داستان متشکرم؛ از ته دل
داستان

متشکرم؛ از ته دل

نویسنده: Jane Buchanan
مترجم: پروین علی‌پور
ناشر: افق
تعداد صفحات: 128

هیتی فقط از یک کلمه متنفر است: متشکرم!

وقتی خانواده‌ی هیتی، همه در آتش‌سوزی مردند، مردم به او گفتند باید سپاسگزار باشد که زنده مانده است. بعد هم بهش گفتند باید سپاسگزار باشد که توانسته در پرورشگاه جایی پیدا کند. حالا بعد از چند سال که او را با قطار به شهرکی دور افتاده فرستاده‌اند تا با هنری و همسرش الیزابت زندگی کند باز هم به او می‌گویند که باید خیلی سپاسگزار باشد! این سپاسگزاری باید تا کجا ادامه پیدا کند؟


تحلیل داستان

قوت‌ها و فرصت‌ها

  • دارای استانداردهای بالای ادبی و داستانی
  • جذابیت روایت
  • لحظات فوق‌العاده احساسی و درگیرکننده
  • پرداختن به مقولاتی چون حس شکرگزاری و عدالت الهی
  • پاسخ‌گویی به این سوالات در بستر داستان

ضعف‌ها و تهدیدها

  • وجود برخی عناصر سبک زندگی غربی در داستان (مثل حیوان خانگی)

موضوع

اجتماعی – خانوادگی

مخاطب

متوسطه اول – دخترانه

اهداف

  • پرورش قدرت تفکر
  • اندیشیدن به خدا و خلقت
  • حل مسائل روزمره

راهنما

کتابِ کوتاه، سرراست و صریحی است که می‌توانید به دانش‌آموزانی پیشنهاد دهید که از شرایط زندگی‌شان راضی نیستند. ممکن است برای برخی که در باب عدل الهی هم سؤالی در ذهن داشته باشند مناسب باشد؛ اما توجه داشته باشید این کتاب فقط نقطه شروع گفتگو است. پاسخ‌های جدی در باب شبهات اعتقادی را باید در کتاب‌های عقیدتی جستجو کرد

برش طلایی

«اسم من هیتی است. شش سالم که بود، پدر و مادر و برادر کوچکم جرج در آتش‌سوزی یک ساختمان اجاره‌ای ارزان قیمت در نیویورک جانشان را از دست دادند. فقط من زنده ماندم. سال ۱۹۲۰ بود. زن چاق و چله‌ای که مرا به پرورشگاه آورد، وقتی که داشت عروسک سوخته و درب و داغانم را از دستم می‌گرفت، با خوش‌رویی گفت: “خدا را شکر کن! باید از خدا که تو را زنده نگاه داشته است متشکر باشی.” آن روز اولین بار بود که می‌شنیدم باید ممنون و متشکر باشم. ولی بعدها بارها و بارها این کلمه را شنیدم. با وجود این خودم چنین احساسی نداشتم در واقع اصلاً هیچ احساسی نداشتم.»

خلاصه کل کتاب

کتاب به یکی از رویدادهای تاریخی حدفاصل سال‌های ۱۸۵۰ تا ۱۹۳۰ میلادی در آمریکا اشاره دارد. در آن سال‌ها کودکان بی‌سرپرست یا بدسرپرست شهری بعد از مدتی نگهداری در پرورشگاه به مناطق روستایی فرستاده می‌شدند تا روستاییانی که به ایشان نیاز داشتند سرپرستی آن‌ها را برعهده گیرند. نهضتی که توسط یک کشیش بنیان‌گذاری شد. به قطارهایی که کودکان بی‌سرپرست شهری را حمل می‌کرد، قطار یتیمان می‌گفتند.

اما داستان در مورد دختری به نام هیتی است که در ۶ سالگی پدر و مادر و برادرش را در یک حادثه آتش‌سوزی از دست داده است. ۶ سال در پرورشگاه می‌ماند و بعد سوار قطار یتیمان به نبرسکا می‌رسد. آنجا مزرعه‌داری به نام هنری سرپرستی او را برعهده می‌گیرد. هنری و الیزابت زوج جوانی هستند که به تازگی هر دو فرزند خود را از دست داده‌اند و الیزابت به دلیل این فقدان دچار پریشانی روحی شده است.

هیتی وقتی پا به مزرعه هنری می‌گذارد مدام نگران است که او را به عنوان خدمت‌کار به کارهای سخت بگمارند و از طرف دیگر الیزابت رفتار بسیار سرد و توهین‌آمیزی با او دارد؛ اما به مرور زمان هیتی و الیزابت رابطه‌ای گرم و دوستانه تشکیل می‌دهند و در پایان هنری سرپرستی دوست هیتی (که در پرورشگاه هم‌تختی او بود) را نیز بعهده می‌گیرد و هیتی برای اولین‌بار دارای خانواده می‌شود.