داستان این انیمیشن، پیش درآمد فیلم من نفرتانگیز است که از سپیده دم زمان شروع میشود. مینیونها که در ابتدا موجودات تک سلولی بودند، در طول سالها و قرنها تکامل پیدا کرده و در تمام این مدت هدفشان این است تا به بد ذاتترین اربابان خدمت کنند. مینیونها که بهطور مداوم در نگه داشتن اربابان خود – از تی رکس گرفته تا ناپلئون – ناموفق هستند در یک غار ساکن میشوند اما چون خود را بدون ارباب میبینند دچار افسردگی ناراحتی میشوند. اما یک مینیون با نام کوین نقشهای در سر دارد. او به همراه دوستانش، استوارت و باب، سفری طولانی را آغاز میکنند تا بزرگترین و بدترین جنایتکاری که لایق خدمت به او بودند را پیدا کنند و عهد میکنند تا آن زمان هرگز به غار باز نگردند.
این سه نفر در سفری هیجان انگیز قرار میگیرند که در نهایت آنها را به سوی ارباب بعدی خود یعنی اسکارلت قاتل بی شمار (ساندرا بولاک) هدایت میکند. قاتل بی شمار اولین تبهکار مؤنثی است که به این درجه رسیده. آنها از قطب جنوب تا نیویورک ۱۹۶۸ سفر میکنند و سفرشان در نهایت به لندن ختم میشود؛ جایی که آنها باید به دستور ارباب جدیدشان (اسکارلت قاتل بی شمار) تاج ملکه الیزابت دوم را بدزدند اما با مشکلاتی مواجه میشوند که باید در خود انیمیشن آنها را ببینید.