مقاله نظام قالبی و انسان‌ انتخابگر

نویسنده: سید خدایار مرتضوی

در هفته گذشته گفتاری منتشر نشده از شهید آیت‌الله دکتر بهشتی برای نخستین بار در روزنامه شرق به چاپ رسید با عنوان «نظام قالبی، حتی اگر برای بشر بهشت هم بسازد خسته کننده است.» (روزنامه شرق، 8 بهمن 1393، صص 7-6)

این گفتار به محض انتشار به نحوی گسترده مورد توجه و اقبال قشر فرهیخته جامعه قرار گرفت و مفاد آن تأمل و حیرت بسیاری از نخبگان فکری و اهل اندیشه را برانگیخت و البته این حیرت و اقبال فراگیر با گونه‌ای تأسف و افسوس نیز همراه بود. بخصوص تأسف از این بابت که چرا چنین اندیشه های روشنگر و راهگشایی که نسل‌های کنونی سخت بدان نیازمندند، با یک فاصله زمانی طولانی (دست کم بیش از چهار دهه) منتشر و در دسترس عموم قرار گیرند! آن هم اندیشه شخصیتی که از رهبران و پایه‌گذاران انقلاب و از معماران فکری نظام جمهوری اسلامی بوده است و یا بقول تدا اسکاچپول (نظریه پرداز برجسته معاصر آمریکایی) شهید بهشتی مغز تشکیلاتی و سازماندهنده انقلاب اسلامی (organizer) بوده است. با این وصف، اظهار چنین حسرت و تأسفی امری است بدیهی و نه دور از انتظار. واگر به یاد آوریم که در عصری زندگی می‌کنیم که به عصر دانایی و انفجار اطلاعات شهرت یافته و هر روز شاهد نوبه‌نوشدن فناوری‌های نوین ارتباطی و اطلاعاتی هستیم،‌ آنگاه می‌توان صریح‌تر این سؤال را مطرح کرد که پس اشکال کار در تاخیر چاپ و نشر این دست مطالب از کجاست؟ آیا در این مورد خاص اشکال به بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی برمی‌گردد و یا به حوزه فرهنگی و مشکلات مربوط به امور چاپ و نشر و یا به ساختارهای اداری و دیوان‌سالاری در نظام جمهوری اسلامی؟ و یا به هر دو و یا هر سه؟ و یا اساسا اشکال در جا یا جاهای دیگری است؟! موضوع این نوشتار نه ریشه‌یابی این مشکل و نه حتی جست‌وجوی راه حلی برای آن است بلکه موضوع تحلیل محتوا و درونمایه این متن است ولی نگارنده تا آنجا که مطلع است به ذکر این نکته بسنده می‌کند که از آنجا که بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی بنیادی است فرهنگی و غیر دولتی و به رغم همه مشکلات و تنگناهایی که این بنیاد همانند تمامی نهادهای علمی و فرهنگی غیر دولتی در این مرز و بوم بدان مبتلاست،‌ تاکنون موفق به چاپ و نشر 23 جلد کتاب از آثار شهید بهشتی شده است و گویا به همین میزان و شاید هم بیشر مطالب صوتی و تصویری و دست‌نویس در آرشیو خود دارد و یا در دست اقدام و آماده سازی برای انتشار. بنابراین،‌ باید گفت که مشکل بیش و پیش از آنکه به بنیاد برگردد به جا یا جاهای دیگری برمی‌گردد که در این مجال امکان پرداختن به آن نیست ولی هر چه باشد این هم حکایت دیگری است از مظلومیت اندیشمندی که با وجود آنکه هنوز هم نزد اهل نظر روزآمدی و کارآمدی اندیشه‌هایش برای جامعه محرز و نمایان است اما این اندیشه ها نه به سهولت و بموقع که با سختی و تاخیر به دست مخاطب می رسد. وقتی که در راه ترویج اندیشه های معمار فکری و تشکیلاتی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنین دشواریهایی وجود دارد تکلیف دیگران روشن است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. بگذریم و برگردیم به متن گفتار مزبور.
بازخوانی و تحلیل مفاد این گفتار در این روزها که مقارن با سی و ششمین سالروز ایام فجر و پیروزی انقلاب اسلامی است نه تنها مناسبت دارد بلکه از جهات مختلف ضروری و حائز اهمیت است، به خصوص از دو جهت؛  اول اینکه مطالعه چنین گفتارهایی باعث آشنایی بیشتر جامعه امروز خصوصاً نسل جوان و تحصیل‌کرده و یا در حال تحصیل کنونی با افکار و اندیشه‌های پایه‌گذاران انقلاب و نظام جمهوری اسلامی می‌گردد و در واقع از این رهگذر با مبانی فکری انقلاب و با آرمان‌ها و ارزش‌های اصیل آن آشنا می‌شوند. نسلی که نه رهبران انقلاب را دیده اند و نه سالهای اول انقلاب را تجربه کرده و نه خاطره‌ای از آن دوران دارند و اتفاقا امروزه همین نسل بیشتر در معرض تهدید و آسیب قرار گرفته است.  دوم اینکه با بررسی محتوای اینگونه گفتارها بهتر می‌توان عملکرد نظام جمهوری اسلامی را مورد سنجش و ارزیابی قرار داد و نشان داد که آیا سیر حرکت و سمت و سوی ارکان نظام جمهوری اسلامی در طول این 36 سال در همان مسیری است که پایه‌گذاران و معماران آن مد نظر داشته‌اند و یا اینکه در ادامه دچار انحراف و اعوجاج شده و از مسیر اصلی خارج شده است؟ آیا جامعه و نظام مطلوب امثال طالقانی و بهشتی و مطهری و بازرگان و شریعتی و امام خمینی همان چیزی است که امروز شاهدیم؟ بهترین منبع و مرجع پاسخگویی به این گونه سوالات افکار و اندیشه های پایه گذاران است که در آثار و گفتارهای اصیل و دست اول خود آنها آمده است و این گفتار تنها یک نمونه از آنهاست ولی البته به معنای درست و دقیق کلمه هم یک «نمونه» است.

