در سال 1863 ، جایی که اروپا در قرن نوزدهم پیشرفت چشمگیری در فناوری های مجهز به بخار داشته است ، دانشمند لوید استیم و پسرش ادوارد موفق به کشف یک آب معدنی خالص در ایسلند شده اند که به اعتقاد آنها می تواند به عنوان یک منبع تقریباً نامحدود برای بخار استفاده شود موتورها یک آزمایش در آلاسکا روسیه بسیار اشتباه است ، با ادوارد درگیر گازهای یخ زده ، اما منجر به ایجاد یک دستگاه کروی می شود.
سه سال بعد ، پسر ادوارد ری یک مخترع جوان است که در یک کارخانه نساجی در منچستر به عنوان پسر نگهداری مشغول به کار است و اغلب در خانه روی یک چرخ اتومبیل با بخار شخصی کار می کند. با رسیدن بسته ای از پدربزرگش لوید ، زندگی او ناگهان مختل می شود. دستگاه کروی ، به همراه نقشه های آن و نامه ای که به او دستور می دهد از آن محافظت کند. آلفرد و جیسون ، دو عضو یک شرکت به نام “بنیاد اوهارا” می آیند و تلاش می کنند کره را بدزدند ، اما لوید ظاهر می شود ، اظهار داشت که این دستگاه ادوارد را کشت و به ری پیشنهاد داد که فرار کند و دستگاه را به رابرت استفنسون تحویل دهد.
ری فرار می کند و توسط مأموران اوهارا در یک اتومبیل بزرگ بخار تعقیب می شود و سرانجام با قرار دادن آن در مسیر قطار ورودی ، آن را خنثی می کند. ری به طور تصادفی در قطار با استفنسون روبرو می شود ، اما با نزدیک شدن قطار به ایستگاه ، یک زپلین اوهارا به قطار حمله می کند و ری را می رباید و دستگاه را با خود می برد.
زپلین ری را به لندن می برد ، جایی که مقدمات نمایشگاه بزرگ 1866 آماده می شود. ری با اسکارلت اوهارا ، نوه خراب رئیس رئیس بنیاد و ادوارد روبرو می شود که مشخص است زنده است اما از شدت جراحات وارده در آلاسکا دچار زخم شدید و مکانیزه شده است. او ری و اسکارلت را به گشت و گذار در “قلعه بخار” می برد. تسهیلات مفصلی کاملاً مجهز به سه دستگاه موسوم به “توپهای بخار” که یکی از آنها دستگاه ارسال شده به ری بود. ری هم قلعه ، و هم دیدگاه پدرش در مورد استفاده از آن برای روشنگری بشریت شیفته او شده و به سرعت برای کمک به تکمیل قلعه جذب می شود. او همچنین با اسکارلت ، که جذب او می شود ، دوستی عشق / نفرت را شروع می کند.
ری ضمن کمک به اتمام قلعه ، بار دیگر با لوید روبرو می شود که توسط اوهارا اسیر شده اما از سلول خود فرار کرده و در تلاش برای خرابکاری در قلعه است و نشان می دهد که هدف واقعی بنیاد از نمایشگاه فروش اسلحه به دشمنان انگلیس است. لوید مجموعه اسلحه ها را به او نشان می دهد و ری با دوگانگی اخلاقی دانشمند بودن مبارزه می کند – چگونگی کمک به جهان بدون اینکه به پوچی بپردازد ، درگیری خود را به پدرش منتقل کند و درگیری بین ادوارد و لوید باشد.
سرانجام این دو به قسمت اصلی قلعه می رسند و موفق می شوند قبل از رسیدن امنیت یکی از توپ های بخار را از بین ببرند. لوید توسط آلفرد شلیک می شود و دوباره دستگیر می شود ، در حالی که ری با توپ فرار می کند. صبح روز بعد ، نمایشگاه در حال انجام است و ری با رابرت استفنسون متحد شده و توپ و دانشی را که در اسارت به دست آورده به او می بخشد. سپس حمله به قلعه با تظاهرات بنیاد سلاح های جدید مجهز به بخار ، که نمایشگاه را به منطقه جنگی تبدیل می کند ، مواجه می شود. ری هنگامی که استفنسون از توپ برای تقویت مخازن مجهز به بخار کمپانی خودش استفاده می کند ، به حماقت خود پی می برد و این باعث می شود که او درک کند هیچ هدفی بهتر از بنیاد اوهارا ندارد.
ادوارد که مشتاق نشان دادن قدرت واقعی قلعه به جهانیان است ، وارد اتاق رصد و کنترل می شود و به مهندسان دستور می دهد تا “آن را پرتاب کنند” ، باعث می شود سازه بلند شود و پوسته بیرونی تزئینی آن بریزد ، یک قلعه شناور هیولا ، بخار تولید شده توسط هواپیماهای غول پیکر غول پیکر سازه باعث طغیان شهر شده و همه چیز را در مسیر خود مسدود می کند.
ری دوباره توپ را می دزد تا یک وسیله نقلیه موقت ساخته شود و تلاش می کند تا به عنوان نیروی دریایی سلطنتی و استیونسون برای نبرد با قلعه شناور ورود پیدا کنند. اسکارلت که از آن زمان نگران ری شده است ، به دنبال او می گردد اما سرانجام در اعماق قلعه گم می شود و سرانجام راهی اتاق کنترل می شود. ری پس از شکست دادن جیسون در حال پرواز با یک ماشین پرنده با بخار ، ورود او را نیز انجام می دهد و لوید قبل از شلیک با اسلحه به سرقت رفته ، با ادوارد درمورد اقداماتش روبرو می شود ، اما ادوارد در ابر بخار ناپدید می شود.
با خارج شدن مسیر قلعه ، سازه ناپایدار شده و تهدید به انفجار در سطح شهر می شود. لوید و ری عجله می کنند تا قلعه را به بالای تیمز هدایت کنند و آلفرد را که در این کار کنترل یک جفت چسب بزرگ ساختمانی را دارد ، شکست دهند. در آخرین لحظه ادوارد ، که بدن فلزی او گلوله را دفع کرد ، دوباره از بخار بیرون آمده و به آنها کمک می کند. ری مجدداً بخار دزدیده شده را نصب کرده و راهی اتاق کنترل می شود تا با اسکارلت بر روی یک جت اضطراری فرار کند ، در حالی که ادوارد و لوید دستگاه را بر فراز تیمز متوقف می کنند و همچنین فرار می کنند. این قلعه سرانجام در یک انفجار چشمگیر منفجر می شود و شهر را از بیشتر ویرانی ها در امان نگه می دارد.
مونتاژ پایان نشان می دهد که ری به خانه خود بازگشت ، و بعداً با استفاده از چرخ دنده جت از قلعه به یک ابرقهرمان جهانی (معروف به استیمبوی) تبدیل شد. پدربزرگش لوید ، ری را به برق معرفی كرد و سرانجام از دنیا رفت. جنگ بزرگ که با چتربازان و زپلین ها انجام می شود. پدرش ادی تاسیس یک مجتمع مشارکتی. و اسکارلت در حال بلوغ و تبدیل شدن به یک خلبان مشهور.