انیمیشن فرمانروایان مقدس؛ حضرت سلیمان (ع) و آدونیا

در شهر اورشلیم و در سال 995 پیش از میلاد مسیح، حضرت داود (ع) بر شهر اورشلیم حکومت می کند. ایشان به سال های پایانی عمر خویش نزدیک می شوند و به دنبال پیدا کردن جانشینی مناسب برای جاهگاه فرمانروایی مؤمنین و همچنین جایگاه پیامبری بعد از خود، به درگاه خدا سجده و از او طلب یاری می کنند. خدا به ایشان وعده می دهد، پسر کوچک ایشان، سلیمان، فرد مناسب و انتخاب شده برای حکومت و پیامبری بعد از ایشان است. در همین حین، آریل، بر بالین پدر خود شارون، که در حال سپری کردن آخرین لحظات خود است، نشسته است. شارون به او می گوید که سال های متمادی برای فروپاشی حکومت داود تلاش کرده و حالا او باید این کار را انجام دهد و میمیرد و آریل به عنوان رهبر قبیله خود انتخاب می شود. بعد از این ماجرا، وبا و طاعون، وارد شهر اورشلیم می شود و حظرت داود به همراه حظرت سلیمان و تعدادی از مردم شهر، برای توبه از کار های بدی که مردم انجام داده و موجب نازل شدن بلا شده بودند، به تپه ای می روند. در آنجا، حضرت داود به همراه مردم، نذر می کنند که در صورت رفع بلا، معبدی در بالای تپه برای عبادت خداوند بنا کنند و ایشان به مدت سه شبانه روز، بر سجده می ماند و خداوند، توبه مردم به شفاعت حضرت داود را می پذیرد و شهر نجات پیدا می کند. حضرت داود برای بنا کردن معبد، نقشه هایی را از طرف نقشه کشان شهر و دو پسر خود دریافت می کند که در انتها، نقشه ای که حضرت سلیمان آن را خواب دیده و کشیده بود، مورد قبول حضرت داود قرار می گیرد. آدونیا، پسر بزرگ حضرت داود، با این کار بسیار خشمگین می شود و حضرت سلیمان را تهدید می کند. روز ها می گذرند و قسمت هایی از معبد ساخته می شود. آدونیا که از ساخت این معبد ناراحت است، با آریل آشنا می شود. آریل، با مهربانی با او رفتار می کند و او را به عنوان پادشها آینده معرفی می کند و با یک دزدی برنامه ریزی شده از بازار، آدونیا را به دنبال دستگیری دزد ها می فرستد. آدونیا بعد از دستگیر کردن دزد ها، تصمیم می گیرد تا آنها طبق خواسته مردم اعدام کند تا در میان مردم محبوب شود اما حضرت سلیمان از راه می رسد و از او جلوگیری می کند و دزدان و شاکی را به محکمه می فرستد. روز بعد، حضرت داود تمام بزرگان اورشلیم و فرزندان خود را جمع می کند و حضرت سلیمان را، که در عدالت و توان مندی به همه ثابت شده اند، به عنوان جانشین خود معرفی می کند. آدونیا بسیار از این تصمیم عصبانی شده و بر سر پدر خود فریاد می کشد و از آنجا می رود….

منبع