این گفتار از جمله گفتارهای ارزشمند شهید بهشتی است و حاوی مباحث و نکاتی کلیدی است که اگر این نکات به گونه‌ای عالمانه و موشکافانه استخراج و توسط اهل قلم تحلیل و تبیین شود، می‌توان زمینه را برای ایجاد گفتمانی نو و بستری برای دمیدن روحی تازه در کالبد جامعه و نهادهای سیاسی و اجتماعی فراهم آورد. به بیان دیگر، متن این گفتار چه به طور بالقوه و چه بالفعل متضمن ظرفیت‌ها و قابلیت‌هایی است که با پردازش و تحلیل دقیق آنها متناسب بااقتضائات فکری و اجتماعی امروز، امکان ایجاد گفتمانی بومی – دینی برای خروج از معضلات مبتلا به میسر می شود. دست کم می توان به مثابه نقطه عزیمت چنین گفتمانی بدان نگریست. آنچه در پی می آید اشاره ای کوتاه و مختصر به برخی از این نکات است که در اینجا به مثابه پیش نویس و پیش درآمدی بر این گفتمان ارایه می شود.

در آغاز ورود به بحث و به عنوان  اولین نکته باید یادآور شد که این گفتار در اصل بخشی بسیار کوچک و جزئی از مجموعه تفسیر قرآن شهید بهشتی است. این بخش اختصاص به تفسیر آیات 102 و 103 سوره بقره دارد و همین امر حاکی از سبک و سیاق شهید بهشتی در تفسیر قرآن است که اساسا معطوف به مسائل عینی و اجتماعی مسلمانان و جوامع اسلامی در دنیای جدید است. شهید بهشتی با این شیوه تفسیری قصد داشت هم جایگاه و نقش دین را در مسائل اجتماعی و در حوزه های گوناگون جامعه و سیاست روشن و مبرهن سازد و هم به راه حل‌هایی برای برون‌رفت مسلمانان از معضلات و بحران‌های اجتماعی دست یابد و از این طریق الگویی برای زیست مسلمانی یا “آیین راستین زندگی” در جهان مدرن ارایه دهد، الگویی که آزادای و دینداری و عقلانیت را یکجا در بردارد.آنچنانکه بیان می دارد: «ما هم سعی‌مان این است که قرآن و تفسیر قرآن در درجه اول، در جهت آگاه‌ترشدن ما بر آیین راستین زندگی قرار بگیرد».(همان،ص 7)

نکته دوم، تعریف و برداشت شهید بهشتی از جامعه مطلوب و نظام ایده‌ال است که خود از آن به مثابه «بزرگ‌ترین مسأله عصر ما» یاد می‌کند. در اینجا، فرازی از این گفتار می‌آید که به رغم طولانی بودن ولی به دلیل اهمیت و تأثیرگذاری بنیادین آن عیناً ذکر می‌شود، فرازی که با طرح پرسشی عمیق آغاز و با ارایه پاسخی روشن بدان پرسش پایان می‌یابد:

«آیا یک جامعه خوب، یک محیط اجتماعی خوب و یک حکومت خوب، جامعه، محیط و حکومتی است که در نظام تعلیم و تربیتی، نظام حقوق جزایی، نظام حقوق مدنی و نظام اقتصادی‌ و اداری‌ آن هیچ راه و امکانی برای انحراف احدی باقی نگذارد؟ در تعلیم و تربیت نظامی را انتخاب کند که هیچ‌کس دچار تربیت فاسد نشود؟ یعنی از نظر حقوق جزایی چنان نظام جزایی و کیفری درست کند که احدی جرأت این که به فکر گناه، تجاوز و انحراف بیفتد، پیدا نکند و نظام و حقوق قضایی و مدنی‌ آن، چنان باشد که هیچ‌کس نتواند از چنگال قانون بگریزد و حقی را پایمال کند؟ آیا باید نظام اقتصادی‌ چنان باشد که هیچ‌کس نتواند از دایره‌ی محدودی پا فراتر نهد و نظام اداری‌ آن چنان محکم و عادل باشد که هیچ‌کس در آن سازمان نتواند از اصول و مقرّرات تخلّف کند؟آیا نظام اجتماعی مطلوب برای انسان‌ها آن نظامی است که سرانجام آن یک سلسله «نتواندها» باشد؟ شاید انسان تنآسای آسایش‌طلب بگوید: بله! یک نظام ایده‌آل همین است؛ یعنی انسان باید درجامعه‌ای زندگی کند که اصلاً راهی برای گناه، فساد، تجاوز و انحراف باز نماند. ولی با کمال تأسّف، طبع آدمی و انسان با چنین نظامی هماهنگی ندارد». (همان، ص6)

