کوه یخی با تخم مرغ در کرانه های جنگل ظاهر می شود. در همین حال ، خیابان شانگها ، متشکل از ناگتای بزرگ بنگال جنگیر ، یک تنبل سه انگشتی هیپی به نام تونی ، یک کرگدن جوان روان رنجور به نام Goliath و یک خوک گربه تاجی ریکی ، که عمدتاً به دلیل شر است ، در نجات همه ساکنان جنگل مشغول هستند. اعمال کوالایی به نام ایگور. در جریان تعقیب بعدی ، ایگور تقریباً موفق شد با یک قایق کوچک از جزیره فرار کند ، اما با کوه یخ برخورد می کند و مانع خروج کوالا از ساحل می شود. ایگور سعی می کند تخم مرغ را بشکند (توسط کوه یخ تحویل داده شود) ، اما توسط شانزه شکست می خورد.
همانطور که ناتاچا به ایگور به جزیره گمشده ، یک جزیره کوچک کویری که حیوانات شیطانی در آنجا تبعید می شوند ، می فرستد ، او به او می گوید که او در جنگل قارچ های منفجر کننده ای را ترک کرده است که در آن لحظه شروع به منفجر شدن کرده اند. ناتاچا بلافاصله برای نجات بقیه ساکنان به ساحل بازگشت. در حین آتش سوزی در جنگل ، ریکی ، به منظور صرفه جویی در بقیه ، خود را فدا کرد ، در حالی که تخم مرغ را به سلامت می انداخت.
ناتاچا معتقد است که فعالیت های شانزه منجر به مرگ ریکی می شود و همراه با گالیات و تونی تیم را از بین می برد. گالیات که پس از فروپاشی تیم خود را غیرضروری می دانست ، آنجا را ترک می کند. به زودی ، یک کودک پنگوئن از تخم مرغ ریکی ریخته شد که ناتاچا او را موریس می نامد و او را به عنوان پسرش بزرگ می کند. وقتی موریس بزرگ شد ، تمایل دارد که برخلاف میل مادرش ، پا جای پای مادرش بگذارد و همه ساکنان کسانی را که در معرض خطر هستند از شر حیوانات شیطانی دیگر نجات دهد. موریس از مادرش خداحافظی کرد ، و راهی سفر خود شد. در صحنه های موازی رشد موریس ، ایگور بذر یک درخت را با خود دارد ، و رشد آن را پرورش می دهد ، و در عین حال یک ستوان – سوریمی خرچنگ نارگیل را به دست می آورد.
سالها بعد ، گروه جنگل مشغول نجات فیلهایی است که تحت تهدید تهدید به نابودی توتم مقدس مجبور به خدمت باباون های زیتون شدند. تیم با موفقیت از عهده این مأموریت برآمد. در این بین ، سرانجام ایگور منتظر رشد درخت شد و او به همراه سوریمی به جزیره گمشده رفت.
به زودی ، گروه جنگل متوجه یک درخت در حال سوختن می شود و آنها به آنجا می رسند ، در آنجا با ایگور ملاقات می کنند ، که آنها را به دام بیندازد و از آنها می فهمد که موریس پسر ناتاچا است. ایگور در مورد برنامه های خود برای نابودی آنها صحبت می کند ، و سپس The Champs ، و سپس او را ترک می کند ، دسته جنگل را ترک می کند تا منتظر بماند تا آنها از انفجار قارچ های خود بمیرند. تیم موفق شد به دلیل عطسه شدید میگل از انفجار فرار کند و پس از آن به سمت ناتاچا حرکت کنند.
ایگور بندها را زیر ارتش خود می گیرد ، زیرا به دلیل جنگل دسته نمی تواند به راهزنی بپردازد. ایگور ایده تضعیف غار را ایجاد کرد ، به طوری که جنگل سقوط می کند و سیل می شود.
هنگامی که دسته جنگل به خانه ناتاچا رسید ، او از ملاقات پسرش موریس و نوه او جونیور خوشحال می شود ، اما خیلی زود از موریس در مورد بازگشت ایگور اطلاع پیدا می کند و داستان پسران کوالا را به پسرش می گوید. ایگور می خواست به عنوان رهبر شان به خیابان ها بپیوندد ، اما دیگران فکر می کردند او هیچ است. ناتاچا تصمیم گرفت گالیات را با تونی پیدا کند و The Champs را احیا کند ، در حالی که نمی خواست موریس و گروه جنگلش را درگیر امور آنها کند.
