یک سال از وقایع فیلم اول ، سالگرد پرنس درک و پرنسس اودت توسط خرابکاری خطرناک ناکلز ، مأمور جادوگر شیطانی ، کلاویوس قطع می شود. مشخص شده است که کلاویوس شریک سابق جنایت شرور ، روتبارت بوده است. آنها هنرهای ممنوعه را با هم فتح کردند تا اینکه راتبارت پس از خیانت به مشارکت آنها ، کلاویوس را به زیر زمین برد. اکنون ، کلاویوس می خواهد گوی جادویی هنرهای ممنوعه را که در جایی در قلعه دریاچه سوان واقع شده است ، بدل کند که به خانه جدید شاهزاده درک و پرنسس اودت تبدیل شده است. کلاویوس ناکلز اقداماتی خرابکارانه در پادشاهی انجام داده است که شاهزاده درک را بسیار مشغول کرده و او را از همسر و مادر خود غافل می کند.
در پنجاهمین سالگرد تولد ملکه اوبرتا ، وی توسط کلاویوس ربوده می شود که می خواهد از او به عنوان اهرم فشار استفاده کند. وقتی سر چمبرلین ، ناصح اوبرتا ، نامه را به درک می فرستد ، مبنی بر اینکه اوبرتا اسیر شده است ، او برای نجات مادرش راهی می شود. در همین حین ، كلاویوس یواشکی وارد قلعه دریاچه سوان می شود و در آنجا اودت را در برج قفل می كند و سپس خودش به دنبال گوی می رود. بریجیت ، که زمانی مشارکت راتبارت بود اما وقتی عاشق چمبرلین شد ، به خوبی ها پیوست ، کلاویوس را می شناسد و می داند که او به دنبال هنرهای ممنوعه است. او اسپید ، پوفین و ژان باب را به داخل کاتاکومب های زیر قلعه می برد و در آنجا گوی را پیدا می کنند. پس از ادعای گوی ، آنها به طبقه بالا و اودت آزاد مسابقه می دهند. اودت اکنون می داند که درک در حال دام گرفتن است ، اما پوفین نمی تواند پرواز کند زیرا دم او توسط ناکلز زخمی شده است ، بنابراین وی بریجت را متقاعد می کند تا از گوی برای تغییر قوای خود استفاده کند. پس از تغییر شکل ، اودت پرواز می کند تا به درک هشدار دهد. کلاویوس به گروه باقیمانده برخورد می کند و تعقیب و گریز در می گیرد. سرانجام كلاویوس گوی را بدست آورده و بریجیت و حیوانات را در سیاه چال آبكی حبس می كند ، هرچند كه بعداً موفق به فرار می شوند.
در همین حال ، پرنسس اودت به موقع به درک می رسد تا او را از غرق شدن در گودال شن و ماسه نجات دهد. اودت و درک با دویدن به قلعه ، فرار كلاویوس را با بالون هوای گرم خود می بینند كه اسپید ، پوفین و ژان باب از آنها مخفیانه به چنگ می آیند به این امید كه بتوانند گوی را بدست آورند. درک و اودت با بالون به لانه آتشفشان كلاویوس می روند. ناکلز سعی می کند جلوی آنها را بگیرد و پس از یک درگیری ، ناکلز در استخر گدازه زیر آتشفشان می افتد.
Clavius دوباره بازیابی هنرهای ممنوع خود را جشن می گیرد ، اما درک می رسد و حیوانات اوبرتا را از زندان آزاد می کنند. در طول مبارزه ، ژان باب بر روی سر كلاویوس می پرد تا مانع از وارد كردن یك ضربه كشته كننده به دریك شود. متأسفانه ، ژان باب هنگام پرتاب شدن ، کشته می شود. درک دستان خود را روی گوی قرار می دهد و گروه برای فرار با بالون کلاویوس می شتابند. کلاویوس سعی می کند آنها را متوقف کند و در طول مبارزه ، گوی افتاده است. گوی خرد می شود و باعث فوران می شود. كلاویوس در اثر انفجار حاصل می میرد ، در حالی كه همه فرار می كنند.
بعداً همه در دریاچه سوان هستند و منتظر طلوع ماه روی اودت هستند که با ژان باب روی بال خود در سطح منتظر است. هنگامی که مهتاب اودت را لمس می کند ، او دوباره به شکل انسانی خود تغییر شکل داده و ژان باب احیا می شود. این باند پیروزی خود و تولد اوبرتا را جشن می گیرند. روز بعد ، نوکر او ، لرد راجرز ، به درک گفت که یک مهمان سلطنتی از لینکلن شایر به قلعه رسیده است ، اما درک از راجرز می خواهد که از آن مراقبت کند ، زیرا او می خواهد روز را با اودت بگذراند. این دو نفر بوسه مشترکی دارند و سرانجام از اوقات با هم بودن لذت می برند