آنچه در تعریف فوق بیش از هر چیز دیگر جلب توجه می‌کند، نگاه منطقی و واقع‌بینانه شهید بهشتی به جامعه و به پیچیدگی ها و ظرافت های مسایل اجتماعی است که حتی در ترسیم جامعه ایده‌آل و مطلوب نیز همچنان واقع بینی و تیزبینی در آن موج می زند و همین امر گویای نوآوری و پویایی اندیشه ایشان و از جمله وجوه ممیزه آن از اندیشه سایر همتایان و همقطاران روحانی و بلکه حتی موجب تمایز آن از تفکر نوگرایی دینی و یا روشنفکری دینی معاصر است. او از معدود اندیشمندانی است که آرمان را با توجه به واقعیت و واقعیت را بر اساس نگاه به آرمان مطرح می‌سازد و در حالی که توأمان هر دو را مدنظر دارداما، همواره سعی می کند نه به ورطه اتوپیانیسم وانتزاع گرایی بیفتد و نه گرفتار پراگماتیسم و محافظه گرایی شود و این نکته بیانگر  افق فکری روشن و بلند ایشان از یک طرف و نگاه انسان‌مدارانه شان از طرف دیگر است.

او هرگز در پی ترسیم و تحقق مدینه فاضله افلاطونی و یا جامعه آرمانی انتزاعی نیست که از نظر وی این امر نه ممکن است و نه مفید؛ ممکن نیست به دلیل اینکه با  «طبع و سرشت آدمی» تعارض دارد و با توجه به ویژگی اندیشه‌ورزی و انتخابگری انسان امکان ساختن جامعه و نظامی که در آن هیچ خطایی رخ ندهد منتفی است و نمی‌توان جامعه و نظامی ایجاد کرد که در آن همه چیز منظم و سامان‌مند و همه راه‌ها و روزنه‌های تخلف مسدود و هیچ مفر و گریزگاهی برای انجام گناه یا نقض قانون وجود نداشته باشد. به نظر شهید بهشتی خداوند هم چنین جامعه و نظامی را مطلوب و مناسب ندانسته و پیامبران و امامان هم در پی ایجاد چنین جامعه‌ای نبودند؛ چراکه اصلاً‌ عملی و شدنی نیست. آیات متعدد قرآن و سیرة عملی پیامبر و امامان هم مؤید این دیدگاه است و شهید بهشتی در جای جای مباحث خویش بدان‌ها استناد می‌کند، از جمله آیة 3 سورة انسان را متذکر می‌شود که می‌فرماید: انّا هدیناه السّبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً. در این راستا، دوران زمامداری حضرت سلیمان را شاهد مثال می آورد که در آن دوران عده ای راه ضلالت و گمراهی در پیش گرفتند و اینکه این امر دلیل ضعف سلیمان یا کوتاهی او در ایفای وظایف زمامداری یا کفران نعمت نیست بلکه امری است طبیعی و ناشی از سرشت آدمی و دال بر ویژگی تحلیلگری و انتخابگری اوست. آنجا که می گوید:

«قرار نیست در جامعه‌ی انسان‌های آزاد، هیچگونه بلندگوی ضلالی وجود نداشته باشد. بلندگوی ضلال هست! قرار نیست سانسور آن قدر شدید باشد که اصلاً آوا و آهنگ مخالفی نباشد، اینطور نیست. اینگونه سانسور در جامعه‌ی اسلامی نیست. آوای مخالف ظهور می‌کند وگرنه انسان‌ها در آن جهت انسانیت‌شان ساخته نمی‌شوند و زمینه‌ی تکامل در آن جهت اصلی انسانیت ضعیف می‌شود. پس سلیمان در ایفای وظایف زمامداری‌اش کوتاهی نکرده بود».(همان، ص7)

جامعه آرمانی یکدست و یکنواخت نه تنها عملی که مفید هم نیست به دلیل اینکه ایجاد چنین جامعه‌ای مستلزم سلب آزادی و محدود کردن قدرت انتخاب انسان‌هاست و خسارات و زیان‌های ناشی از این امر آنچنان سنگین و طاقت‌فرساست که هرگز جبران‌پذیر نبوده و هیچ عقل سلیمی حاضر به پذیرش آن نیست؛ چراکه اگر در یک جامعه اصل بر سلب آزادی و محدودیت انتخاب انسان باشد ولو با قصد و نیت خیرخواهانه و یا با هدف ایجاد جامعه سالم و عاری از فساد، حاصل و سرانجام آن در درازمدت نوعی اقتدارگرایی و توتالیتاریسم است که عواقب وخیم آن بر همگان روشن نیست و فرمالیسم و شکل‌گرایی صرفاً یکی از پیامدهای آن است که منجر به گسترش ریاکاری و نفاق و تزویر و دورویی می‌شود.

اما، از سوی دیگر باید توجه داشت که شهید بهشتی بحث جامعه و نظام مطلوب را کاملاً منتفی ندانسته و به‌طور کلی آن را کنار نمی‌گذارد بلکه از نظر او جامعه‌ای مطلوب است که بستر مادی و معنوی لازم برای کمال انسانی را مهیا سازد و زمینه را برای رشد بیشتر افراد فراهم آورد و ساختارها و قوانین را بگونه‌ای تنظیم و وضع نماید که امکان تخلف و فساد در آن، دست کم فسادهای بزرگ، با مراعات قدرت آزادی و انتخابگری انسان به کمترین حد ممکن کاهش یابد. بر این اساس،‌ رسالت جامعه و نظام سیاسی اسلامی این نیست که انسان‌ها را اجباراً به بهشت ببرد بلکه وظیفه آن ایجاد بستر و محیط مناسب برای پرورش استعدادها و شکوفایی بینش‌ها و تمهید امکانات و وسایل لازم برای انتخابگری انسان‌هاست. به تصریح شهید بهشتی:

