در قرن 9th در ایرلند ، در دوران گسترش وایکینگ ها ، قهرمان فیلم Brendan ، پسری کنجکاو و شجاع است که در Abbey of Kells کاملاً گره خورده و تحت مراقبت عموی سختگیر خود ، Abbot Cellach ، که وسواس ساخت دیوار دارد ، زندگی می کند. در اطراف ابی برای جلوگیری از حملات وایکینگ ها.
برندان که در کتاب مقدس صومعه شاگردی می کند ، سخنان سایر راهبان راجع به برادر ایدان ، خالق کتاب آیونا می شنود و درباره نورپرداز مرموز و کتابی که “تاریکی را به نور تبدیل می کند” (کتاب ناتمام Kells) کنجکاو می شود. آیدان پس از آنکه صومعه خود در ایونا توسط یك حمله تخریب شد ، همراه گربه سفید خود ، پانگور بان ، [8] وارد كلس می شود. پس از استراق سمع درباره بحث بین سلاچ و آیدان ، برندان در کتاب مقدس سرگردان می شود و کتابی را که هنوز کامل نشده است و با محافظت پانگور بان پیدا می کند ، می یابد. آیدان می رسد ، و کتاب را به برندان می گوید.
آیدان که برندان را به عنوان یک کارآموز مناسب می بیند ، او و پانگور بان را به جنگل می فرستد تا آجیل های صفراوی تهیه جوهر تهیه کنند. در گوشه ای از یک گرگ گرسنه ، برندان توسط پری آیسلینگ نجات می یابد ، که بر ظن اولیه او غلبه می کند و پس از اینکه برندان اهداف خود را برای کمک به خلق کتاب فاش کرد ، برنده را می پذیرد.
پس از برخورد نزدیک با کروم کروآچ ، خدایی از مرگ و نابودی که آیسلینگ به شدت از او می ترسد ، برندان و آیزلینگ به حومه جنگل برمی گردند ، و او به او اطمینان می دهد که هر زمان می تواند برگردد.
در صومعه ، براندان مورد مواخذه سلاچ قرار می گیرد و وی ممنوع الخروج می شود. در ادامه کار با آیدان ، برندان می فهمد که با از بین رفتن چشم کلم سیل ، یک عدسی بزرگنمایی ویژه از Crom Cruach ، کار به خطر می افتد. وقتی برندان سعی می کند از غار کروم دیدن کند تا چشم دیگری بدست آورد ، سلاچ او را به اتاق خود محدود می کند.
برندان توسط پانگور بان و آیسلینگ رها شد ، به قلب جنگل می دوید ، جایی که آیسلینگ متعجب از او التماس می کند که با خدای تاریک مقابله نکند و هشدار می دهد که کروم کروآچ او را خواهد کشت درست همانطور که مادر و بقیه مردمش را به قتل رساند. برندان با اعلام اینکه این کتاب بدون چشم هرگز به پایان نخواهد رسید ، آیسلینگ را ترغیب می کند تا به او کمک کند تا وارد غار کروم شود و در این راه به سختی از مرگ نجات پیدا کند. برندان با کروم دوئل می شود و چشم را تصرف می کند ، کروم را کور می کند و باعث می شود که این خدای خود را مصرف کند و به یک اوروبور تبدیل شود. با بازگشت به ورودی غار ، برندان جنگل پوشیده از گلهای سفید را پیدا می کند.
برندان به آبادی بازمی گردد و به طور مخفیانه به کمک آیدان ادامه می دهد و با هیجان توسط برادران صومعه تماشا می شود. یک پیام رسان از خارج به سلاچ هشدار می دهد که وایکینگ ها در راه هستند. در عوض عصبانیت و ناامیدی ، سلاچ برندان و آیدان را در کتاب مقدس قفل می کند ، اما نه قبل از باز کردن صفحه ای که برندان ایجاد کرده بود. وایکینگ ها به وحشت Cellach حمله کردند و دروازه چوبی را شکستند. Cellach توسط پیکان و سپس توسط تیغه وایکینگ زخمی می شود ، زیرا وایکینگ ها Kells را ازدحام می دهند. برندان و آیدان که هنوز در اسکریپتاریوم در حال سوختن حبس شده اند ، با استفاده از دود سبز جوهر گیلاس ، فرار می کنند و مهاجمان را گیج می کنند. راه پله های چوبی برج مرکزی ابی مملو از روستاییان وحشت زده شده و فرو می ریزد ، و دهکده و دهکده زیر آتش گرفته می شوند.
در حالی که وایکینگ ها کلیسای اصلی را نقض می کنند و به راهبان و روستاییان پنهان می شوند ، کمک به سلاچ نمی توانند ، به کمک پانگور بان به جنگل فرار کنند. وایکینگ ها در جنگل ، برندان و آیدان را پیدا می کنند و آنها را برای یافتن گنج جستجو می کنند و صفحات کتاب را پراکنده می کنند ، اما گرگهای آیسلینگ می رسند و یا می ترسند و یا وایکینگ ها را می کشند. وقتی برندان صفحه آخر کتاب را پیدا می کند ، لحظه ای با یک گرگ سفید ، که ممکن است آیسلینگ باشد ، رو در رو می شود.
کلز از کار برکنار و سوزانده شده است ، و تعداد اندکی از بازماندگان آن زنده مانده است و سلاچ به شدت زخمی شده است ، اما او زنده مانده است. برندان و آیدان به ایرلند سفر می کنند و پس از سالها کتاب را کامل می کنند. آیدان ، پس از سپردن كتاب به برندن ، می میرد و برندان كه در حال حاضر بزرگسال است ، با راهنمایی آیسلینگ به صورت گرگ سفید به كلز با پانگور بان بازگشت. برندان با سلاچ پیر و گناهکار متحد می شود ، و کتاب کامل سلول ها را به او نشان می دهد. فیلم با اجرای متحرک برخی از صفحات نورانی کتاب پایان می یابد.