انیمیشن چهار پرنسس در دنیای قصه ها

انیمیشن چهار پرنسس در دنیای قصه ها
Bratz Kidz Fairy Tales

قبل از اینکه در مورد شخصی قضاوت کنی اول خودت راجای او قرار بده!

کارگردان: Phil Weinstein
نویسنده: Bart Jennett
تهیه کننده: Bill Schultz
سال تولید: 2008
نوع: سینمایی
مدت زمان: 1 ساعت

داستان کامل

ساشا و دوستانش می‌خواهند تا نمایشی برای بچه‌ها اجرا کنند و هرکدام بازیگر نقش یکی از شخصیت‌های داستانی هستند. سفیدبرفی ،راپونزل ،شنل قرمزی و سیندرلا نقش‌هایی هستند که آن‌ها به عهده‌دارند ولی ازنظر ساشا و دوستانش داستان‌های قدیمی خیلی مسخره هستند و اینکه این شخصیت‌ها هیچ دفاعی از خود نمی‌کرده‌اند باعث شده تا شخصیت منفی داستان قوی‌تر باشد . ازنظر آن‌ها این شخصیت‌ها ساده و نادان و ناتوان بوده‌اند و اگر خودشان جای آن‌ها بودند راحت‌تر می‌توانستند داستان را به پایان ببرند. در همین هنگام قورباغه‌ای جادویی ظاهر می‌شود و به دختران می‌گوید که حالا که شما فکر می‌کنید بهتر از عهده‌ی این نقش‌ها برمی‌آیید پس خودتان آن را انجام دهید. قورباغه دختران را به سرزمین قصه‌ها می‌برد و می‌گوید هرکدام از شما باید داستان خودتان را به پایان خوش برسانید و شخصیت منفی داستان را شکست بدهید تا بتوانید از سرزمین قصه‌ها خارج بشوید وگرنه برای همیشه در این سرزمین زندانی می‌شوید. اولین شخص کلویی ست که در نقش راپونزل است .او به بالای برج افسونگر برده می‌شود .کلویی تصمیم می‌گیرد از برج خارج شود ولی موفق نمی‌شود .او نقشه‌ی جدید می‌کشد و با استفاده از موهایش از بالای برج به پایین می‌رود و درروی زمین متوجه می‌شود که موهایش در بالای برج گیرکرده و نمی‌تواند آزاد شود.در همان هنگام جادوگر از راه می‌رسد و کلویی را مجبور می‌کند دوباره به بالای برج برگردد.جادوگر به او می‌گوید تو تابه‌حال 33 بار برای فرار اقدام کرده‌ای .در اینجاست که کلویی تازه متوجه می‌شود که این فکر که راپونزل برای نجات خودش هیچ تلاشی نکرده است اشتباه بوده.کلویی سعی می‌کند از غفلت جادوگر استفاده کند و با دزدیدن چوب اسرار آمیزش خودش را آزاد کند ولی موفق نمی‌شود و جادوگر تصمیم می‌گیرد او را از بین ببرد. در همین هنگام دوستان کلویی می رسند و با پرت کردن حواس جادوگر کلویی را نجات می دهند و چوب جادویی و جاروی جادوگر را از بین می‌برند. بعد از کلویی نوبت به جید می‌رسد.جید در نقش سفیدبرفی ست. او به درون جنگل تاریک کشیده می‌شود و بعد از فرار از دست شکارچی به کلبه‌ی هفت کوتوله می‌رود.وقتی کوتوله‌ها از راه می رسند از او می‌خواهند تا کارهای خانه را برایشان انجام بدهد ولی جید که بسیار مغرور است با آن‌ها به‌تندی صحبت می‌کند. کوتوله‌ها هم از او می‌خواهند تا آنجا را ترک کند ولی چون بیرون از کلبه خطراتی برای او وجود دارد ،جید تصمیم می‌گیرد تا کارها را انجام بدهد.اما کوتوله‌ها با او برخورد بی‌ادبانه‌ای دارند و درنهایت جید تصمیم می‌گیرد تا از کلبه خارج بشود. در بیرون از کلبه ملکه‌ی بدجنس در انتظار اوست.ملکه، انگوری سمی را سر راه جید می‌گذارد.درست در لحظه‌ای که جید می‌خواهد انگور را بخورد دوستانش سر می رسند و جید متوجه نقشه‌ی ملکه می‌شود.دوستان جید به او می‌گویند که جادوگر هم فرار کرده و دنبال آن‌هاست.وقتی جادوگر سر می‌رسد با ملکه‌ی بدجنس درگیر می‌شوند.