«اگر قرار بود بهشت در این دنیا نصیب ما شود، خدا در همین دنیا برایمان می‌آفرید! بهشت را گذاشته است برای آن دوره‌ای که بشر دیگر تلاش‌گر نیست؛ این دوره، دوره‌ی تلاش است. دوره‌ی تلاش باید نشیب و فراز داشته باشد! باید راه‌های پیچ و خم دار باشد! راه‌های یک راست که با علامت‌های مشخص، معین شده است و حتی جهت هم به آن داده شده، تلاش نمی‌خواهد! به همین خاطر در بسیاری از آیات قرآن خطاب به پیغمبر و مسلمان‌ها گفته می‌شود: اگر خدا می‌خواست همه را یکپارچه خوب می‌کرد، اما خدا چنین خواستی نداشته است. قرار بر این بوده یکپارچگی که همان زندگی قالبی باشد، در زندگی بشر نباشد».(همانجا)

در این زمینه مهمترین استدلال ایشان برخاسته از انسانشناسی شان است که بر پایه آن انسان را موجودی اندیشمند و دارای اختیار و اراده می داند. آنچنانکه در ادامه باز به همان پرسش آغازین برمی گردد و این بار با تاکید بیان می دارد:

«بنابراین آن‌چه در آغاز سخن عرض کردم که آیا نظام اجتماعی مطلوبِ عالی ایدهآل ما آن است که هیچ امکان چپ و راست رفتن به کسی بدهد یا نه؟ وقتی انسان کمی دقّت می‌کند، پاسخش این است که: می‌بیند نخیر! چنین نظامی، نظامِ مطلوب عالی نیست. نظامِ عالی آن است که بینش بدهد! محیط اجتماعی مساعد بسازد! امکانات در اختیار اشخاص بگذارد! اما جنبه‌ی الزام و اجبار و یکسوگرایی در جامعه حاکم نباشد، راه تخلّف برای انسان‌ها باز بماند، مگر در مواردی که تخلّف‌ها، فسادهای بزرگ به وجود آورد. در آن موقع هم در درجه‌ی اوّل امکان تخلّف را می‌دهد، اما بعد متخلّف را سخت مجازات می‌کند! وگرنه اگر باز بخواهد تمام راه‌های احتمالی همان تخلّف‌های بزرگ را هم ببندد، خود به خود منجر به نظام قالبی می‌شود و نظام قالبی با طبع بشر سازگاری چندانی ندارد».(همانجا)

نکته سوم  را می‌توان از همین‌جا و از خلال نقل قول های مزبور دریافت و آن هم برداشت خاص شهید بهشتی از طبع و سرشت آدمی یا به تعبیر دقیق‌تر انسان‌شناسی و نگرش انسان‌مدارانه ایشان است. جان کلام این گفتار و عصاره آثار و افکار ایشان ریشه در همین نگرش دارد. این نگرش انسان‌مدارانه، مبنا و جوهره اصلی کلیت اندیشه شهید بهشتی را تشکیل می‌دهد و همانند نخ تسبیح تمامی دیدگاه‌های ایشان را در عرصه‌های دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی، اقتصادی و حقوقی به هم متصل می‌سازد. مروری اجمالی بر آثار و کتب ایشان به روشنی مؤید صحت این مدعاست. از نظر شهید بهشتی انسان دارای دو ویژگی مرتبط و مکمل با یکدیگر است؛ یکی اندیشه‌ورزی و دیگری انتخابگری. این دو مهم‌ترین و اساسی‌ترین ویژگی‌های انسان است و هر آنچه دایرة اندیشه‌ورزی و تحلیل‌گری انسان و یا حیطه انتخابگری و آزاد بودن او را محدود سازد و یا مسیر حرکت او را در قالبی مشخص تعیین کند، با انسانیت انسان متعارض و ناسازگار است. در این خصوص، کافی است متن کتاب  نقش آزادی در تربیت کودکان  را و یا حتی صرفا صفحات آغازین آن را ملاحظه نمود تا به این بنیان مرصوص دست یافت. در این کتاب آمده است بزرگترین ستم به کودک نه ستم‌هایی همچون غذا ندادن به او بلکه به تعبیر خود شهید بهشتی گرفتن «فضای آزاد زیستن» و یا«سلب رشد قدرت آزاد زیستن» از اوست؛ چراکه این ستم انسانیت او را در معرض خطر قرار می‌دهد.(همان،صص 18-19) آنگاه در ادامه می‌افزاید:

«بزرگترین ویژگی انسان از دیدگاه اسلام این است که جانداری است آگاه، اندیشمند، انتخابگر و مختار».(همان،ص 19)

براساس همین نگرش انسان‌مدارانه است که در تعیین نظام سیاسی پس از بررسی انواع حکومت‌ها و نظام‌های سیاسی در تاریخ بشر به این نتیجه می‌رسد که:

«نوع جمهوری و حکومت جمهوری با مبانی اسلام در زمینه زمامداری سازگارتر است … بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگیرد. کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیده مردم یا لااقل پذیرفته مردم و مورد حمایت مردم باشد. هیچ‌کس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام که ولایت، قدرت، زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند؛ برخلاف رضایت آنها و برخلاف پذیرش و حمایت آنها و برخلاف انتخاب آنها. چرا؟ برای اینکه … تفوق‌طلبی و امتیازطلبی و برتری‌طلبی در منطق قرآن و بر طبق اندیشه اسلامی و ایدئولوژی اسلامی مردود، مطرود و مایه فساد و مایه تیره‌بختی در دنیا و آخرت است».(مبانی نظری قانون اساسی، صص 17-18)

