معروف: «خوبيهای همه كس شناس» و منكر: «بدیهای همه كس شناس» است؛ و ما برای شناخت و شناساندن اسلام با روشهای همه كس شناس معروف و منكر بايد بهرهگيری كنيم. آئين خدا آن آئينی است كه امر به معروف (خوبیهای همه كس شناس) و نهی از منكر (بدیهای همه كس شناس) میكند. اين شناخت، با آوای فطرت همه انسانها هم آواست. چرا به اين راه بياعتنايی میكنيم؟ جامعه اسلامی هوادار معروف و مخالف منكر، خود به خود، الگوی مردم جهان میشوند… «أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ». (ص 97ـ96)
نمونهای از ارزشهای ثابت: (به عنوان مثال) خوب شناختن جود و بخشش و ايثار، و زشت شناختن بخل و خودنوازی… از ارزشهای ثابت است كه دستخوش دگرگونی نظامها و … نمیشود… ما برای قضاوت در مورد نظامها، بايد معيارها را به كار ببريم نه برعكس! (ص 103ـ102)
راه بندان يا اصطكاك ارزشها: در صورت «راه بندان» يا اصطكاك ارزشها (يا به اصطلاح اصولی «تزاحم») چه كنيم؟ مثلا شمشيری كه كسی به ما امانت داده و حالا میخواهد بگيرد و آدمی را به ناحق بكشد. اينجا راه بندان يا تزاحم اداری امانت و مبارزه با ظلم است… اينجاست كه كار سبك سنگين كردن و قانون ترجيح اهم و مهم و دفع افسد به فاسد پيش میآيد. (ص 120ـ118)
لزوم موازنه در اصطكاک ارزشها: در مورد اصطكاك يا راه بندان ارزشها (تزاحم)، بايد موازنه و جمعبندی كرد كه اگر حاصل نهايی، مثبت بود آن كار «معروف» و «خوب» است. و اگر حاصل موازنه، منفی بود، كار، «منكر» و «بد» است (مانند يك جمله جبری). بنابراين يك كار معين، در خلال گذشت زمان، ممكن است بر اثر موازنه مثبت با منفی،تغيير چهره دهد: معروف، منكر؛ يا منكر،معروف شود. (بر اثر تصادم و اصطكاك و تزاحم ارزشها دقت شود. اين غير ارزشهای ثابت تغييرناپذير است). (ص 126ـ125)
برايند موازنه معيارها: در چنين مواردی، نظر دادن درباره خوبی و بدی يک كار بايد با آگاهی بر، برايند نهايی محاسبه معيارهاي متصادم و متزاحم باشد كه اين نگاه روشن است؛ و گاه، از توان انديشمندان و متفكران هم بيرون است در اين موارد است كه تنها منبع مورد اعتماد وحی است. (ص 127)
معروف و منكر در تعريض دقيقتر: آنچه منطق فطرت، بينشهای عمومی، بررسیهای دقيق علمی و عقلی، منبع پرارج وحی آن را به نيكی میشناسد «معروف» است و آنچه يكی از اين «درجات معرفت» آن را ناپسند میشمارد «منكر» است و شناخت پارهای از اين مراحل، در قلمرو امامت امت است. (ص 129)
گونههای مختلف دعوت: دعوت میتواند شفاهی يا كتبی يا با «آرم» يا «عكس»، الگوهای فردی، گروهی، امتی، اخلاق يا رفتار، بينش، دانش و روش باشد و در اين ميان اثر دعوت عملی بيش از همه است: «كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم» يعنی بازار دعوتهای زبانی و قلمی را كم كنيد و به دعوت عملی بپردازيد… (ص 147)
دعوت زبانی افت زندگی: رواج بازار دعوت زبانی و قلمی، و كسادی دعوت عملی افت زندگی است و نگراني در آن است كه هر چه مردم به روش و منش دعوت كنندگان زبانی و قلمی نزديك شوند گرايششان … كمتر شود! «دو صد گفته چون نيم كردار نيست». (ص 151ـ148)
خودسازی جوانان: دوران خودسازی جوانان طولانی است، آينده و تعلق به آينده در جوان افزونتر است. دوستان جوان اول بيانديشيد و اگر انديشهتان به نتيجهای همسان منرسيد بپذيريد و بعد عمل كنيد، دعوت عملی شما پراثرتر است… الگو شويد!
