داستان خاک‌های نرم کوشک
داستان

خاک‌های نرم کوشک

نویسنده: سعید عاکف
ناشر: ملک اعظم
تعداد صفحات: 271

خاطرات عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و هم‌رزمان شهید و نیز کوششی برای ابراز این موضوع که تا پیروان حقیقی ولایت در اقصی نقاط گیتی باشند، فکر نابود کردن دین و معنویت فکری است محکوم به شکست. این کتاب در قالب داستان کوتاه نوشته شده.


تحلیل داستان

قوت‌ها و فرصت‌ها

  • دارای محتوای اخلاقی
  • تاکید بر اخلاق و آداب اسلامی
  • برجسته‌سازی شهید به عنوان الگو

موضوع

دفاع مقدس

روح حاکم

اخلاقی – عارفانه

مخاطب

متوسطه ۱ و ۲

برش طلایی

«پای شیر آب ایستاد. آستین‌ها را بالا داد و شروع کرد به وضو گرفتن. خواستم کار او را بکنم حریف خودن نشدم. فکر این را می‌کردم تا یکی دو ساعت دیگر سر و کله فرمانده‌ی محور پیدا می‌شود. آن وقت باید باز می‌رفتیم دیدگاه و می‌رفتیم پشت دوربین. خدا می‌دانست کی برمی‌گردیم. پیش خودم گفتم:”بالاخره تو ۲۴ ساعت، احتیاج به یه استراحتی داره که.”

رفتم تو چادر و دراز کشیدم. زود خوابم برد.

اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهام رو مالیدم. چند لحظه‌ای طول کشید تا چشمهایم باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود مثل هر شب، نماز باحالی خوانده است.»