در حوزه دین‌شناسی نیز شهید بهشتی اساساً بر همین مبنای انتخابگری انسان، گونه‌شناسی هویتی مسلمانان را صورت‌بندی کرده است. او در گفتاری که در سال 1357 در اتریش و در جمع دانشجویان عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا تحت عنوان «سه گونه اسلام» ایراد نمود و در سال 1385 در کتابی با همین عنوان چاپ و منتشر شده است، سه گونه‌ی «اسلام راستین»  (اسلام انتخابی)، «اسلام مصلحتی سیاسی تابعیتی»  (اسلام تابع مصلحت و قدرت سیاسی)  و «اسلام اقلیمی» (اسلام شناسنامه‌ای) را از هم متمایز می‌سازد و از این میان گونه اول را «اسلام واقعی، قلبی، سازنده و عملی» می‌داند که از سوی «جست‌وجوگران راستین حق‌جوی حق‌پویی که دلشان در عشق حق می‌تپد، [و] سال‌ها به این‌سو و آن‌سو رفته‌اند و جست‌وجو کرده‌اند…»، انتخاب شده و همین اسلام است که «انسان‌ساز» است. (سه گونه اسلام، صص 14-15)

در سایر آثار و گفتارهای مکتوب و شفاهی شهید بهشتی نیز همچنان ویژگی‌های اندیشه‌ورزی و انتخابگری انسان نقشی کلیدی ایفا می‌کند و همچون سنگ بنایی است که آراء و اندیشه‌های ایشان بر آن استوار گردیده است. اگر از منظر نظریه‌های گفتمانی بخواهیم اندیشه‌های شهید بهشتی را تحلیل کنیم، می توان گفت که همین انسان انتخابگر و مختار محور و دال مرکزی اندیشه های ایشان بشمار می‌آید و سایر اجزاء و عناصر گفتمانی اندیشه او حول همین محور گرد آمده و بر همین مبنا قابل فهم است. نقد و نفی شهید بهشتی نسبت به نظام قالبی نیز بر مبنای همین دال مرکزی  قابل توجیه و تبیین است؛ چراکه زندگی قالبی با ویژگی آزادی و انتخابگری انسان منافات دارد. انسان انتخابگر و اندیشه‌ورز دائماً در پی بررسی و گزینش است و به همین سبب در پی تنوع و تعدد است و به هیچ وجه تاب تحمل نظام‌های قالبی، تـکراری و یکنواخت را ندارد.

نکته پنجم استفاده از تجارب و تحولات سایر جوامع در اصلاح و بهبود جامعه اسلامی است. در این گفتار، شهید بهشتی به تحولات کشورهای صنعتی و جوامع سرمایه‌داری غرب اشاره می‌کند و به‌طور خاص به جریان‌های منتقد و معترض به نظام قالبی سرمایه‌داری می‌پردازد. جنبش دانشجویی مه 1968 در فرانسه و نهضت هیپی‌گری در اروپا و آمریکا از جمله پدیده‌های سیاسی- اجتماعی است که در این گفتار شهید بهشتی با استناد به آنها نظام قالبی برخاسته از سرمایه‌داری صنعتی غرب را به تصویر می‌کشد که منجر به اعتراض و عصیان نسل جوان شده است. او با بیان اینکه «امروز بزرگترین مسأله اجتماعی زمان ما، عصیان نسل جوان علیه نظام‌های قالبی است» (روزنامه شرق، ص 6)، زندگی قالبی و نظام قالبی را ناشی از «استثمار» انسان‌ها و تبدیل شدن آنها به «پیچ و مهره در ماشین اجتماع» قلمداد می‌کند.

در این خصوص، نکته قابل توجه این است که شهید بهشتی با اشاره به وجود رفاه نسبی مادی در زندگی اجتماعی اروپاییان، اما به دلیل نادیده گرفتن انسانیت آنها و قالبی شدن چیزها آنچنان اعتراضاتی صورت گرفت که تا مدتی جوامع اروپایی خصوصاً کشور فرانسه را شدیدا دچار بحران اجتماعی و سیاسی کرد و کار بدانجا کشید که دوگل رئیس جمهور وقت فرانسه مجبور شد مدت زمانی (قریب دو ماه)پاریس را ترک نماید. این در حالی است که کشورهای اروپایی (از جمله فرانسه) در دهه‌های 50 و 60 میلادی دوران جنگ‌های جهانی را پشت سر گذاشته و خرابی‌های ناشی از جنگ جهانی دوم را ترمیم و بازسازی کردند و در دهه 70 وضعیت مرتب و سامان‌یافته‌ای بر زندگی اروپاییان حاکم بود و از لحاظ معیشتی و رفاهی مشکل خاصی نداشتند و حتی می‌توان گفت که از این لحاظ اروپا و دنیای غرب در یکی از بهترین و درخشان ترین مقاطع تاریخی خود به سر می‌برد. اما باید بفوریت افزود که در این اوضاع و احوال، نظام‌ های سرمایه‌داری غرب همچنان از سوی اندیشه ها و نظام های مارکسیستی تهدید می شدند و از این زاویه احساس خطر می کردند و همین امر هم سبب شد تا بقول معروف این نظام  «بر سر عقل آمده»  و قبل از آنکه مشکلات مادی و اقتصادی طبقات پایین جامعه از جمله طبقه کارگر به صورت عصیان و سرکشی طبقاتی بروز یابد، در صدد حل این مشکلات برآمد. کاهش ساعات کار، افزایش دستمزدها، منع کار اجباری کودکان، تأمین و افزایش حق بیمه و اجازه تشکیل اتحادیه و سندیکاهای کارگری از جمله تسهیلات و خدماتی بود که نظام‌های سرمایه‌داری برای طبقات فرودست قائل شدند و به همین سبب نوعی رضایتمندی نسبی در راستای حفظ وضع موجود پدید آمد.

