داستان پرواز با پاراموتور را دوست دارم
داستان

پرواز با پاراموتور را دوست دارم

نویسنده: علی آرمین
ناشر: جمکران
تعداد صفحات: 156

عباس، پسر نوجوانی که در یک تعمیرگاه اتومبیل کار می‌کند، رویای پرواز با پاراموتور را دارد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. تا اینکه شرایط او را با انتخاب‌های بزرگتری محک می‌زند.


تحلیل داستان

قوت‌ها و فرصت‌ها

  • مسئولیت‌پذیری
  • توسل به امام زمان
  • حق‌طلبی و سخت‌کوشی

ضعف‌ها و تهدیدها

  • عدم همخوانی تصاویر به شخصیت‌های داستان به ویژه در مورد عباس

موضوع

اجتماعی – فرهنگی

اهداف

  • تقویت روحیه علمی
  • خودباوری
  • آزادمنش و انتخابگر
  • حل مسائل روزمره
  • انضباط
  • ایمان به خدا و اولیای الهی
  • روحیه جهادی
  • اثرگذار
  • مبتکر و نوآور
  • باور به ارزش‌های اجتماعی

مخاطب

متوسطه اول – پسرانه

راهنما

کتاب از لحاظ فیزیکی، طرح جلد، صفحه‌بندی و تصویرگری کار بسیار خوبی است. قلم نویسنده هم پخته است. روحیه علمی و سخت‌کوشی در این داستان به شدت پر رنگ است.

برش طلایی

«پیرمرد لبخندی زد: “بهش نیازی نداری… جوجه کبوترها را دیدی؟ تا وقتی که بالغ نشدند دهانشان همیشه باز است و انتظار پدر و مادرشان را می‌کشند. اما وقتی که بالغ شدند و پرواز کردند، دیگر سر خانه و زندگی‌شان می‌روند”. عباس را کنار ماشین‌های ایستگاه پیاده کرد و دستش را به طرف عباس دراز کرد. عباس با اودست داد. پیرمرد سرش را به عباس نزدیک کرد و با لحن آرام و محکمی گفت: “تو دیگر بالغ شدی پسر. پرواز یاد گرفتی آقا عباس”»

خلاصه کل داستان

داستانِ کتاب در مورد عباس و ثریا است. دخترخاله و پسرخاله‌ای که هر دو در اوج نداری و فقر زندگی می‌کنند. عباس هم پدر و هم مادر خود را از دست داده و در یک مغازه مکانیکی شاگردی می‌کند و شب‌ها همان‌جا می‌خوابد. اما تعمیرکار بسیار زبردستی است. ثریا هم دختر نابغه‌ای است که در المپیاد کشوری رتبه ۲ آورده ولی به دلیل مشکلات مالی نمی‌تواند خرج سفرش به کشور برزیل برای شرکت در المپیاد جهانی را بپردازد.

ماجرای پاراموتور از آنجایی شروع می‌شود که پیرمردی ناشناس عباس را به آشیانه پاراموتورها می‌برد و یک پاراموتور خراب را به عباس هدیه می‌دهد. پیرمرد از دوستان قدیمی پدر عباس است و اعتقاد دارد عباس هم مثل پدرش می‌تواند یک تعمیرکار حرفه‌ای پاراموتور باشد.

عباس رؤیای پرواز با پاراموتور را در سر می‌پروراند و شب و روز مشغول تعمیر آن می‌شود تا اینکه نهایتا با استفاده از هوش علمی ثریا موفق به انجام این کار می‌شود. حالا تنها مانعش برای پرواز با پاراموتور خرید بال است که ناگهان متوجه می‌شود که ثریا پول سفر به المپیاد جهانی را دارد و در نهایت بعد از کلی کشمکش با خودش پولی که با هزار زحمت برای خرید بال پاراموتور جمع‌آوری کرده بصورت ناشناس به ثریا می‌رساند تا او بتواند به برزیل سفر کند.