یک شب کریسمس پس از تماشای صحنه تولد بچه ها ، سه نفر از افراد بی خانمان – الکلی میانسال به نام جین ، یک زن ترنس به نام هانا و یک دختر فراری نوجوان وابسته به نام میوکی – هنگام جستجوی زباله ها ، یک نوزاد تازه متولد شده را کشف کردند هدیه. یادداشتی که نزد نوزاد ناشناس ثبت شده است ، یادداشتی است که از شخص ناشناخته می خواهد به خوبی از او مراقبت کند و کیسه ای حاوی سرنخ هایی از هویت والدین است. این سه نفر برای یافتن والدین کودک به راه می افتند. این کودک بر اساس ترجمه ژاپنی شب خاموش به معنای واقعی کلمه “کودک پاک” است ، زیرا او در شب کریسمس پیدا شده است ، توسط حنا Kiyoko (清 子) نامگذاری شده است. در خارج از یک قبرستان ، این گروه با یک رئیس عالی رتبه یاکوزا که در زیر اتومبیل وی گیر افتاده است مواجه می شوند. این مرد اتفاقاً صاحب باشگاهی را که مادر کیوکو در آنجا کار می کرد می شناسد. دخترش قرار است آن روز با مالک باشگاه ازدواج کند. در مراسم پذیرایی عروسی ، داماد به آنها می گوید که مادر نوزاد یک دختر بار سابق به نام ساچیکو است. او آدرس ساچیکو را به آنها می دهد ، اما هنگامی که یک خدمتکار که مشخص شد یک شخص ضارب لاتین در لباس مبدل است ، قصد شلیک به پدر عروس را دارد ، مهمانی متوقف می شود. فرد ضارب میوکی و کودک کیوکو را در حالی که آنها را با تهدید اسلحه گروگان گرفته بودند ، می رباید و آنها را به خانه خود بازمی گرداند. در آنجا ، میوکی با همسر ضارب دوست می شود که اتفاقاً از خودش فرزندی دارد و آنها شروع به پیوند می کنند (علی رغم مانع زبانی). میوکی در حالی که آلبوم های عکس قدیمی را جستجو می کرد ، با گربه گم شدن گربه محبوبش ، آنجل (با اعتقاد به اینکه او از شر آن خلاص شده است) ، با فرار از خانه با کنترل بیش از حد ، ایشیدا ، پدرش را کنترل کرد ، با اشکری اعتراف کرد.
حنا در حالی که می جیوکی و کیوکو را جستجو می کند در حالی که جین از یک مرد مسن بی خانمان که در خیابان در حال مرگ است مراقبت می کند. پیرمرد پس از دادن یک کیسه قرمز کوچک به جین ، با آرامش از دنیا رفت. برخی از نوجوانان حاضر می شوند و جین و جسد پیرمرد مرده را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. در همین حین ، هانا دختران را پیدا می کند و آنها می روند تا جایی برای اقامت پیدا کنند. آنها به برج آنجل می روند ، باشگاهی که هانا قبل از ترک کارش به دلیل حمله به مشتری بی ادب و مستی سالها قبل در آن کار می کرده است. جین ، که توسط یکی دیگر از اعضای باشگاه نجات یافت ، نیز در آنجا است. هنگامی که در آنجا بود ، آموخته شد که هانا هنگامی که معشوقه اش کن ، پس از لیز خوردن یک صابون در دستشویی ، در اثر جراحت خود جان خود را از دست داد ، بی خانمان شده بود. این سه نفر برای یافتن خانه ساچیکو به راه افتادند ، اما آنها متوجه شدند که خانه خراب شده است. آنها از رابطه ناخوشایند ساچیکو و همسرش که یک الکل قمار است مطلع می شوند. گروه در فروشگاهی استراحت می كنند تا جایی كه دفتردار به آنها می گوید كه آنجا را ترك كنند. حنا فرو می ریزد ، و توسط جین و میوکی به بیمارستان منتقل می شود. جین یک بار در بیمارستان ، دختر بیگانه خود را که کیوکو نیز نامیده می شود ، به عنوان پرستار پیدا می کند. هانا جلوی دخترش جین را بیزار می کند و از بیمارستان بیرون می رود و میوکی با کودک کیوکو در دست به دنبال او می رود. هانا و میوکی ساچیکو را پیدا می کنند که از روی پل می پرد. ساچیکو اصرار دارد که شوهرش بدون اطلاع او از شر کودک خلاص شد و آنها نوزاد را به او بازگرداندند.
جین شوهر ساچیکو را پیدا می کند ، وی گزارش تلویزیونی جین را که قبلاً دیده بود کیوکو توسط ساچیکو از بیمارستان دزدیده شده را تأیید می کند. آنها به دنبال ساچیکو و کیوکو می روند. بعد از یک تعقیب و گریز شدید ماشین ، میوکی ساچیکو را به بالای یک ساختمان تعقیب می کند. ساچیکو نشان می دهد که باردار شده است به این امید که او را به همسرش نزدیک کند. هنگامی که نوزادش دوباره متولد شد ، تصمیم گرفت که کیوکو را از مهد کودک ربود ، در حالی که فکر می کرد در غم و اندوه ، کودک از آن او است. در حالی که ساچیکو قصد دارد با در دست داشتن کیوکو از ساختمان بیرون بیاید و قصد خودکشی را داشته باشد ، شوهرش از آپارتمان وی که درست روبروی خیابان قرار دارد بیرون می آید و از او التماس می کند که کار را با او شروع کند. با این حال ساچیکو از جا می پرد ، اما میوکی قبل از سقوط موفق می شود او را بگیرد ، اما پس از آن ساچیکو به طور تصادفی کیوکو را پایین می اندازد. هانا بعد از کیوکو از ساختمان می پرد ، کودک را می گیرد و به دلیل وزش معجزه آسای باد به سلامت فرود می آید. حنا ، میوکی و جین به بیمارستان منتقل می شوند. میوکی سیگارهای خود را به دست می دهد و کیف قرمز کوچک پیرمرد را روی زمین می اندازد و یک بلیط قرعه کشی برنده را نشان می دهد. والدین واقعی کیوکو می خواهند از این سه نفر بخواهند پدرخوانده او شوند. هنگامی که یک بازرس پلیس آنها را به این سه نفر معرفی می کند ، معلوم می شود که بازرس پدر میوکی است.