چارلی باکت و خانواده اش در فقر در نزدیکی کارخانه وونکا زندگی می کنند. مالک این شرکت ، ویلی وونکا ، مدتهاست که کارخانه خود را به دلیل مشکلات جاسوسی صنعتی که توسط رقبای حسودش مرتکب شده بود ، به روی عموم تعطیل کرده است ، که منجر به تعطیلی کارخانه برای چندین سال و اخراج همه کارمندان خود ، از جمله پدربزرگ چارلی جو شد. .
یک روز ، Wonka مسابقه ای را اعلام می کند که در آن بلیط های طلایی در پنج میله Wonka تصادفی در سراسر جهان قرار داده شده است ، و برندگان یک تور کامل از کارخانه و همچنین یک شکلات مادام العمر دریافت می کنند ، در حالی که یک جایزه اضافی در پایان تور. فروش وونکا متعاقباً سر به فلک می کشد و چهار بلیط اول توسط انسانهای پرخور آگوستوس گلوپ ، نمک Veruca Salt ، ویولت بورگارد مغرور و مایک تیوی بدخلق پیدا می شود. چارلی دو بار سعی می کند بلیط پیدا کند ، اما هر دو میله خالی است. پس از شنیدن خبر پیدا شدن بلیط نهایی در روسیه ، چارلی یک اسکناس ده دلاری پیدا می کند و بار سوم Wonka Bar را خریداری می کند. بلیط روسیه فریب خورده است درست همانطور که چارلی بلیط واقعی را در داخل لفاف کشف می کند. او پیشنهادهای پولی بلیط دریافت می کند ، اما صندوقدار به او هشدار می دهد که بدون در نظر گرفتن این بلیط ، آن را معامله نکند و چارلی به خانه می دوید. در خانه ، چارلی می گوید که می خواهد آن را با پول برای بهبود خانواده اش معامله کند. با این حال ، پس از صحبت های پدربزرگ جورج ، او تصمیم می گیرد آن را حفظ کند و پدربزرگ جو را برای همراهی در تور به همراه می آورد.
وونکا در خارج از کارخانه از چارلی و دیگر دارندگان بلیط استقبال می کند ، و سپس آنها را به داخل مرکز هدایت می کند. نقص شخصیت فردی باعث وسوسه شدن چهار کودک دیگر می شود ، در نتیجه آنها را از تور حذف می کند در حالی که کارمندان جدید Wonka ، Oompa-Loompas ، آهنگ اخلاق را پس از هر یک می خوانند. در همین حال ، وونکا خاطرات گذشته خود را به خاطر می آورد و اینکه چگونه پدر دندانپزشک وی ، ویلبور ، وی را به دلیل خطرات احتمالی دندانپزشکی به شدت از مصرف آب نبات منع کرد. وونکا پس از پنهان کردن یک تکه آب نبات ، فوراً قلاب شد و از خانه فرار کرد تا رویاهای خود را دنبال کند. هنگامی که او بازگشت ، پدر و خانه آنها هر دو رفته بودند. پس از گشت و گذار ، چهار کودک حذف شده با یک ویژگی اغراق آمیز یا تغییر شکل مربوط به حذف آنها کارخانه را ترک می کنند در حالی که چارلی می فهمد که وونکا ، اکنون به دوران بازنشستگی نزدیک می شود ، قصد دارد وارثی شایسته پیدا کند. از آنجا که چارلی “کم خراب ترین” از میان این 5 نفر بود ، وونکا از چارلی دعوت می کند تا به زندگی و کار با او در کارخانه با او مشروط بر اینکه خانواده اش را پشت سر بگذارد ، دعوت شود. چارلی رو به زوال است ، زیرا خانواده اش مهمترین چیز در زندگی او است.
همانطور که چارلی و خانواده اش با رضایت خاطر زندگی می کنند ، وونکا مایوس می شود و باعث می شود شرکت و فروش وی رو به زوال باشد. وی سرانجام برای مشاوره به چارلی متوسل می شود و تصمیم می گیرد به وونکا کمک کند تا با پدر جداشده آشتی کند. در هنگام دیدار مجدد ، وونکا به ارزش خانواده پی می برد در حالی که ویلبور سرانجام پسرش را برای آنچه که هست قبول می کند نه برای کاری که انجام می دهد. پس از آن ، وونکا اجازه می دهد تا چارلی و خانواده اش با هم به کارخانه نقل مکان کنند.