انیمیشن مینا و پلنگ

انیمیشن مینا و پلنگ

محبت، انسان و حیوان نمیشناسد

کارگردان: محمد کوچکی
نویسنده: فهیمه کیوان
تهیه کننده: علیرضا محمدی نیگجه
سال تولید: 1389
نوع: سینمایی
مدت زمان: 1 ساعت

داستان کامل

بر اثر اتفاقی مردهای روستا بیمار شده اند ومادر بزرگ مینا برای بردن دارو به روستای بالا از خانه خارج میشود وبه مینا میگوید که به خانه مریم دوستش برود وبا او بازی کند اما مینا مخفیانه به دنبال ماجان حرکت میکند ودر جنگل یکدیگر را میبینند ومینا درجنگل مینا از ماجان جدا میشود وبا یک بچه پلنگ برخورد میکند و با او مشغول بازی میشود که پرنده شکاری به مینا حمله میکند و بچه پلنگ او را نجات میدهد و مینا بیهوش میشود و وقتی به هوش می آید گم شده است. ماجان و دیگران به دنبال او میگردند؛ مینا با پلنگ به دنبال یافتن راه هستند که پلنگ در چاله ای می افتد و مینا او را نجات میدهد وپای زخمی پلنگ را میبندد، و با پلنگ راه روستا را پیدا میکند و بر میگردد و مینا به خانه میرود؛شب مینا و مریم کنار یکدیگر هستند که پلنگ پشت پنجره می آید و مریم میترسد وجیغ میزند و پلنگ میرود روز بعد مینا برای مداوای پای پلنگ دارو آماده میکند تا به جنگل برود اما پدر او که مریض است به خانه می آورند، مینا در آشپزخانه مشغول چای درست کردن برای مهمانهاست که پلنگ پیش اومی آید و او به پلگ غذا میدهد، وقتی او چایی را به مهمانها تعارف میکند متوجه میشود که اهالی روستا درباره ناپدید شدن مرغ وخروس و…خود صحبت میکنند میگویند که پلنگ آنها را خورده است ومریم آن پلنگ را دیده است وآقا جبار پدر مریم تصمیم میگیرد که پلنگ را شکار کند، شب پلنگ وارد روستا میشود وآقا جبار میرود تا پلنگ را شکار کند ومینا پیش آقا جبار میرود و به دروغ میگوید که از چاه صدایی بیرون می آید تا او را از پلنگ دور کند روز بعد متوجه میشوندکه این همان پلنگی است که مینا با او دوست شده است و جبار تصمیم میگیرد که شب از روستا محافظت کند و مینا برای نجات پلنگ از مریم کمک میگیرد وشبانه به سراغ آقا جبار رفته وفشنگهای آنهارا میدزدند ولی آقا جبار متوجه میشود که کار مینا بوده است و روز بعد مجسمه ی پلنگی که آقا خسرو در حال ساخت آن است را قرض میگیرند وبرای پلنگ تله میگذراند وپلنگ را اسیر میکنند؛ ماجان متوجه میشود که شکار مرغ وخروسها کار پلنگ نبوده بلکه کار روباه بوده است و روباه را اسیر میکند ومردم متوجه اشتباه خود میشوند و از طرف دیگر مینا و مریم در حال نقشه کشیدن برای نجات پلنگ هستند و آقا جبار هم قصد داردکه شب پلنگ را بفروشد و مینا و مریم سریعا پیش آقا خسرو میروند وبه دروغ میگویند که لباس خر او را برای خانم معلم میخواهند ولباس خر آقا خسرو را از او قرض میگیرند وبه سراغ پلنگ میروند وقبل از آمدن آقا جبار برای بردن پلنگ، پلنگ را از قفس آزاد میکنند ولباس خر را به پلنگ می پوشانند تا کسی متوجه پلنگ بودن آن نشود وپلنگ را از شهر خارج میکنند وبه جنگل برده و او را آزاد میکنند.

بیشتر کمتر