در حالی که پادشاهی درک و اودت برای جشن روزهای جشنواره آماده می شود ، جادوگر شیطانی زلدا نقشه می کشد تا یادداشت های راتبارت درباره هنرهای ممنوعه را پس بگیرد. یادداشت هایی که او هنگام نوشتن شریک زندگی او و روتبارت به نوشتن کمک کرد. برای کشف اینکه آیا هنوز نت ها وجود دارند ، زلدا یک پرنده یکی به نام Whizzer را شکار می کند ، که توانایی تقلید از هر صدایی را دارد که فقط یک بار آن را می شنود. اگرچه توانایی های جادویی زلدا محدود است ، اما او می تواند یک گلوله آتشین جادویی به نام جستجوگر ایجاد کند تا هرکسی را که به او دستور دهد هدف قرار دهد. ویزر که با این توانایی زندگی خود را تهدید می کند ، به عنوان جاسوسی به قلعه دریاچه سوان می رود و می شنود که چگونه درک و راجرز یادداشت های راتبارت را کشف کرده و آنها را پنهان کرده اند. اودت هرگز نمی دانست که درک یادداشت ها را پیدا کرده و همیشه تصور می کرد در صورت کشف چنین مواردی ، نت ها فوراً از بین می روند. او سعی می کند درک را متقاعد کند که این مسئله را کنار بگذارد و بگوید که چطور هیچ چیز خوبی برای آنها نخواهد آمد در حالی که درک اعتقاد خود را به استفاده از یادداشت ها برای همیشه حفظ کرد.
ویزر پس از اطلاع زلدا ، با تظاهر به “برده آکاردئون” به قلعه می رود. او با یک داستان در مورد چگونگی فرار از پادشاهی که او را قفل نگه داشته و مدام آکاردئون می نوازد لرد راجرز را معاشقه و افسون می کند. راجرز عاشق زلدا می شود و علی رغم رزرو ملکه اوبرتا ، او را به اقامت در قلعه دعوت می کند. در آن شب ، زلدا با یادداشت های راتبار سینه را می دزد و فرار می کند. با ناراحتی او ، یادداشت ها ناقص است و مانع از قدرت کامل او می شود. زلدا Whizzer را زیر سوال می برد و می فهمد که درک قسمت باقیمانده را پاره کرده و آن را پنهان کرده است.
زلدا به دنبال یافتن اودت می رود ، در حالی که ویزر برای ارسال اسکناس باج به درک فرستاده می شود. سالک با موفقیت اودت و ژان باب را به لانه زلدا می آورد. درک در قلعه ، یادداشت باج را دریافت می کند و قسمت پاره شده یادداشت های روتبارت را از جایی که در کتابخانه پنهان کرده بود ، بازیابی می کند. ویزر توسط اسیر و پافین اسیر می شود ، که او را متقاعد می کند تا به آنها کمک کند جلوی زلدا را بگیرند. ویزر سرانجام موافقت می کند و گروه برای کمک به درک برای نجات اودت بیرون می روند.
وقتی ژان باب اودت را آزاد می کند ، او تلاش می کند تا با یادداشت ها دزدکی حرکت کند تا دوباره گرفتار شود. سپس زلدا اودت را به یک قو تبدیل می کند و او و ژان باب را در گنبدی از آتش سبز زندانی می کند که در صورت لمس آنها باعث نابودی آنها می شود. هنگامی که درک برای پرداخت دیه به محل ملاقات می رسد ، زلدا با کلاهبرداری در لباس اودت ، درک را فریب می دهد تا نگهبان خود را رها کند و قطعه آخر را از چنگ او ربود. زلدا درک را مسخره می کند و قول بازگشت اودت را پس می گیرد. در عوض ، او قصد دارد تا قدرت تخریب را بر روی اودت آزمایش کند.
پوفین و دیگران سرانجام با درک دیدار می کنند و به طرف لانه زلدا می دوند. آنها در حالی که زلدا مشغول جذب قدرت برای نابودی بود ، اودت و ژان باب را آزاد کردند. درک و دیگران در نبرد با او روبرو می شوند و همزمان با درگیری ، زلدا یک جویندer نابودگر را به ذهن خطور می کند و آن را به سمت اودت می اندازد. اودت به همراه پوفین در تلاش برای فرار از لانه پرواز می کند. ویزر با تقلید از صدای روتبارت ، باعث می شود زلدا حواس او را پرت کند و به درک اجازه دهد تا گرز خود را به دو نیم کند. زلدا دوباره به گنبد خود طلسم آتش سبز می افتد و نابود می شود. پافین به تنهایی به لانه بازمی گردد و به درک می گوید که اودت توسط جوینده کشته شد. درک دلشکسته و هق هق گریه می کند ، ابراز تأسف می کند که زودتر نت ها را از بین نبرد. همانطور که او یادداشت ها را می سوزاند ، از اودت عذرخواهی می کند و دعا می کند که باز هم ممکن است از این کار خیر حاصل شود. شعله های آتش شکل یک قو به خود می گیرد که اودت از آن جسم می گیرد و دوباره به زندگی برمی گردد. درک او را در آغوش می گیرد و به اودت می گوید که او را دوست دارد.