روز بعد ، خیابان شانز تصمیم گرفت در برنامه های ایگور دخالت کند ، در حالی که جاده جنگل دسته را قطع کرد و پل را خراب کرد. وقتی شانگها ایگور را پیدا کردند ، او نیز به نوبه خود آنها را به دام خود هدایت کرد ، اما تیم تقریباً موفق به شکست ایگور شد. موریس تصمیم گرفت با منجنیق کشی کردن خود و پسرش به شانزها کمک کند ، اما مداخله وی منجر به فرار ایگور شد و وی جونیور را به عنوان گروگان با خود برد. ناتاچا به موریس نشان می دهد که ایگور به تقصیر او فرار کرده و پسرش را ربوده و از “گروه جنگل” می خواهد که مداخله نکند. خود موریس ناامید شد و از تیم خودش حذف شد. با شروع طوفان ، کم کم نوارهای موریس از بین رفت. شانزه به لانه ایگور رسید ، اما آنها کمین کردند و توسط ایگور اسیر شدند.
موریس به زودی خود را در کنار حوض می یابد و خاطرات را از آنجا که خانه خود را ترک می کند می بیند و یک تخم مرغ پیدا می کند ، از آن یک ماهی کوچک بیرون آمد و او را پناه داد و او را پسرش کرد. در آن زمان ، جونیور از اسارت فرار می کند و به برکه ای می رسد که موریس هنوز در آن است. موریس از بازگشت پسرش خوشحال است و می فهمد كه شانزه در اسارت است و بسیاری از حیوانات به بردگی گرفته می شوند و مجبور به تولید بمب های قارچی برای ایگور می شوند. موریس نوارهای زرد را بر روی بدن خود بازیابی می کند و آکواریوم جدیدی برای جونیور درست می کند ، زیرا آکواریوم اصلی پسرش هنوز در لانه های ایگور بود.
موریس و جونیور به جنگل دسته ای برمی گردند که می خواستند بدون کمک موریس ، خیابان شانزه را نجات دهند و با آنها ، تحت پوشش سه دانه نارگیل به داخل لانه ایگور نفوذ می کنند. قهرمانان The Champs را آزاد می کنند و با هم با باباون ها می جنگند. کمی بعد از شکست باباون ها ، ایگور بمب ها را فعال می کند و ناپدید می شود. موریس به Champs دستور می دهد تا ساکنان جنگل را تخلیه کند و او و گروه جنگل برای جلوگیری از منفجر شدن قارچ ها می روند.
گیلبرت پس از سوار شدن به مینی کارت به بمب اصلی قارچ ، پیشنهاد می کند که برای جلوگیری از بمب قارچ غول پیکر ، باید برخی بمب ها را زمین بزنند. موریس موفق می شود ، اما وقتی کمربندش روشن می شود تقریباً بمب ها را دوباره روشن می کند. خوشبختانه جونیور از آکواریوم خود بیرون می آید و آتش را خاموش می کند.
The Champs and the Jungle Bunch که موفق شده است جنگل را نجات دهد ، دوباره با ایگور روبرو می شود ، او اعلام می کند که هرگز متوقف نخواهد شد ، اما موریس جونیور را منجنیق می کند ، که به نوبه خود مهمات را بیش از حد بار می آورد و باعث می شود جت پک کوالا از کار بیفتد. به زودی ، شانزه تصمیم به بازنشستگی گرفت ، در حالی که گروه جنگل به قهرمانی خود ادامه می دهند.
بعداً در صحنه پس از تیتراژ مشخص شد که ایگور هنوز زنده است ، بنابراین او را به جزیره گمشده که در آن او و سوریمی سالها در ابتدای فیلم زندانی بودند ، انداختند. بعد از تیتراژ پایانی ، ایگور دانه دیگری را در جزیره پیدا کرد ، اما این بار یک مرغ دریایی آن را تصاحب کرد ، به این معنی که او برای همیشه در جزیره گیر کرده است و فیلم با فریاد او برای غذا پایان می یابد.