اوتیس یک گاو بی خیال است که بازی با دوستانش را به جای قبول مسئولیت ترجیح می دهد. پدر پدرخوانده سخت گیر وی و رهبر حیاط خانه ، بن را به سختی ناراحت کرد. پس از آنکه اوتیس در یک جلسه حیاط خانه با مزخرفات وحشی خود قطع شد ، بن به پسرش هشدار داد که اگر زندگی خود را در مهمانی بگذراند بدون این که بالغ تر عمل کند ، هرگز خوشحال نخواهد شد. اوتیس به توصیه های او توجهی نمی کند و برای تفریح با دوستانش Pip the Mouse ، فردی Ferret ، Peck the Rooster ، Pig the Pig ، و Duke the Sheepdog می رود. در همان روز ، اوتیس با یک گاو باردار به نام دیزی آشنا می شود که دوستش ، بیسی ، او را همراهی می کند.
همان شب پس از خواب کشاورز ، حیوانات مهمانی را در انبار برگزار می کنند. همه حیوانات در حیاط انبار وجود دارد به جز بن که از خط حصار محافظت می کند. به اوتیس بهمراه شیفت کاری اختصاص داده می شود اما اوتیس خودش را از کار خارج می کند. قبل از رفتن ، بن به او می گوید شبی که او را به عنوان یک بچه گوساله پیدا کرد که به تنهایی در چمنزار لغزیده است ، سوگند یاد کرد که ستاره های رقص را مشاهده می کند ، که به او یادآوری می کند جای او در مزرعه است. اندکی پس از آن ، بن یک بسته کایوت به رهبری داگ به دست می گیرد که هنگام طوفان باران به مرغداری حمله می کنند. او موفق می شود تا پاکت را بجنگد تا جایی که داگ از ناحیه پا گاز می گیرد و باعث سقوط او می شود. کایوت ها روی بن انباشته می شوند ، اما او موفق می شود پای داگ را بگیرد و از توده فرار کند. با استفاده از Dag برای غلبه بر کایوت ها. او تهدید می کند که داگ را مشت خواهد کرد اما به او اجازه می دهد تا برود و او و کویوت ها را در شکست می ترساند. بن ، خسته به زمین می افتد. اوتیس هشدار داده می شود و او بیرون به طرف پدرش می دود که بر اثر جراحات وارده می میرد. صبح روز بعد ، بن توسط کشاورز بر روی تپه ای دفن می شود و سایر حیوانات با رفتن کشاورز به جز اوتیس ، عزادار بن می شوند.
به دنبال مرگ بن ، همه حیوانات اوتیس را به عنوان رهبر جدید حیاط انبار انتخاب می کنند. اوتیس با واگذاری مسئولیت تعاونی فردی و پک از وظایف خود شانه خالی می کند ، سپس به “گاوهای جرسی” مشکل ساز کمک می کند. ادی ، ایگ و بود ، به یک جوان چاق و چاق به نام اوژن “پسر خرابکار” بیدی برای نوک زدن گاو درس می دهند و پس از آن از پلیس فرار می کنند. بعداً همان شب ، اوتیس یک لحظه عاشقانه را با دیزی به اشتراک می گذارد که در آن فاش می کند شوهرش و بقیه گله اش هنگام طغیان غرق شده اند. اوتیس او را آرام می کند و سم خود را زیر نور ستاره نگه می دارد. اما او گوش های گربه ای را که در حال تعقیب یک خرگوش بودند ، می شنود و او را ترک می کند تا دنبال گرگها برود و انتقام مرگ پدرش را بگیرد. اوتیس سعی می کند با کایوت ها بجنگد ، اما تعداد آنها بیشتر است. از آنجا که اوتیس ضعیف تر است ، داگ یک معامله را پیشنهاد می کند: او و کوله اش در زمان های تصادفی حیوانات مختلف حیاط را می گیرند و اگر اوتیس بخواهد در این زمینه کاری انجام دهد ، همه را در حیاط انبار کشتار خواهد کرد. اوتیس تصمیم می گیرد که حیاط انبار را ترک کند و متوجه می شود که احتمال پیروزی او بسیار کم است.
صبح روز بعد ، قبل از عزیمت ، به اوتیس اطلاع داده می شود كه كویوت ها مرغ ها را از جمله مادی ، جوجه كوچكی كه به او نگاه می كند ، بردند. اوتیس متوجه می شود که داگ از او دو برابر عبور کرده است ، زیرا تا شب منتظر او و کویوت ها نبود و برای نجات مرغ ها به راه می افتد. اوتیس برای مقابله با بسته به محوطه اسکله می رسد و در این مبارزه برتری خود را کسب می کند ، تا اینکه داگ او را از ناحیه پا گاز می گیرد. با این حال ، پیپ ، دوک ، پیگ ، فردی ، پک ، مایلز (یک قاطر و دوست قدیمی بن) و گاوهای جرسی برای کمک به اوتیس وارد می شوند. داگ سعی می کند از پشت به اوتیس حمله کند ، اما هنگامی که پک موفق می شود اخطار را هشدار دهد ، به او هشدار داده می شود. اوتیس حمله داگ را خنثی می کند و تهدید می کند که مانند بن مشت او را مشت خواهد کرد ، اما به او هشدار می دهد که هرگز قبل از فرستادن وی به خارج از حیاط حیاط ، به حیاط انبار بازگردد. سرانجام انتقام مرگ پدرش را گرفت.
در بازگشت ، پیپ به اوتیس فهماند که دیزی پس از رفتنش زایمان کرده است ، بنابراین اوتیس و بقیه حیوانات موتورسیکلت های یک باند دوچرخه سوار را از یک غذاخوری سرقت می کنند و به موقع آن را به انبار می برند تا شاهد به دنیا آمدن دیزی باشند. گوساله ای که او لیل بن نامیده است. سپس اوتیس مسئولیت کامل را بر عهده می گیرد و هنگامی که ستاره های خود را تماشا می کند ، دیزی و لیل بن را درست مثل آنچه بن گفت ، می رقصند ، رهبر جدید حیاط انبار می شود.
فیلم با آخرین صحنه ای که خانم بدی در حال آماده شدن برای خواب است پایان می یابد ، اما او متوجه شد که وایلد مایک بالای سرش در موهایش است در حالی که خودش را به آینه خانه اش نگاه می کند.