قدرت در معرض انحراف است: قدرت، در معرض انحراف است، راه حكومت عدل، امر به معروف و نهی از منكر است. (ص 163)
اصلاح و انقلاب صادر كردنی نيست: اين يك قانونمندی اجتماعی است كه اصلاحات و انقلابها قابل صادر كردن و واردكردن نيست! (ص 161)
وقتی كارگزاران بد باشند: وقتی كارگزاران حكومت «بد» باشند، گوش كسی به دعوت «خوب»ها بدهكار نيست! (ص 162)
با استناد به روايات صادره در ادوار مختلف: پيغمبر (ص) و امام رضا (ع) يك چيز گفتهاند يعنی قانون حكومتهای خوب و بد يك چيز است آدمهای خوب جذب حكومتهای عدل میشوند و آدمهای بد جذب حكومتهای جور، ناموس «شر» به طور اتوماتيك كارها را به دست افراد بد میدهد و آدمهای خوب از گردونه خارج می شوند. (ص 165ـ162)
سرطان فساد و مرگ جامعه: سرطان فساد باعث مرگ جامعه است مگر «سرشت» نظام اداری به «سرشت» حق و عدل تبديل شود. (ص 167)
مريد و مرادبازی دوران انحطاط: در دورههای انحطاط، مريد و مراد بازی، قرائت قران و عبادت و مراسم ظاهری میدرخشند، (ص 165) اما… اينها مردمیاند درون تهی، خام و بیمخ! برای ترک امر به معروف و نهی از منكر بهانهها میتراشند، اگر نماز خواندن هم به منافع آنان زيان زند آن را ترك میكنند! (با استناد به روايت) (ص 169ـ168)
امر به معروف و امنيت: امر به معروف و نهی از منكر موجب امنيت است. (با استناد به روايت) (ص 172).
خشم الهی دانايان و نادانان را فرو می گيرد: و خشم الهی را نمیتوان به بازی گرفت: دانايان و نادانان هر دو مشمول لعنت خدا خواهند شد.
معصيت علنی دامن همه را می گيرد: معصيت علنی كه از آن تهی نشود، دامن همه را می گيرد، نافرمان متخلف، فرمان خدا را خوار میكند و از عزت قانون میكاهد و دشمنان از او پيروی میكنند (مضمون حديث). (ص 169)
امر به معروف، بهداشت محيط اجتماعی: امر به معروف و نهی از منكر، محيط سازی و بهداشت محيط اجتماعی است. بهداشت محيط از جلوههای ترقی و تكامل علم و عمل بشری است. چرا به بهداشت جان و روان بیاعتنا باشيم؟ (ص 169)
انتخابگری انسان: انسان «انتخابگر» است و همه نظامهای اجتماعی و اقتصادی و تربيتی و حقوق جزا و نظام مدنی و حقوق مدنی بر اين اساس است وگرنه انسان، حيوان باربری است كه خوب میپوشد و خوب مینوشد… (ص 179)
انسان اسلام: «انسانِ اسلام» نه زير ضربات تازيانه شهوت برانگيز، انتخابش را از دست میدهد و نه زير ضربات فقر و ناداری. (ص 180)
اثر تظاهر به فسق: تظاهر به فسق راه انتخاب را میبندد. مگر جوان، چقدر میتواند در برابر مظاهر جنسی مقاومت كند؟
آمادگی محيط برای رشد فضيلتها: نظام اجتماعی اسلام، محيط را برای رشد فضيلتها پاك میكند ولی راه فاسد شدن را صد درصد نمی بندد (كه انتخابگری بلا موضوع نشود) از اين رو، تجسس از گناهان درونی مردم ممنوع است اما بیتفاوتی نسبت به گناهان علنی هم ممنوع است. (ص 179)
حفظ حريم حلال و حرام: حريم حلال و حرام خدا بايد محفوظ باشد اين سدّی است در برابر رودخانه طغيانگر… (ص 181)
عامه جلو منكرات خاصه را بگيرند! بر عامه مردم واجب است كه جلو منكرات خاصه (نخبگان ـ بزرگان) را بگيرد. اينجا جای بحث جاهل «بر عالم بحثی نيست» يا «مافوق و مادون» نيست. (با استناد به روايت ) (ص 181 و 183ـ184).
اطاعت در عين انتقاد: اطاعت در فرمانبری از مافوق، با حفظ حق انتقاد است. (ص 184)
ولايت اجتماعی: امر به معروف و نهی از منكر «ولايت اجتماعی است و مشتمل است بر دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم، تقسيم مال ميان مستحقان، گرفتن و پرداختن صدقات. (ص187)
___________________________________
منبع: سایت بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیت الله دکتر محمد حسینی بهشتی