ماجرای فیلم که عمدتاً در ژاپن و در زمان جنگ جهانی دوم رخ میدهد، روایت پسری جوانی به نام سیتا است که پس از مرگ مادرش میخواهد از خواهر کوچکترش ستسوکو مراقبت کند.
داستان از یک حمله هوایی به ژاپن آغاز میشود. سیتا به همراه ستسوکو به پناهگاه میروند و منتظر آرام شدن اوضاع میمانند. وقتی وضعیت دوباره به حالت عادی برمی گردد، آنها به دنبال مادرشان که زودتر به پناهگاه رفته بود میگردند اما او را درحالی که به شدت زخمی شده در یک بیمارستان پیدا میکنند. مادر چند روز بعد جان خود را از دست میدهد و از آنجا که پدر هم در نیروی دریایی مشغول خدمت است، سیتا مجبور میشود به همراه خواهرش پیش عمهشان زندگی کنند. عمه در ابتدا آنها را با آغوش باز میپذیرد اما به مرور زمان که زندگی در شرایط جنگ سختتر میشود، رفتارش با آنها بدتر میشود. از مهمترین دلایل رفتارش هم کار نکردن سیتا برای غذایی است که در خانه اش میخورد.
سیتا که رفتارهای ناشایست عمهاش را میبیند، به همراه ستسوکو از خانه عمه به یک پناهگاه متروک دور از شهر میرود تا مستقل زندگی کند. با گذشت زمان زندگی برای خواهر و برادر سخت میشود و ستسوکو که از سوء تغذیه شدید رنج میبرد، از گرسنگی جانش را از دست میدهد. سیتا جسد او را میسوزاند و خود او نیز دو ماه پس از اتمام جنگ، در ایستگاه قطار شهر کوبه همانند خواهرش بعلت سوء تغذیه جان میدهد.