انیمیشن پدینگتون ۱

انیمیشن پدینگتون ۱
Paddington 1

داستان سفر یک خرس به لندن و جست جو برای پیداکردن...

کارگردان: Paul King
نویسنده: Paul King
تهیه کننده: David Heyman
سال تولید: 2014
نوع: سینمایی
مدت زمان: 1 ساعت

ویدئوها

تیزر انیمیشن

داستان کامل

در جنگل های عمیق تاریکترین پرو ، یک جغرافی دان انگلیسی یک گونه خرس را که قبلاً ناشناخته بود کشف می کند. او در شرف شلیک آن است تا نمونه ای را به انگلستان پس بگیرد که خرس دوم با بازیگویی تفنگ خود را برمی دارد و با برداشتن عقرب کشنده از ژاکت جان او را نجات می دهد. او یاد می گیرد که خرس ها باهوش هستند و می توانند انگلیسی یاد بگیرند و اشتهای زیادی به مارمالاد دارند و نام آنها را لوسی (به نام مادرش) و پاستوزو (به خاطر یک بوکسور عجیب و غریب که یک بار ملاقات کرده است) نامگذاری کرد. هنگام عزیمت ، کلاه خود را به پاستوزو می اندازد و به خرس ها می گوید که اگر بخواهند به لندن بروند همیشه از آنها استقبال می شود.

چهل سال بعد ، این دو خرس با برادرزاده یتیم خود هماهنگ زندگی می کنند ، تا اینکه زلزله خانه آنها را خراب کرد و آنها را مجبور کرد که در زیر زمین پناه بگیرند. عمو پاستوزو نتواند به موقع به پناهگاه برسد و در اثر سقوط درخت کشته می شود. برادرزاده اش صبح روز بعد کلاه خود را پیدا می کند. عمه لوسی ، در حالی که به خانه ای برای خرس های بازنشسته نقل مکان می کند ، برادرزاده خود را تشویق می کند تا با لمس کردن در یک کشتی باری ، در لندن آرامش پیدا کند.

خرس جوان به لندن می رسد و سرانجام به ایستگاه پدینگتون می رسد ، در آنجا با خانواده براون ملاقات می کند ، که او را به طور موقت به خانه می برند و نام او را به نام ایستگاهی که او را پیدا کرده اند می گذارند. داستان ، و مصمم است كه پدینگتون فقط یك شب بماند در حالی كه آنها جایی برای زندگی دائمی او پیدا می كنند ، اما همسرش مری ، تصویرگر ، و دو فرزندشان ، جاناتان و جودی ، او را دوست دارند ، و همچنین خانم پرنده ، خانه دار

پدینگتون فکر می کند با کاوشگری که عمه لوسی و عمو پاستوزو را پیدا کرده می تواند خانه ای پیدا کند ، اما نام او را نمی داند. از آنجایی که به نظر می رسد هیچ کجا در اینترنت خبری از سفر وی نیست ، مری پدینگتون را به ساموئل گروبر ، صاحب مغازه عتیقه فروشی می برد که متوجه می شود کلاه مهر انجمن صنفی جغرافی دانان را نشان می دهد ، اما اتحادیه سابقه اعزامی به پرو با کمک هنری ، پدینگتون به بایگانی صنف نفوذ می کند و کشف می کند که لشکرکشی به پرو توسط کاوشگر انجام شده است ، نام او مونتگومری کلاید است (اگرچه انجمن سابقه سفر خود را پاک کرد).

در همین حال ، تاكیدرمیست موزه نفرت انگیز ، میلیسنت كلاید ، حیوانات عجیب و غریب را برای نگهداری در موزه تاریخ طبیعی اسیر می كند ، می كشد و آنها را نگهداری می كند. هنگامی که او از پدینگتون مطلع شد ، بلافاصله برای شکار او راه می افتد. خانواده براون برای یک روز عزیمت می کنند و پدینگتون را در خانه تنها می گذارند. در حال برنامه ریزی با همسایه مزخرف درب منزل براون ها ، آقای کاری ، Millicent دزدکی وارد شده و تلاش می کند پدینگتون را دستگیر کند. او موفق به دفاع از خود می شود ، اما ناخواسته در این کار آتش در آشپزخانه شروع می کند. پدینگتون تلاش می کند تا داستان Browns را برای تلاش برای آدم ربایی Millicent تعریف کند ، اما هیچ کس او را باور نمی کند.

در آن شب ، پدینگتون ترک می شود و با استفاده از دفترچه تلفن آدرس هر “M. Clyde” در لندن را پیدا می کند و سعی می کند خود مونتگومری کلاید را ردیابی کند. وی سرانجام خانه میلیسنت را پیدا می کند و می فهمد که مونتگومری کلاید که پدر میلیسنت بود مدتها پیش درگذشت. میلیسنت از پدرش بخاطر از دست دادن عضویت در صنف پس از آنكه وی از آوردن نمونه خرس پرو به خانه امتناع ورزید ، ناراحت است ، حتی اگر این امر باعث ثروتمند شدن خانواده اش شده باشد ، و متعاقباً باغ وحش حیوان خانگی را گشود و همسرش او را ترك كرد و با یک شعبده باز فرار كرد. Millicent مصمم است که با پر کردن Paddington در جایی که پدرش شکست خورد ، به موفقیت برسد تا بتواند خودش ثروتمند و مشهور شود. او پدینگتون را آرام می کند و آماده می شود تا او را پر کند ، اما وقتی آقای کاری به نیت واقعی او پی برد ، او به خانواده براون خبر می دهد و آنها برای نجات پدینگتون می شتابند. آنها او را نجات می دهند و پس از رسیدن به پشت بام ، پدینگتون با پرتاب یک ساندویچ مارمالاد (که برای موارد اضطراری در کلاه خود نگه می دارد) میلیسنت را تحت سلطه خود درآورد. این قبل از اینکه خانم پرنده دریچه ای از سقف را باز کند ، او را از پشت بام هل داده و روی یک میله پرچم به دام بیندازد ، گله عظیمی از کبوترها را به خود جلب می کند.

پس از آن ، براون ها به پدینگتون اجازه می دهند تا در کنار خانواده خود زندگی کنند. ملیسنت دستگیر و متعاقباً به خدمات اجتماعی در باغ وحش حیوان خانگی که پدرش افتتاح کرده محکوم شد. پدینگتون به عمه لوسی نامه نوشت و گفت او خوشحال است و سرانجام خانه ای پیدا کرده است. بعداً دیده می شود که در حال جنگ با گلوله برفی با براون ها است و قبل از پایان فیلم یکی را به سمت دوربین پرتاب می کند.

بیشتر کمتر