Geppetto ، نجاری فقیر ایتالیایی ، تصمیم می گیرد یک عروسک چوبی برای گشت و گذار در این کشور و تأمین هزینه های زندگی خود بسازد. او آن را ‘پینوکیو’ نامگذاری کرده و – وقتی عروسک عروسک حساس شد – آن را پسرش می نامد. کریکت صحبت کننده سعی می کند با مشاوره به پینوکیو کمک کند ، اما پینوکیو آن را نادیده می گیرد و در یک حادثه پاهایش را می سوزاند. جپتو به او قول تازه پا می دهد ، به این شرط که پینوکیو به مدرسه برود.
پینوکیو راهی مدرسه می شود اما تئاتر عروسکی حواس او را پرت می کند. در تئاتر او به عروسک های دیگر می پیوندد و نمایش را بهم می ریزد. منگیافوکو با عصبانیت از تولید بالادست خود ، پینوکیو را در کاروان خود قفل می کند و شهر را ترک می کند. پینوکیو التماس می کند که نزد پدرش برگردد و مانگیافووکو او را رها می کند و تصمیم می گیرد عروسک دیگری را به جای هیزم بسوزاند. پینوکیو از این موضوع ناراحت است و تصمیم می گیرد جای عروسک را بگیرد. مانگیافوکو با تعجب پینوکیو را آزاد می کند و پنج سکه طلا به او می دهد تا به ژپتو بدهد.
در حالی که به خانه می رفت ، پینوکیو با روباه و گربه ای روبرو می شود که تظاهر می کند معلول است. آنها که سکه ها را مجذوب خود کرده اند ، پیشنهاد می کنند که پینوکیو باید بکارد تا آنها را بکارد تا در یک درخت پول در مزرعه معجزات واقع در سرزمین بوف انبار جوانه بزنند. گربه و روباه او را فریب می دهند و خود را به عنوان قاتلانی کلاه دار درآورند. پینوکیو سکه ها را پنهان می کند و سعی در فرار دارد اما او را از درخت می گیرند و آویزان می کنند. او توسط پری موی آبی نجات می یابد ، او از او می پرسد که چرا در خانه یا مدرسه نیستی. پینوکیو با خجالت دروغ می گوید و با هر دروغ بینی او بزرگتر می شود تا اینکه پری مجبور می شود بینی خود را کوتاه کند.
پینوکیو که درس خود را آموخته است ، به خانه برمی گردد ، برای این که بار دیگر با روباه و گربه ملاقات کند. آنها که می بینند نقشه آنها شکست خورده است ، او را متقاعد می کنند که دوباره به میدان معجزات برود. به محض ورود ، او سکه هایی را که روباه و گربه می دزد ، می کارد. پینوکیو با کشف این سرقت ، آن را به قاضی گوریل گزارش می کند. از آنجا که عدالت از بی گناهان جغد بارن طرفداری نمی کند ، به حبس ابد محکوم می شود. پینوکیو با بیان اینکه قبلاً مرتکب جرمی شده است ، مجرم شناخته شده و بنابراین آزاد می شود ، موفق به تبرئه می شود.
پینوکیو به خانه برمی گردد اما متوجه می شود که جپتو ترک کرده و به دنبال او در خارج از کشور در آمریکای شمالی است. پینوکیو برای یافتن او به دریا شیرجه می رود اما در جزیره زنبورهای شلوغ غرق می شود. او توسط آبی پری نجات می یابد ، که قول می دهد اگر او درس بخواند و رفتار کند او را به یک پسر واقعی تبدیل کند.
پینوکیو به مدرسه می رود و دانش آموزترین پسر کلاس خود می شود. با این حال ، او با لوسیگینولو دوست است ، پسری نافرمانی که او را دعوت می کند تا به مهمانی خود در سرزمین اسباب بازی ها بیاید ، جایی که کودکان بدون مدرسه یا بزرگسالان می توانند در طول روز سرگرم شوند. پس از یک روز طولانی در سرزمین اسباب بازی ها ، پینوکیو با گوشهای خر از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که لوسیگینولو نیز همین مشکل را دارد – آنها در حال تبدیل شدن به الاغ هستند. مربی آنها را می فروشد ، و پینوکیو به یک سیرک فروخته می شود. یک روز ، پینوکیو متوجه پری در مخاطب می شود ، مسافرت می کند و خودش را فلج می کند. کارگردان تصمیم می گیرد او را غرق کند و از پوست او برای طبل استفاده کند. در دریا ، پری احضار ماهی هایی می کند که پوست خر پینوکیو را نیش می زند و او را به حالت عادی می رساند.
پینوکیو در جستجوی پدرش شنا می کند و توسط وحشتناک سگ ماهی ، یک هیولای غول پیکر دریایی غرق می شود. او ژپتو را پیدا می کند که درون هیولا زنده است. با استفاده از آسم سگ ماهی که او را مجبور به خوابیدن با دهان باز می کند ، این دو از دهان او فرار کرده و به ساحل می رسند.
آنها خانه ای متروک برای استراحت پیدا می کنند. برای بهبودی پدرش که از این سفر بیمار شده است ، پینوکیو توسط یک کشاورز استخدام می شود تا شیر بدست آورد. پینوکیو همچنان که بهبود می یابد به کار و مطالعه و کمک به ژپتو ادامه می دهد. سپس پری به پینوکیو آرزوی او را می دهد. او به خانه برمی گردد و به ژپتو نشان می دهد که پسر واقعی شده است.