ریچارد تایلر 10 ساله بدبین زندگی را براساس آمار زندگی می کند و از همه چیز می ترسد. والدین منزجر او چندین روش را امتحان کرده اند تا شهامت او را برای موفقیت ناچیز افزایش دهند. ریچارد برای خرید یک کیسه میخ برای ساختن خانه درختی فرستاده می شود. با این حال ، ریچارد در یک رعد و برق شدید گرفتار می شود و در کتابخانه ای پناه می گیرد. وی با آقای دیویی ، كتابدار عجیب و غریب كه اصرار دارد به کتاب خاصی احتیاج دارد و كارت کتابخانه را به او می دهد ، علی رغم اعتراضات ریچارد ، ملاقات می كند. ریچارد در جستجوی تلفن ، چرخشی بزرگ پیدا می کند که با بسیاری از شخصیت های مشهور ادبی نقاشی شده است. او روی آب چکه از کتش می لغزد و می افتد و خودش را ناک اوت می کند. ریچارد بیدار می شود و می بیند که هنر روتوندا در حال ذوب شدن است ، که باعث شستشوی او و کتابخانه می شود و آنها را به تصویر تبدیل می کند.
او با پیج مستر ، حافظ اسطوره ای کتاب و نگهبان کلمه نوشتار ملاقات می کند. ریچارد راهنمایی برای خروج می خواهد ، بنابراین مدیر صفحه او را از طریق بخش داستان به سمت علامت سبز خروج نئون می فرستد. در طول راه ، ریچارد با سه کتاب انسان دوستانه دوست می شود: ماجراجویی ، کتابی شبیه دزدان دریایی سرگرم کننده. فانتزی ، یک کتاب افسانه ای سخیف اما مراقب ؛ و Horror ، یک “کتاب Hunchbook” ترسناک با ستون فقرات نامرتب. این سه نفر توافق می کنند در صورت بررسی با استفاده از کارت جدید کتابخانه ، به آنها کمک کنند. این چهار گروه با هم شخصیت های کلاسیک-داستانی دارند. آنها با دکتر جکیل ملاقات می کنند که به آقای هاید تبدیل می شود و آنها را به آبهای آزاد سرزمین ماجراجویی می رساند. با این حال ، گروه پس از حملات موبی دیک و در پی نبرد نهنگ با کاپیتان آهاب از هم جدا می شوند. ریچارد و ماجراجویی توسط هیسپانیولا ، کاپیتان لانگ جان سیلور ، انتخاب می شود. دزدان دریایی به جزیره گنج می روند ، اما به جز یک سکه طلا هیچ گنجی پیدا نمی کنند که تقریباً باعث ایجاد یک شورش شود. Fantasy و Horror برمی گردند و دزدان دریایی را شکست می دهند. سیلور سعی می کند ریچارد را راضی کند که با او برود اما وقتی ریچارد وی را با شمشیر تهدید می کند تسلیم می شود.
در بخش خیال ، ریچارد علامت خروج در بالای کوه را می بیند. با این حال ، دست و پا زدن Adventure یک اژدهای خفته را بیدار می کند. ریچارد سعی می کند با شمشیر و سپر با اژدها بجنگد ، اما اژدها او را می بلعد. ریچارد کتاب هایی را در شکم اژدها پیدا می کند و برای فرار از دهان اژدها از ساقه لوبیای جک و ساقه باقلا استفاده می کند. او و کتاب ها از ساقه لوبیا بالا می روند تا به خروجی برسند. آنها وارد یک اتاق تاریک بزرگ می شوند که مدیر صفحه در انتظار آنها است. ریچارد پیج مستر را متهم می کند که باعث ایجاد وحشتاتی شده است که او متحمل شده است ، اما مدیر پیج نشان می دهد که این سفر قصد داشت ریچارد را با ترس خود روبرو کند. دکتر جکیل ، کاپیتان آهاب ، لانگ جان سیلور و اژدها دوباره در یک پیچ و تاب جادویی ظاهر می شوند و او را تبریک می گویند. مدیر پیجارد ، ریچارد و کتابها را به داخل پیچ و تاب می زند و آنها را به دنیای واقعی بازمی گرداند.
ریچارد بیدار می شود ، در حالی که ماجراجویی ، فانتزی و وحشت را در کنار خود به عنوان کتابهای واقعی دراز می کشد. آقای دیویی او را پیدا می کند ، و حتی اگر سیاست کتابخانه فقط به فرد اجازه می دهد همزمان دو کتاب را بررسی کند ، به او اجازه می دهد هر سه کتاب را “فقط همین یکبار” بررسی کند.
ریچارد پسری شجاع به خانه برمی گردد ، و در خانه درختی جدید خود با کتاب هایش خوابیده است ، جایی که والدینش پس از جستجوی شهر ، او را پیدا می کنند و معتقدند که گم شده است.