بادرول که دیگر برای انجام تعطیلات مدرسه کاری از پیش نرفته است ، بهترین دوست خود لیم را دعوت می کند تا به یک کمپینگ در کامپونگ قدیمی خود که در آن بزرگ شده است برود و قصد دارد زندگی واقعی مالزیایی را که مدتهاست فراموش شده در باغ دوریان پدربزرگش تجربه کند. با این حال ، سفر ساده تعطیلات آنها با کشف یک سرنخ کوتاه است که آنها را به شایعات خانه رمز و راز در اعماق جنگل نزدیکتر می کند. راجو ، پسر نجوا دهنده حیوانات ، راسو ، زیبایی روستا و دو برادر دوقلوی نازنین او ، اوپین و ایپین ، به همراه دوستان تازه پیدا شده خود ، با هم همکاری می کنند تا از رازهای اطراف کامپونگ کوچک کشف کنند.
این فیلم با بدرو شروع می شود که اخباری را در مورد اخبار ناپدید شدن ناگهانی دورین ها پوشش می دهد ، یک اخلالگر اخبار با پدربزرگ بدرول ، توک دالانگ ، در مورد شب گذشته مصاحبه کرد (یک دورین افتاد اما چیزی توانست آن را بخورد و پوسته دورین ها را کاملاً ترک کند تمیز) توک دالانگ و مردم محلی “چیزی” را شبح دوریان لقب می دهند ، زیرا مشخص نیست که چه کسی یا چه چیزی دیر را شب ها می خورد. بدرو که تردید دارد و می خواست بفهمد آیا شایعات شبح دوریان درست است ، در همان زمان به دیدن پدربزرگش می رود بنابراین تصمیم گرفت دوست پسر بزرگش در شهر لیم را دعوت کند که روز بعد با او به روستا برود.
پس از سوار شدن به اتوبوسی که در طول مسیر لاستیک خود را سوراخ کرد ، این دو نفر را مجبور کرد تا به دهکده ای که 5 کیلومتر دورتر است راه بروند. پس از چند شکایت از لیم ، یک راننده کامیون به نام سینگ متوجه این دو نفر شد و تصمیم گرفت که آنها را به دردسر ناراحتی دوست و رئیس پاک میل خود بیندازد. بدرو سپس از آنها در مورد سفر خود می گوید از جمله ماجرای پاک میل در مورد خانه رها شده.
در دهکده Upin و Ipin در حال بازی در رستوران عموی Muthu در فضای باز در حالی که سالی بی صبرانه منتظر شیرینی های خود است ، Mak Uda اوپا را توسط Upin صدا می کند و Ipin به عنوان مادر بزرگ آنها می آید دوقلوها با اوپا سلام می کنند که به آنها می گوید با بزرگترها به خانه بیایند خواهر کاک روس ، اوپا سپس از سالی می خواهد ببیند که آیا او دیگر لباس خود را به پایان رسانده است و یا راه حل را برطرف می کند زیرا سالی به اوپا می گوید که نمی تواند دوخت لباس را تمام کند به این دلیل که دکمه ها دائماً بیرون می آیند و ناخن هایش را خراب می کند. پس از شکایت سالی از اوپا ، اوپا سپس از آه تونگ در مورد اخبار شبح دوری س asksال می کند ، اما آه تونگ ادعا می کند که روح دوریان غیرواقعی است ، اوپا ادعا می کند آه تانگ که “هرگز به چیزی اعتقاد ندارد”. سالی هنگامی که اشتهای خود را از دست داده بود ترک می کند زیرا سینگ و پاک میل بدرول و لیم را به مغازه می اندازد و سپس تصمیم می گیرند از عمو موثو راهنمایی به خانه توک دالانگ بخواهند زیرا بدرو مدتی است در روستا نیست و او این کار را نمی کند راه خانه اش را به خاطر بسپارید اما به دلیل ضعف راهنمایی های عمو موتو.
عمو موثو تصمیم گرفت از اوپین و ایپین بخواهد که به جای آنها بدرول و لیم را هدایت کنند در حالی که کاک روس برای تحویل شیرینی رها می شود اما تصمیم گرفت که برادرانش را دنبال کند چون توسط عمو موتو مجبور شد. بدرول و لیم پس از رسیدن به خانه توك دالانگ (كه آتوك او را صدا كرد) و یك دیدار مجدد ، از پیشنهادات آتوك برای جستجوی دهكده استفاده كردند ، بدرول و لیم پس از آن اقدام به یك مسابقه موتورسواری كردند و كودكی به نام راجو را از بین بردند كه آنها را مجبور می كند برای جایگزینی رادیوی خود (وقتی راجو می بیند که هر دو به سمت او می روند با رادیو به داخل آب پرید) و گاو شاخ دار یک دلمه اش ساپی را داخل آب کرد. بدرول و لیم به او می گویند که آنها به خانه خود به خانه توک دالانگ می روند.
شب ، توک دالانگ از شبح دوریان می گوید ، بدرول و لیم خوابیده اند اما لیم می خواهد به دستشویی برود. فردا ، آنها با واگن راجو به باغ می روند. اوپین و راجو سوار بر یک برگ می شوند. و آنها روباهی به نام اوپت را پیدا کردند. کاک روس ، بدرول و لیم آنها را پیدا کردند و شب ، آنها به پایگاه قرارگاه می روند. یک هیولا در حال تعقیب آنها است و آنها به غار می روند. توک دالانگ ، اوپا ، عمو موتو و عمو آه تانگ برای یافتن آنها به باغ می روند. اوپت در حال خوردن دوريان است. اوپت به راجو می گوید مادرش را پیدا کند. بدرو و لیم توسط عمو سینگ (مبدل به هیولا) به کابین ربوده می شوند. راجو دزدکی در حال رفتن به داخل کابین است که عمو سینگ و پاک پست چند برنامه برای بدرفتاری با باغ دارند. آنها بدرول و لیم را نجات دادند و از کابین خارج شدند. با این حال اووپت به مادرش کمک می کند اما پاک میل او را می گیرد اما مادرش به دلیل تمایل به ربودن اوپت به پاک میل و عمو سینگ حمله می کند. آنها فرار کردند ، اما مادرش آنها را تعقیب می کند. آنها دوباره به غار می روند و اوپت به آنها می گوید در حالی که مادر اوپت با هیولا می جنگد فرار کنند.
آنها قبل از پیدا کردن اوپین ، ایپین ، بدرول ، لیم و راجو به اوپت خداحافظی می کنند و آنها بحث می کنند که آبانگ سلح داخل کابین است تا نقشه عمو سینگ و پاک پست را دنبال کند.