موجودات عجیبی به نام بوگس که عاشق گوشت هستند در یک جزیره مرموز ساکن هستند. از آنجا که آنها نمی دانند ، پسر بچه ای کشتی شکسته نیز در آن زندگی می کند. او با حواس پرتی باگس با صدای حیوانات مقداری غذا را از بین می برد. در فاصله بسیار دور از جزیره ، اودت و درک در راه کمک به مردم با ساختن پلی هستند که آلیس را تحت مراقبت ملکه اوبرتا ، لرد راجرز و دوستان حیواناتشان سپید ، ژان باب ، پوفین و اسکالینز ترک می کند. ملکه اوبرتا شروع به آماده سازی آلیس می کند تا یاد بگیرد چگونه یک شاهزاده خانم باشد و رفتار کند. اما آلیس نمی خواهد از این طریق یک شاهزاده خانم باشد بلکه یک شاهزاده خانم مدرن است. لرد راجرز می گوید که آلیس به ماجراجویی احتیاج دارد اما ملکه اوبرتا با این نظر مخالف است.
در حالی که یک بار دیگر می جنگید ، آلیس از فرصت خود برای شنا در دریاچه با دوستانش استفاده می کند اما سریعاً به کاخ بازگردانده شد تا صحیح باشد. ملکه اوبرتا با آلیس بسیار سختگیر است و سعی می کند همه چیز را به او بیاموزد اما در عوض او به خواب می رود و به رختخواب فرستاده می شود. در همان شب ، لرد راجرز ، ژان باب و اسپید دزدکی حرکت آلیس از اتاق او برای رفتن به یک ماجراجویی بودند.
صبح روز بعد ، قبل از اینکه ملکه اوبرتا با درس های یوگا وارد اتاق آلیس شود ، متوجه می شود که آلیس با لرد راجرز رفته است. ملکه اوبرتا گروه را تا بندر تعقیب می کند اما آنها با کشتی فرار می کنند. ملکه اوبرتا از آلیس عصبانی است اما عصبی است ، بنابراین پوفین و اسکالینز را به دنبال آنها فرستاد.
در کشتی ، آلیس به لباس دزدان دریایی تغییر می کند ، و باعث می شود لرد راجرز متوجه شود حق با اوبرتا است. او درست زمانی که آلیس می خواست از آن لذت ببرد ، آلیس را به یک دزد دریایی تبدیل کرد. در شب اول آنها ستاره قطبی را می بینند و لرد راجرز می گوید که ملوانان همیشه از این ستاره برای هدایت راه بازگشت به خانه استفاده می کردند.
در وسط دریای آزاد ، یک طوفان در حال آمدن بود که آلیس ، لرد راجرز ، اسپید و ژان باب را مجبور به مبارزه با موج بزرگ کرد. آنها ناگهان مجبور می شوند کشتی خود را ترک کنند زیرا در آتش شعله ور شده بود. گروه در طوفان از هم جدا شدند. با عبور طوفان ، لرد راجرز در یک جزیره مرموز به هوش می آید اما نمی تواند آلیس را در هیچ کجا پیدا کند. باگس لرد راجرز را پیدا می کند اما قبل از اینکه بتوانند او را بخورند ، از ذهن درخشان خود برای تأخیر آنها استفاده می کند. او آنها را فریب می دهد و فکر می کند یک سرآشپز است و با تقسیم شدن در دو گروه بازی را شروع می کند: یکی Starfish Group و دیگری گروه Coconut ، با پوشیدن لباس آشپزخانه.
در جای دیگر جزیره ، آلیس و اسپید یکدیگر را پیدا می کنند. اسكالي ، به شكل شبحي خود ، به آليس كمك مي كند تا از باگز فرار كند و با پسري به نام لوكاس آشنا مي شود. آنها به سرعت دوست می شوند. لوكاس به آلیس كمك می كند تا كشتی با چوب بسازد اما صدایی ایجاد نمی كند زیرا شنوایی باگ ها خوب است. بنابراین در حالی که بی صدا هستند ، از سیگنال های دستی استفاده می کنند و آلیس همه چیز را می فهمد. او در می یابد که لوکاس از خانه فرار کرده است زیرا پدر و مادرش فقیر هستند. پدرش برای ادامه کار بسیار ضعیف بود و قصد داشت لوکاس را به یتیم خانه بفرستد. آلیس می خواست او با او برود اما او با گفتن اینکه متعلق به این جزیره است ، امتناع می کند.
آلیس لرد راجرز و ژان باب را پیدا می کند و به آنها کمک می کند تا فرار کنند. همراه با پوفین و اسکالیون ها ، بوگز را شکست داده و با لوکاس ناراضی به خانه می پردازیم. اما هنگامی که آنها در بندر بودند ، لوکاس فرار می کند. آلیس او را تعقیب می کند.
در حالی که اودت و درک در حال بازگشت به قصر بودند ، پس از دریافت خبر عدم حضور آلیس در قصر ، آنها با اسکالی دیدار می کنند. او به آنها می گوید که حال او خوب است و آنها را به سمت والدین لوکاس که آنها نیز در جستجوی پسرشان هستند راهنمایی می کند. همچنین اسکالی آلیس را به لوکاس راهنمایی می کند. او به او می گوید که فرار او را به جایی نمی رساند. آلیس و لوکاس صحبت پدر و مادرشان را می شنوند. والدین لوکاس توضیح می دهند که واقعاً چه اتفاقی افتاده است. لوکاس و آلیس که بسیار خوشحال شده بودند ، با والدینشان دیدار می کنند. این چهار والدین بسیار خوشحال هستند که فرزندانشان اکنون در خانه سالم و سالم هستند و به نشانه قدردانی به سمت ستاره قطبی نگاه می کنند.