انیمیشن طاهر و نویسنده

یک روز طاهر کتاب هایی رو از مسجد به خونه میاره و طوفان میشه و یکی از کتاب ها باز میشه و او شروع به خوندن داستان میکنه که راجب یک خانواده فقیر مثل خودشون هست که در زمان پیامبر زندگی میکنند پسر بزرگ خانواده در خیابان های شهر بازی میکرد که با عداث روبه رو میشه و عداث از او میخواد تا شب به نخلستان بره وقتی شب به اونجا میره اون به طاهر میگه که ما به پسر های شجاعی مثل تو نیاز داریم به گروه ما بیا و یک سیخ کباب به او میدهد تا به خانه ببرد وقتی مادرش میفهمد که ان از طرف عداث است به شدت ناراحت و عصبانی از طاهر میخواهد که ان را دور بیندازد چون آن غذا حرام است چون عداث دشمن مسلملنان است. فردای آن روز دوباره با عداث ملاقات میکند و فریب پولی که عداث به او میدهد را میخورد و با گروه عداث به اذیت و آزار مردم میپردازد . اما فردای آن روز سعد به طرف پدرش سنگ میزند و طاهر میفهمد که این کار و مسیری که در پیش دارد اشتباه است و همراه پدرش به خار چیدن میرود تا با کمک هم پول دربیاورند بعد از دریافت دستمزد از پدرش جدا شده و پیش عداث میرود و پول او را پس میدهد عداث هم که عصبانی شده از گروه میخواهد او را بزنند. مردم شهر میرسند و طاهر را نجات میدهند داستان تمام میشود و طاهر اصلی به هوش می آید و میبیند که در زمان حال قرار گرفته است به کتاب نگاه میکند و میبیند عکس مردی که در مدینه با او رو به رو میشد و او را راهنمایی میکرد که گول شیطان را نخورد و در آخر هم دست او را باند بست همان نویسنده کتاب داستان راستان است.