دختران با استفاده از حواس‌پرتی آن دو،آن‌ها را به درون‌چاهی می‌اندازند. داستان بعدی شنل قرمزی ست.ساشا که بازیگر این نقش است به درون کلبه‌ی مادربزرگ کشیده می‌شود.ساشا دختری شجاع است و به توانایی‌های خودش مطمئن است برای همین به‌جای اینکه حواس گرگ را پرت کند تا جنگل بان از راه برسد و آن‌ها را نجات بدهد تصمیم می‌گیرد خودش با آنچه دارد با گرگ بجنگد غافل از آنکه در دنیای قصه‌ها وسایل همراه او نیستند.گرگ که می‌بیند ساشا او را شناخته تصمیم می‌گیرد در همان لحظه او را بکشد.ناگهان دوستان ساشا از راه می رسند و او فرصت فرار پیدا می‌کند ولی حالا جان همه‌ی شان به خطر می‌افتد. دختران به بالای درختی می‌روند ولی گرگ به آن‌ها می‌گوید که در دنیای قصه‌ها گرگ‌ها می‌توانند از درخت بالا بروند.گرگ به بالای درخت می‌رسد و دختران نقشه‌ای می‌کشند و گرگ را با کمک هم به درون همان چاهی می‌اندازند که ملکه و جادوگر در آن هستند می‌اندازند. داستان بعدی مربوط به سیندرلاست.بازیگر نقش سیندرلا یاسمین است که به درون خانه‌ی نامادری سیندرلا کشیده می‌شود.یاسمین تصمیم می‌گیرد که با توجه به آنچه در مورد داستان می‌داند کاری کند که مادرخوانده‌ی سیندرلا دست از سر او بردارد. اما بعد قورباغه به او می‌گوید با این کار جان خودش و دوستانش را به خطر انداخته است چون دیگر سیندرلا به جشن نمی‌رود و لباس جادوی هم در کار نیست.یاسمین که متوجه این موضوع می‌شود نقشه‌اش را عوض می‌کند و به همراه مادرخوانده‌اش به جشن می‌رود. درراه چرخ کالسکه‌ی آن‌ها می‌شکند.دوستان سیندرلا که منتظر آن‌ها بودند از قبل نقشه‌ای می‌کشند که باعث می‌شود مادرخوانده‌ی سیندرلا خودش و دخترانش را از رفتن به جشن منصرف کند.بعد از رفتن آن‌ها دختران فکر می‌کنند که تمام‌شده ولی قورباغه می‌گوید با این کار آن‌ها عاقبت سیندرلا ختم به خیر نمی‌شود و آن‌ها نمی‌توانند به دنیای واقعی برگردند.پس یاسمین از پری کمک می‌گیرد و صاحب لباس زیبا و کفش بلوری می‌شود.در همین هنگام ملکه‌ی بدجنس و گرگ و جادوگر که توانسته‌اند خود را از چاه نجات بدهند سر می رسند .دختران پا به فرار می‌گذارند . یاسمین از پری می‌خواهد که گل دی لاک را به شکل اولش برگرداند.گلدی لاک و دوستش جلوی جادوگر را می‌گیرند و او را با خود می‌برند.ملکه و گرگ به دنبال دختران می‌دوند ولی درراه گرگ تصمیم می‌گیرد به‌جای دخترها ملکه را بخورد. دختران به جشن می رسند ولی نمی‌توانند وارد بشوند.تصمیم می‌گیرند که پنهانی وارد شوند که ناگهان گرگ سر می‌رسد و می‌خواهد دختران را بگیرد.سیندرلا کفشش را درمی‌آورد و به سمت گرگ پرت می‌کند که باعث می‌شود گرگ بی‌هوش بشود.پسر پادشاه هم به دنبال صاحب کفش می‌گردد و به‌این‌ترتیب عاقبت داستان سیندرلا هم ختم به خیر می‌شود.دختران به کمک قورباغه به دنیای واقعی کشیده می‌شوند. قورباغه به آن‌ها می‌گوید شما از نقش‌هایتان بهتر بودید ولی ساشا و دوستانش می‌گویند نه این درست نیست. ما باهم بودیم درحالی‌که آن‌ها هرکدام به‌تنهایی از عهده‌ی داستان خود برآمده‌اند که این نشان می‌دهد آن‌ها شجاع و دانا بوده‌اند.این فکر ما که ما از آن‌ها بهتریم فکر اشتباهی بوده است و حالا می‌دانیم که چه لحظات پر از داستان و هیجانی داشته‌اند. قورباغه گفت پس حالا بروید و نقش‌هایتان را باعلاقه اجرا کنید.

منیع

بیشتر کمتر