در شب شب کریسمس سال 1955 ، پسری که نسبت به وجود بابانوئل تردید دارد ، متوجه لوکوموتیو بخار سوار بر خیابان می شود که در طول شب روی تخت خود است. قطار اکسپرس (Polar Express) نام دارد و در حال حرکت به قطب شمال است. در ابتدا اکراه ، پسر به داخل هواپیما می پرد و با دختری روحیه و پسر بچه ای باهوش آشنا می شود. سپس قطار پسری به نام بیلی را سوار می کند که در ماشین رصد قطار به تنهایی می نشیند و توسط دختر شکلات داغ به او داده می شود.
سوار شدن به قطب شمال شامل یک سکانس رقص است که در آن از مسافران شکلات داغ پذیرایی می شود. دختر بلیط خود را گم می کند و پسر پس انداز می کند. و پسربچه ای با سرگرمی روبرو می شود که بالای قطار با او اسکی می کند و برای او داستانهایی در مورد بابانوئل و ارواح تعریف می کند. موانعی برای سوار شدن وجود دارد ، از جمله گله کاریبو که توسط کنداکتور ریش اسموکی را پاک می کند و باعث می شود صداهای شبیه حیوانات خارج شود. و سوزن تقسیم دریچه گاز خارج شده و قطار را تسریع می کند بدون اینکه کنترل شود در حالیکه روی یخی است که تقریباً شکسته می شود و پین تقسیم شده با سنجاق موی اسموکی جایگزین می شود.