در لندن، انگلیس، حدود سال 1900، آمادگی جورج و مری دارلینگ برای شرکت در یک مهمانی با بازیهای پسرانشان ، جان و مایکل ، که در حال بازی کردن داستانی در مورد پیتر پن هستند ، مختل می شود. وندی ، خواهر بزرگترشان ، هر شب برای آنها داستان های پیتر پن را تعریف می کند. جورج که از داستان ها خسته شده است ، اظهار می کند که وندی بیش از حد پیر شده است و نمی تواند با پسران به ماندن در مهد کودک ادامه دهد. در آن شب ، وندی و پسران توسط شخص پیتر پن در مهد کودک دیدار می شوند ، که با کمک ناخواسته دوست پیکسی خود ، تینکر بل ، به آنها پرواز می دهد. او آنها را با خود به جزیره Never Land می برد.
یک کشتی دزدان دریایی با هدایت کاپیتان هوک و همسر اولش ، آقای اسمی ، در Never Land لنگر می اندازد. هوک آرزو دارد که از پیتر پن به دلیل قطع دستش انتقام بگیرد اما از تمساحی که دست را خورده است می ترسد زیرا می داند که مشتاق خوردن بقیه اعضای بدنش است. وقتی پان و عزیزان وارد می شوند ، او با توپ به سمت آنها شلیک می کند و پیتر در حالی که دزدان دریایی را طعمه می کند ، عزیزان را به آنجا می فرستد و به آنجا امن می شوند. تینکر بل که به توجه پان به وندی حسادت می ورزد ، پسران گمشده را ترغیب می کند که پان به آنها دستور داده است وندی را سرنگون کنند. خیانت تینکر بل به زودی مشخص می شود و پیتر او را تبعید می کند. جان و مایکل با پسرهای گمشده به راه افتادند تا سرخپوستان جزیره را پیدا کنند ، اما در عوض آنها را اسیر کردند و معتقد بودند که مسئول گرفتن دختر رئیس ، ببر لیلی هستند.
در همین حال ، پیتر وندی را به دیدن پری دریایی می برد ، اما وقتی هوک به صحنه می رسد آنها با وحشت فرار می کنند. پیتر و وندی می بینند که هوک و اسمی ببر لیلی را اسیر کرده اند تا وی را مجبور به افشای مخفیگاه پیتر کنند. پیتر او را آزاد کرده و به رئیس برمی گرداند ، و قبیله پیتر را ارج می نهد. هوک سپس برای استفاده از حسادت تینکر بل به وندی نقشه کشید و او را فریب داد تا محل لانه پیتر را فاش کند. وندی و برادرانش سرانجام دلتنگ می شوند و قصد دارند به خانه برگردند. آنها پیتر و پسران گمشده را دعوت می کنند تا به لندن برگردند و توسط والدین عزیز به فرزندی پذیرفته شوند. پسران گمشده موافق هستند ، اما پیتر نمی خواهد بزرگ شود و امتناع می کند. دزدان دریایی در کمین می مانند و هنگام خروج از لانه ، پسران و عزیزان گمشده را دستگیر می کنند و یک بمب ساعتی را برای کشتن پیتر پشت سر می گذارند. تینکر بل از این نقشه مطلع شد ، درست به موقع برای ربودن بمب از پیتر هنگام انفجار.
پیتر تینکر بل را از زیر آوار نجات می دهد ، و با هم ، آنها با دزدان دریایی مقابله می کنند ، بچه ها را آزاد می کنند قبل از اینکه بتوانند روی تخته راه بروند. هنگامی که کودکان با خدمه درگیر می شوند ، پیتر با هوک درگیر می شود. پیتر هوک را شکست می دهد ، که در آب می افتد و بیش از افق شنا می کند ، و توسط تمساح تعقیب می شود. پیتر کشتی متروک را فرمانده می کند و با کمک گرد و غبار پیکسی تینکر بل ، آن را با کودکان سرنشین به لندن می برد. با این حال ، پسران گمشده تصمیم می گیرند به جای اینکه در لندن پذیرفته شوند ، با پیتر به Never Land برگردند.
جورج و مری دارلینگ از مهمانی به خانه برگشتند و وندی را پیدا کردند که پشت پنجره باز مهد کودک خوابیده است. وندی بیدار می شود و با هیجان از ماجراهای خود می گوید. والدین از پنجره بیرون نگاه می کنند و می بینند که به نظر می رسد کشتی دزدان دریایی در ابرها چیست. جورج ، که موضع خود را در مورد ماندن وندی در مهد کودک نرم کرده ، کشتی را از همان کودکی خود می شناسد.