این فیلم داستان یک لباس کوچک روباهی به نام ویک (Vuk در نسخه اصلی مجارستانی) است که دور از لانه خانواده اش حرکت می کند و پس از بازگشت از عموی خود کاراک می فهمد که تمام خانواده اش توسط یک گلوله کشته و کشته شده است. انسان شکارچی (در کارتون “Smoothskinner” نامیده می شود). بعد از آن كراك به ویك پیشنهاد می دهد كه كنار او بماند و كراك به تربیت او ادامه می دهد.
هرچه ویک بزرگتر می شود ، زیرکی و زیرکی زیادی پیدا می کند. او که اکنون یک روباه جوان و بزرگسال است ، حتی جرات نفوذ به خانه شکارچی را پیدا می کند ، در طی آن ویکس یک زن به نام فاکسی را می بیند که در قفس اسیر است. در طی یک شب طوفانی ، او سگهای نگهبان و سایر حیوانات و همچنین خود شکارچی را فریب می دهد و در نهایت با شكاف زدن قفس با واگن پرشده ، به فراریان کمک می کند تا فرار کنند.
فاکسی در جنگل به ویک و کاراک می پیوندد ، اما وقتی پاییز فرا می رسد ، عموی ویک در طی شکار فصلی توسط شکارچی مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. ویک انتقام شکاری از شکارچی را می گیرد و سرانجام آن را محقق می کند: ابتدا با شکستن در قفسه غذا و خوردن تمام تخم مرغ ها ، سپس بردن تمام طیور از قفس ها در حالی که بسیاری از شوخی ها را با سگهای احمق شکارچی بازی می کند (که نتیجه این دو سگ در پایان گمراه شوید). سرانجام ، شکارچی تصمیم می گیرد تله های خرس در اطراف خانه خود ایجاد کند ، ویک را با کباب غاز فریب دهد. با این حال ، دو سگ شکاری در دامهای گفته شده قرار می گیرند و سگ سوم نیز خود صیاد را به شدت مجروح می کند. در پایان فیلم ، ویک و فاکسی توله های خود را دارند.