لاپیچ (gegrt Hlapić)، موش یتیمی، در یک شهر کوچک به عنوان شاگرد Scowlers کار می کند، که از یک کفاش متوسط (Majstor Mrkonja) و همسر مهربانش (Majstorica) به همراه سگ خود، Brewster (Bundaš) تشکیل شده است. آقای Scowler منتظر دیدار شهردار خوکها (Gradonačelnik) و پسرش است. لاپیچ باید مطمئن شود اندازه چکمه های خوکها مناسب است. وقتی پسر شهردار چکمه را امتحان میکند، اوضاع خوب پیش نمی رود. در نتیجه آنها می روند. لاپیتچ سعی می کند به استاد خود بگوید که این تقصیر او نبوده، با این وجود او هنوز وی را مقصر این امر می داند. خانم اسکولر از رفتار بد همسرش عذرخواهی می کند. در حالی که او مرتب می شود، او به لاپیتچ می گوید که او و شوهرش قبلاً شادتر بودند. لاپیچ با کنجکاوی می خواهد دلیل آن را بداند، اما خانم اسکولر نذر می کند فقط وقتی بزرگتر شد به او بگوید.
لاپیچ قبل از ترک شهر با چکمه نامه ای به Scowlers می نویسد. سرانجام بروستر صبح روز بعد به او می پیوندد. هر دوی آنها از سنجاب جوانی به نام مارکو (مارکو) بازدید می کنند ، که در خانه ای زندگی می کند و یک ستاره آبی بر روی یکی از دیوارهای آن زندگی می کند ، جایی که برخی غازهای گمراه شده را در حالی که او به گله تمایل دارد جمع می کنند. عصر ، مارکو شام گروه را سرو می کند. یک راکون ناخوشایند ، ملوین (گرگا) ، مکالمه آنها را استراق سمع می کند. با شنیدن یک مصنوعی که در داخل خانه آنها ذخیره شده است ، فرار می کند تا به رئیس خود ، موش کثیف موش (Crni štakor) ، کالاها را بگوید.
لاپیچ و بروستر با سنجاب ها خداحافظی کردند. هنگام عزیمت به خانه ، بعد از ظهر هوای غیرمعمول با طوفان عصر به اوج خود می رسد و آنها را مجبور به یافتن سرپناهی می کند. آنها زیر پل با موش کثیف روبرو می شوند که خود را “پادشاه جهان زیرین” معرفی می کند. روز بعد ، لاپیچ با دیدن از بین رفتن چکمه هایش شوکه شده از خواب بیدار می شود. هنگامی که به دنبال آنها می گشت ، با لیزا (گیتا) یتیم و طوطی او پیکو (آمادئوس) که از سیرکی آمده بود و مدیر حلقه آنها بدرفتاری کرده و آنها را پشت سر گذاشت ، ملاقات می کند. در طول سفر ، موش ها و حیوانات خانگی آنها با مادر ملوین ملاقات می کنند و به او کمک می کنند تا چوب را خرد کند. مادر ملوین که نگران رفتار نامناسب پسرش است ، قبل از رفتن به لاپیچ سکه خوش شانسی می دهد. بعداً Dirty Rat سکه ای به ملوین می دهد.
به زودی ، این گروه برای خاموش کردن آتش با سایر ساکنان همکاری کردند ، اما آنها ملوین را به مظنون رشته سرقت اخیر منطقه تبدیل کردند. علاوه بر این ، این گروه با یک گلدان گربه مانند ضعیف به نام یانا (جانا) روبرو می شوند ، که قدرت جادویی او به لاپیچ جرأت رویارویی با موش کثیف را می دهد. پس از آمدن باند به سیرک ، لیزا از مشتریان یک چرخ و فلک کم استفاده سرگرم می کند. در شب ، او دوباره با اسب خود ، بلانکا (زورکا) متحد می شود. مشخص شد که موش کثیف با مدیر حلقه لیزا معامله ای انجام داد که در آن او قول داد با اسب به خانه مارکو برسد تا صندوقچه خانواده را بدزدد. لاپیچ و دوستانش با شنیدن این حرف قصد دارند او را برای همیشه متوقف کنند.
بعداً ، آنها با آقای اسكولر ملاقات می كنند ، كه ملوین تازه او را نجات داده است. اسكولر به آنها می گوید كه او را دزدیدند و به مدت دو روز به یك درخت بستند. همه آنها برای غلبه بر Dirty Rat به راه افتادند. ملوین به آنها دست می دهد اما رئیسش او را گره می زند و او را از راه باز می دارد. لاپیچ با راهنمایی یانا با موش کثیف روبرو می شود. او که عصبانی شده است ، اسب خود را مستقیماً به سمت موش کوچک می کشد و می خواهد او را زیر پا بگذارد. ناگهان رعد و برق مهار آنها را می شکافد. موش و گاریش از روی صخره می افتند.
ابرها پاک می شوند در حالی که همه جشن می گیرند. لیزا اسب کثیف موش را رام کرده و آن را به ملوین می دهد ، وی قول می دهد پس از آنچه که از سر گذرانده است زندگی خوبی داشته باشد. روز بعد ، لاپیچ و بقیه به خانه مارکو می رسند ، جایی که مادرش گنجینه ارزشمند خانواده را به همراه سکه ملوین به آنها نشان می دهد. آنها با پدر بیگانه مارکو آشنا می شوند که مدتها پس از کار در یک سرزمین دور رفته بود. خانم Scowler نگران از دیدن همه دوباره بازگشت خوشحال است. در آن زمان ، او و شوهرش سرانجام لیزا را به عنوان فرزند تنهاشان سوسنا شناختند. پس از آن ، آقای Scowler در حالی که همه با آن می رقصند ، یک ملودی را روی ویولون خود می نوازد. Scowlers رابطه خود را از سر می گیرد زیرا مردم شهر همراه آنها جشن می گیرند. سرانجام ، لاپیچ به معتبرترین کفاشی که تاکنون شناخته اند تبدیل می شود.