یک گربه سیاه با نوارهای قرمز زندگی دوگانه ای دارد. در طول شب ، او یک سارق به نام نیکو (که او را آقای گربه صدا می کند) ، که برای سرقت جواهرات دزدکی می کند ، همراهی می کند. در طول روز ، او با دختری به نام زو (که او را دینو صدا می کند) زندگی می کند. زئو که پس از از دست دادن پدرش صدای خود را از دست داد ، از مادرش ژنه که به عنوان ناظر پلیس کار می کند فاصله گرفته و بانویی به نام کلودین از او مراقبت می کند.
نیکو یک دستبند ماهی شکل به دینو می دهد ، و آن را به زئو منتقل می کند. در کلانتری ژان ، همکاران خود را در مورد محافظت از مجسمه کلوس نایروبی ، که به زندگی وی منجر شد ، به دست ویکتور کوستا بدنام انجام داد. ویکتور کوستا قصد دارد هنگام انتقال مجسمه ، با کمک همدستان نامش ، M. Bébé (آقای عزیزم) ، M. Hulot ، M. Grenouille (آقای قورباغه) ، و M. Patate بازدید دیگری از مجسمه را انجام دهد. آقای سیب زمینی).
در خانه ، ژان به دستبند ماهی شکل علاقه مند شده و آن را برای همکار خود لوکاس می آورد. لوكاس استنباط می كند كه این دستبند با وسایل سرقت شده از Rue Mouffetard مطابقت دارد. زئو دزدکی از خانه اش بیرون می رود و دنبال دینو می رود. او به قرعه کشی ویکتور پرداخت و متوجه شد که کلودین برای ویکتور کار می کند و در مورد جنبش های پلیس اطلاعات بیشتری کسب کرده است. زئو دیده می شود ، اما توسط نیکو نجات می یابد. نیکو زوئه را می گیرد تا در باغ وحش مخفی شود ، اما باند ویکتور دنباله او را می گیرد. خوشبختانه زوئه با یک قایق فرار می کند.
لوکاس در این سرقت ها که مستقیماً به اقامتگاه نیکو منتهی می شود ، پیشی می گیرد. هنگامی که نیکو بازگشت تا زوئه را در محل خود پیدا کند ، توسط ژانه و لوکاس دستگیر می شود ، احتمالاً زو را ربوده است. ژان زوئه را در حضانت کلودین می گذارد و با لوکاس می رود تا ویکتور را پیدا کند. نیکو که نتوانست ژان و لوکاس را نسبت به شرایط سخت زئو متقاعد کند ، فرار می کند تا زو را پیدا کند. ژان قادر است صحت ادعای نیکو در مورد زئو را تأیید کند.
کلودین زوئه را به خانه کاستا برده و در آنجا حبس شده است. دینو به لطف عطر کلودین رایحه را دنبال کرده و نیکو را به خانه هدایت می کند. پس از قطع برق و عینک شبانه خود ، نیکو قادر است زوئه را دور بزند. ویکتور به دنبال نتردام به دنبال نیکو و زوئه می رود. نیکو در حالی که می خواست ویکتور را گمراه کند ، می افتد اما توسط ژان ، که تازه به محل حادثه رسیده است ، او را نجات می دهد.
همانطور که ویکتور زو را می گیرد ، ژان به همراه نیکو و دینو به کمک می آیند. وقتی ویکتور گربه را از لبه یک جرثقیل نزدیک می کند ، نیکو باید دینو را نجات دهد و ژان را برای مقابله با ویکتور ترک کند. جین با شجاعت خود ، دخترش را نجات می دهد و ویکتور را مورد حمله قرار می دهد و او را در یک خلسه توهم آور قرار می دهد. قبل از اینکه ژان بتواند به ویکتور کمک کند ، رهبر باند از جرثقیل به سمت آنچه تصور می کند کولوس نایروبی است می چرخد ، اما در اثر کامیونی که در زیر آن است جان خود را از دست می دهد. بقیه باند ، از جمله کلودین ، دستگیر می شوند و زئو صدای خود را بازیابی می کند.
نیکو خودش را اصلاح می کند ، دزدی را رها می کند و به عضوی از خانواده در می آید ، در حالی که دینو حیوان خانگی خانه می شود. نیکو یک گل برف با کلیسای جامع نوتردام در آن به عنوان هدیه کریسمس به ژان می دهد.