جک فراست از یک برکه یخ زده با فراموشی بیدار می شود. با فهمیدن هیچ کس نمی تواند او را ببیند یا بشنود ، او ناپدید می شود. سیصد سال بعد ، جک ، به عنوان روح جوان زمستان ، از تحویل روزهای برف به بچه های مدرسه لذت می برد ، اما از اینکه آنها به او اعتقاد ندارند ابراز ناراحتی می کند. در قطب شمال ، مرد در ماه به نیکلاس سنت نورث هشدار می دهد که پیچ سیاه با کابوس های شبانه خود کودکان جهان را تهدید می کند. او E. Aster Bunnymund / Bunny ، Sandman و The Tooth Fairy را اسلحه می خواند. به آنها گفته می شود که جک فراست به عنوان نگهبان جدید انتخاب شده است ، و بانی او را به قطب شمال می آورد. نورث به جک توضیح می دهد که هر نگهبان مرکزی دارد ، چیزی که آنها نگهبان آن هستند ، اما فراخوان پری های دندان برای کمک به گفتگو پایان می یابد.
جک با دیدن دنیای دندان ، که شبیه کاخی در هند است ، می فهمد که هر دندان شیری حاوی خاطرات کودکی کودکانی است که دندان های جک را از دست داده اند. با این حال ، پیچ به خانه توت حمله می کند ، همه جن های دندان زیر دست او به جز Baby Tooth را می رباید و تمام دندان ها را می دزد ، بنابراین مانع از این می شود که Tooth خاطرات جک را به اشتراک بگذارد و باور کودکان به او را سست کند. به منظور خنثی کردن برنامه پیچ ، این گروه تصمیم می گیرد دندان های کودکان را جمع آوری کند. در طول سفر آنها ، نزاع بین نورث و بانی پسری به نام جیمی را بیدار می کند. از آنجا که او هنوز هم باور دارد ، می تواند همه را ببیند ، به جز جک. سپس کابوس های پیچ حمله می کنند و سندی را به عنوان نگهبان رویاها تحریک می کنند. جک تلاش می کند تا مداخله کند ، اما ظاهراً پیچ سندی را که ناپدید می شود ، می کشد.
با نزدیک شدن به ایام عید پاک ، نگهبانان دلگیر در خانه بانی جمع می شوند. با کمک غیر منتظره خواهر کوچک جیمی ، سوفی ، آنها روند تخم مرغ را برای عید پاک شروع می کنند. بعد از اینکه جک سوفی را به خانه برد ، با صدایی او را به لانه پیچ تبدیل می کند. پیچ با خاطرات و ترس از عدم ایمان به او طعنه می زند و حواس او را به حدی پرت می کند که پیچ تخمها را از بین ببرد و باعث می شود کودکان دیگر به عید پاک و اسم حیوان دست اموز اعتقاد نداشته باشند. با از دست دادن اعتماد نگهبانان به او ، یک جک شرم آور خود را در قطب جنوب منزوی می کند ، جایی که پیچ سعی می کند او را متقاعد کند که به طرف او بپیوندد. وقتی جک امتناع می کند ، پیچ تهدید می کند که کودک دندانی را می کشد مگر اینکه جک کارکنان خود را به او بدهد ، منبع جادوی او. او موافقت می کند ، اما پیچ کارکنان جک را می شکند و او را در یک شکاف به پایین پرتاب می کند. قفل خاطرات خود را در داخل دندانش باز می کند ، می فهمد که او نوجوانی فانی بود که در حالی که خواهر کوچکترش را نجات داده بود ، در حوضچه یخ زده جان خود را از دست داد. جک با الهام از کارکنان خود را تعمیر می کند و برای نجات بچه های جن ربوده شده به لانه باز می گردد.
با توجه به پیچ ، هر کودک در جهان به جز جیمی باور نمی کند ، نگهبانان را به شدت تضعیف می کند. جک که موج اعتقاد جیمی را پیدا می کند ، برف را در اتاق خود برف می زند ، و اعتقاد جیمی را تجدید می کند و اجازه می دهد اولین کسی باشد که جک را باور کرده و دیده است. آنها دوستان پسر را جمع می کنند ، که اعتقاد تازه آنها مبارزه آنها را با Pitch تقویت می کند. او آنها را تهدید می کند ، اما رویاهایشان قویتر از کابوس های او است و در نتیجه زنده شدن سندی و اتحاد دوباره نگهبانان انجام می شود. پیر شکست خورده و دیگر به او اعتقادی ندارد ، سعی در عقب نشینی دارد ، اما کابوس های شبانه او ، احساس ترس از خود را نشان می دهد ، به او روی آورده و او را به جهان زیرین می کشاند. پس از آن ، جیمی و دوستانش در حالی که جک جای او را به عنوان نگهبان سرگرمی پذیرفت ، از نگهبانان خداحافظی کردند.