از ویژگی‌های بارز شهید بهشتی آشنایی مستقیم با دنیای غرب و آگاهی از مبانی فکری و تحولات سیاسی و اجتماعی آن دیار بود. حضور در دنیای غرب و زندگی و اقامت در آنجا و تسلط بر زبان‌های انگلیسی و آلمانی و مطالعه آثار دست اول فلاسفه و اندیشمندان غربی به زبان‌های اصلی و نه از طریق ترجمه (همچون آثار پیچیدة فلسفی هگل، مارکس و …) باعث شد تا شهید بهشتی به عنوان یک اندیشمند دینی و یک چهره فکری و سیاسی شاخص در بین عالمان و روشنفکران دینی مطرح شود. او به پشتوانه این آشنایی و آگاهی در صدد بود تا از تجربیات آن جوامع در راستای پیشرفت و بهبود جامعه ایران (و بلکه سایر جوامع اسلامی) بهره گیرد.)1( به بیان وی:

«همان چیزهایی که در تاریخ بشریت اینقدر تکرار شده که اگر ما بخواهیم دوباره تجربه کنیم، خیلی آدم‌های نادانی هستیم. یعنی آدم‌هایی خیلی کودن یا لجوج هستیم؛ لجوج در برابر تجربه تاریخ. بنابراین راه اصلی پیشگیری از این انحراف‌ها، بالابردن سطح معرفت انسان‌ها و اعضای جامعه نسبت به زندگی است. این مساله خیلی عالی است و این معرفت بسیار پرارج است.»(همان، ص6)

از دیدگاه شهید بهشتی با تغییرات و اصلاحات انجام شده در نظام سرمایه‌داری غرب و با بهبود نسبی وضع معیشتی و رفاهی طبقه کارگر، نوعی اشتراک منافع و هماهنگی میان این دو طبقه در جهت استثمار کشورهای جهان سوم پدید آمد که یکی از پیامدهای آن تحمیل گونه‌ای «زندگی قالبی و مصنوعی» بود. آنچنان که به صراحت می‌گوید:

«امروز سرمایه‌دار و سرمایه‌گذارِ این بخش از اروپای غربی و کارگر این بخش، هر دو با هم متفق و هماهنگ هستند که به‌صورت یک دنیای صنعتی پیشرفته، دنیاهای غیرصنعتی را چپاول کنند و هر کدام سهمی ببرند. به زحمت می‌توان در کارگران این بخش از دنیا، آن کارگرانی را که در قرن 19 با شعار «رنجبران جهان متحد شوید» را پیدا کرد. این افراد دیگر جزو رنجبران آفریقا و آمریکای لاتین احساس نمی‌شوند. اینها همکار درجه دو و سه و چهار همان سرمایه‌دار و صاحبان صنایع بزرگِ استثمارگر کشور خودشان هستند…بنابراین شکایت این عصیان‌گرها، کمبودهای متعارف زندگی نیست، یا لااقل گله اصلی این نیست. گله اصلی چیز دیگری است؛ این است که انسان در صورتی انسان است که بیندیشد! بسنجد! آنگاه تصمیم بگیرد و خود را در جهت تصمیمی که خودش گرفته بسازد. معلوم می‌شود خواست بزرگ انسان این است. همان چیزی که به آن اختیار می‌گوییم. باز در دامان بحث پیچیده جبر و اختیار می‌افتیم، ولی به قول مولای رومی، از این بحث‌های فلسفی صرف‌نظر کن: «اینکه گویی این کنم یا آن کنم، خود دلیل اختیار است ‌ای صنم!». (همانجا)

براین اساس، صرف رفاه مادی و تأمین نیازهای معیشتی تضمینی برای حفظ وضع موجود نیست و این رفاه اگر با گونه‌ای زندگی یکنواخت همراه باشد و دایره تنوع و انتخابگری را محدود سازد خود زمینه‌ساز بحران‌های روانی- اجتماعی خواهد شد. شهید بهشتی از همین منظر  جنبش دانشجویی 1968 فرانسه و  “نهضت هیپی‌گری”  در دنیای غرب را عصیان و سرکشی نسل جوان و تحصیلکرده علیه نظام قالبی حاکم بر آن دنیا تلقی می‌کند و برپایه این طرزتلقی در تلاش برای جلوگیری از شکل‌گیری نظام قالبی در جامعه ایران است. در شرایط کنونی، شکل‌گیری پدیدة  داعش  در منطقة خاورمیانه را می‌توان از همین منظر تحلیل کرد، به خصوص تحلیل وضعیت کسانی که از کشورهای صنعتی و پیشرفته غرب (و شرق) به داعش پیوستند؛ چراکه اینها عمدتاً کسانی بوده اند که زندگی مرفه و مرتبی داشته و از لحاظ رفاهی و معیشتی مشکلی نداشته اند ولی بدلیل اینکه از نظام‌های قالبی و یکنواخت در آن کشورها خسته شده اند، بدین طریق و با پیوستن به جریان افراط گرای خشونت آمیز  داعش  در واقع عصیان و اعتراض خود را به آن نظام ها ابراز داشته اند. (تحلیل این پدیده به وقت دیگری موکول می‌شود.)

نکته ششم این گفتار اهمیت و نقش والایی است که برای معرفت قائل شده است. شهید بهشتی در خصوص کاربرد مقوله «سحر» در قرآن و تفسیر آن در ارتباط با دنیای جدید، بحث معرفت را به میان آورد. وی بر این باور است که مقوله سحر به همان رنگ و معنایی که در دنیای قدیم داشت،‌ در دوران جدید نیز مطرح است که نمونه آن «فالگیری و طالع‌بینی» است. مضافاً اینکه در دوران جدید این مقوله اشکال و رنگ‌های دیگری نیز به خود گرفته است که یک نمونه آن «بلیت بخت‌آزمایی» است. انحراف از مسیر صحیح و «آیین راستین زندگی» و ایجاد نظام قالبی و تحمیل آن بر انسان‌ها به منظور حرکت در مسیر مشخص و از پیش تعیین‌شده نمونه‌های دیگری از معنای سحر و جادو در دوران جدید است. در اینجا اهمیت مطلب هم از جهت نوع نگاه و نگرش شهید بهشتی به مقوله سحر است که آن را در دوران جدید به معنای انحراف از آیین راستین زندگی می داند که نمود بارز آن زندگی و نظام قالبی است و هم مهم تر از آن اینکه این مقوله را نه یک مقوله ماورایی و مافوق طبیعی بلکه از جمله توانایی های طبیعی و ذاتی انسان بشمار می آورد که  آن را در وجود انسان قرار داده و لذا باید پذیرفته و به رسمیت شناخته شود: «اگر می‌بینید خداوند این امکان را در اختیار بعضی نهاده است که ساحری را یاد بگیرند، اگر می‌بینید در نظام خلقت و آفرینشِ خدا این توانایی از انسان گرفته نشده است، برای این است که زندگی نظام قالبی پیدا نکند».(همان، ص7)

بهر حال، شهید بهشتی راه علاج این گونه انحرافات را نه در نفی و نادیده انگاشتن مقولاتی همچون سحر و جادو و نه در بستن راه یا راه‌های بروز آنها بلکه در آگاهی‌بخشی و معرفت‌افزایی عموم انسانها می‌داند و بر این باور است که هر چه میزان آگاهی متن جامعه و معرفت اقشار و لایه های گوناگون اجتماعی نسبت به راه زندگی راستین افزایش یابد به همان میزان امکان بروز چنین انحرافاتی تقلیل می یابد. او در این زمینه هم به شکلی کاملا صریح و واقع بینانه اظهار می‌دارد:

«در کنار خیابان‌ها این همه فال‌گیر و از این قبیل چیزها؛ کف‌بینی‌ها، طالع‌بینی‌ها، پیشگویی‌ها و دفترهای پررونق در همین جامعه خودمان وجود دارد. تا زمانی که مردمی با سطح پایینی از معرفت زندگی وجود دارند، چنین دکان‌هایی باز می‌ماند و رونق هم دارد…اگر می‌خواهید مبارزه صحیحی با اینگونه انحراف‌ها داشته باشید باید در بالابردن معرفت صحیح نسبت به زندگی در جامعه‌مان کوشش فراوان داشته باشیم… مبارزات اجتماعی موقعی می‌تواند فایده داشته باشد که قبل از هرچیز در داخل نظام مبارزه، کوشش گردد تا در درجه اول، معرفت خود مبارزان نسبت به زندگی بالا برده شود وگرنه مبارزات به‌زودی از مسیرش منحرف می‌شود. همان مبارزه‌ای که می‌خواست بت‌شکن باشد، بت‌ساز می‌شود!».(همانجا)

البته،‌ ایشان هرگونه علم و معرفتی را مهم و با ارزش به حساب نمی‌آورد؛ بلکه آندسته از علوم و معارفی را ارزشمند می‌داند که «در چهارچوب آگاهی صحیح از آیین شیوه زندگی قرار بگیرد» و یا “منشأ خیر” باشد «وگرنه همان علوم، منشأ شر و فساد می‌شود!». او در این زمینه علم فیزیک و مشخصا تجربه آلفرد نوبل را مثال می زند که:

«برای اولین بار دینامیت را ساخت [ولی]از کار خودش این قدر ناراحت شد که تمام آن‌چه از این راه به دست آورده بود را صرف ایجاد موقوفهای کرد که هنوز هم در دنیا هست و جایزه‌ی نوبل میدهد؟! بزرگ‌ترین جوایز این مؤسسه‌ی بزرگ که امروزه دولتی شده، جایزه صلح است، یعنی جایزه‌ی خدمت به انسان‌ها؛ جوایزی است که کفاره‌ی استفاده‌ی از دینامت در جنگ باشد».(همانجا)

از بیان این مثال عینی و تجربه خاص بدین نتیجه می رسد که «علم به آیین راستین زندگی، مافوق دیگر علوم است» و «اگر علم فیزیک [و یا هر علم دیگری] در نظام صحیح زندگی قرار گیرد، خدمت‌گزار است و همان علم اگر در نظام غلط قرار گرفت، خدمت‌گزار نیست، شرساز است. … چیزی که یک جامعه را آزار می‌دهد این است که علمش در خدمت شر (و نه در خدمت خیر) قرار گیرد.» (همانجا)

 

جمع‌بندی و استنتاج:

کل مباحث این گفتار را می‌توان حول دو مقوله «نظام قالبی» و «انسان انتخابگر» خلاصه و جمع‌بندی کرد. از نظر شهید بهشتی این دو مقوله با هم قابل جمع نیستند و وجود یکی نفی دیگری را در پی دارد. نظام قالبی «این است که انسان را در جهت‌های مشخص بسازد و به او امکان انتخابِ کمتر بدهد» و حال آنکه انسانیت انسان منوط به اندیشه ورزی و انتخابگری دائمی اوست. نمونه‌های تاریخی گوناگون (از دوران سلیمان و پیامبر اسلام گرفته تا اروپای غربی قرن بیستم) نشان می‌دهد نظام‌های قالبی چون بر مبنای انسان‌شناسی درستی پی‌ریزی نشدند، حتی با وجود تأمین رفاه مادی پایدار نبوده و دیر یا زود با اعتراض اقشار و گروه‌های اجتماعی، به ویژه قشر فرهیخته و دانشجو مواجه و بر حسب میزان فشار و شدت اعتراض این گروه‌ها ناگزیر به اصلاح و یا تغییر خواهند بود.

نظام قالبی با روح دینداری و خداپرستی نیز مغایرت دارد؛ چراکه خداوند توانایی انتخاب و امکان سرکشی را در کانون آفرینش انسان قرار داد و از همان بدو خلقت سرکشی انسان شروع شد و اولین انسان نخستین گناه را مرتکب شد. بر همین اساس بستن تمامی گریزگاه‌ها و راه‌های سرکشی نه ممکن است و نه مطلوب. این در حالی است که در نظام های قالبی همه امور، خواه امور مادی و دنیوی و خواه امور دینی و اخروی، در قالب‌های خشک و بی‌روح تنظیم و تعیین می‌شوند و دیگر مجالی برای انتخاب و اختیار انسان باقی نمی‌ماند.حاصل کار آنکه «نظام قالبی، حتی اگر بهشت هم بسازد، برای بشر خسته‌کننده است.»

اما، راه حل چیست و چگونه می توان از زندگی و نظام قالبی رهایی یافت؟ از نظر شهیدبهشتی راه حل اصلی در حفظ و رعایت دایره اندیشه ورزی و انتخابگری انسان است و به هر میزان که شعاع این دایره کوچکتر شود و قلمرو انتخابگری انسان محدودتر شود به همان میزان حرکت به سمت زندگی و نظام قالبی نیز بیشتر می شود و بالعکس. حیطه این دایره و یا طو ل اندازه شعاع آن نیز برخلاف اصول ریاضی و هندسی مقوله ای ثابت و لایتغیر نیست و ضمن اینکه از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است ممکن است در یک جامعه هم در زمانهای مختلف متفاوت باشد. مقولاتی همچون تجربه، تاریخ، علم، معرفت، عقلانیت، وحی،عرف، نشاط و سرزندگی و نظایر آن در تعیین دایره انتخاب انسانها در هر جامعه ای و در هر مقطعی از تاریخ تاثیرگذارند. چراکه به نظر ایشان، انسان موجودی است که «زندگی او بیشتر با سازندگی همراه است» و به  «تردید، تأمل،سنجش، مقایسه،اندیشه و تصمیم نیاز دارد. اینها جزو نیازهای انسان است» و به هر میزان که  «تردید، تأمل، مطالعه، سنجش، انتخاب و تصمیم در زندگی او بیشتر است، زندگی او کمتر قالبی است».(همان، ص6) 

همچنین، از دیدگاه شهید بهشتی لازمه رهایی از زندگی و نظام قالبی نیز جایگزینی آن با «آیین راستین زندگی» است و این هم میسر نمی‌شود مگر از طریق آزاداندیشی، برداشتن سانسورها و محدودیت ها، تلاش و کوشش مستمر انسانها، واقع‌بینی، پرهیز از تکبر و خودپرستی، استفاده از تاریخ، بهره‌گیری از تجربیات و تحولات سایر جوامع، افزایش آگاهی و معرفت انسان‌ها و تصمیم‌گیری بر مبنای عقلانیت جمعی. مجموع این مقولات است که استخوانبندی این گفتار را و بلکه چارچوب و شاکله کلی اندیشه شهید بهشتی را تشکیل می دهد و بر همین اساس در پایان لازم است یک بار دیگر این سوال را یادآور شد که آيا این نکات و سایر نکاتی که در این گفتار آمده ولی در اینجا به بحث گذاشته نشده اند، نمی‌تواند دستمایه ایجاد یک گفتمان بومی – دینی جدید باشد؟

از اینجا می‌توان به سرچشمه فکری بخشی از مفاد اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پی برد که در آن پس از ذکر اصول پنجگانة دین و مذهب تشیع، بندی تحت عنوان «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا» آمده و سپس بر دو مقولة «اجتهاد مستمر فقهای جامع‌الشرایط براساس کتاب و سنت» و «استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفتة بشری و تلاش در پیشبرد آنها» تأکید شده است. کرامت انسانی، اجتهاد مستمر و بهره گیری از تجارب بشری از جمله واژگان و مقولاتی است که به وفور و در جای جای آثار شهید بهشتی بکار برده شده است. صورت مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی که شهید بهشتی نایب رئیسی آن را برعهده داشت و به نحوی موثر در مدیریت فکری آن بخصوص در بعد استیفای حقوق ملت و تقویت سویه انسان مدارانه و مردمسالارانه توام با دینداری آن قانون سهیم بود به وضوح گویای صحت این مدعاست.


منبع: سایت “بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی”