.پرهوم شروع به گفتن داستانی می کند که شخصیت های داستان خودشان هستند و در رویای نوبر این داستان به حقیقت می پیوندد.قصه پرهوم از انجا آغاز می شود که بچه غولی به نام بزگوش در سرزمین خیال زندگی می کند که مدتی است بی خوابی گرفته است.بزگوش برای پیدا کردن راه چاره خود نزد غول چراغ چراغ جادو می رود.غول چراغ جادو به اومی گوید که راه حلش آنست تا کسی برایش قصه بخواند بلکه خوابش ببرد.بزگوش در پی یافتن قصه گو وارد روستای پرهوم می شود و وقتی پرهوم را در حال قصه گویی برای نوبر میبیند،پرهوم را اسیر کرده و با خودش به سرزمین خواب میبرد.داوود و مادربزرگ وقتی متوجه ناپدید شدن پرهوم می شوند نگران شده و از نوبر می پرسند پرهوم کجاست؟نوبر که نمی داند آنچه دیده است خواب یا حقیقت بوده چیزی نمی گوید.تااینکه ناگهان کفش پرهوم که از پایش روی درخت افتاده روی سر داوود میافتد.داوود پی می برد که پرهوم را کسی با خودش برده است و نوبر تازه یادش می آید که قضیه چه بوده است و به مادربزرگ و داوود می گوید که کار کار بچه غول است. داوود و نوبر تصمیم میگیرند تا برای پیداکردن پرهوم به سرزمین خواب محل زندگی غول ها بروند تا پرهوم را نجات دهند.در همین حال پرهوم در خانه بزگوش در قفسی زندانی است.بزگوش مدام از پرهوم میخواهد که برایش قصه ای بگوید اما پرهوم اینکار را نمی کند و تقاضای آزادی دارد.تااینکه بااصرار بزگوش پرهوم مجبور می شود تا با قول هایی که از بزگوش میگیرد برایش قصه بخواند.پرهوم قصه خودش را برای او تعریف می کند و می گوید لنگه کفشش روی درخت جامانده و اگر داوود لنگه کفش را پیدا کند میفهمد که اوکجاست و برای نجاتش می اید.بزگوش عصبانی می شود و درحالیکه به پرهوم قول داده بود از سرجایش تکان نخورد قول خود را می شکند و به خانه پرهوم میرود تا لنگه کفش را پیدا کند. پشه ای که در حوالی خانه پرهوم زندگی میکند به بزگوش می گوید که داوود لنگه کفش را پیدا کرده است و در جستجوی پرهوم است.بزگوش با کلک داوود و بزگوش را پیدا کرده و در خواب لنگه کفش را از آنها میگیرد.داوود و نوبر وقتی از خواب بیدار می شوند متوجه دزدیده شدن لنگه کفش می شونددرحالیکه باید لنگه کفش را بدست پرهوم برسانند تا پاهایش اذیت نشوند.داوود تصمیم میگیرد تا بزگوش را گول بزند و به او می گوید لنگه کفشی که در دست داری برای مادربزرگ است نه پرهوم.بزگوش به راحتی گول داوود را میخورد و لنگه کفش را رها می کند.بزگوش عصبانی از پشه که چرابه او دروغ گفته است به سراغ او می رود تا انتقام بگیرد.پشه به بزگوش اطلاع می دهد که گول خورده و اگر میخواهد حقیقت را بفهمد میتواند با مادربزرگ دوست شده و ماجرا را از زبان خود او بشنود.بزگوش شاخ و دم خود را می پوشاند و در نقش دلال به درب خانه مادربزرگ می رود و میگوید که خریدار لنگه کفش است و از مادربزرگ می خواهد تا لنگه کفشی را که دارد به او بفروشد.اما مادربزرگ به بزگوش می گوید که لنگه کفشی از خودش ندارد.بزگوش میفهمد که گول داوود را خورده و دوباره پیش پشه برمی گردد.اینبار پشه به بزگوش پیشنهاد میدهد که نوبر را پیش پرهوم ببرد تا درحالیکه پرهوم برای نوبر قصه می خواند او هم از قصه خوانی پرهوم استفاده کند و خوابش ببرد.برای اینکار بزگوش پیش غول چراغ جادو می رود تا او را به شکل مادربزرگ در آورد بلکه نوبر به بهانه مادربزرگ به خانه بزگوش برود.نوبر که از خواب بیدار شده و مادربزرگ ساختگی را کنار خود می بیند به حرف او گوش کرده و همراه بزگوش یا مادربزرگ میرود درحالیکه داوود را تنها می گذارد.در میان راهنوبر از بوی بد بزگوش میفهمد که او مادربزرگ نیست اما راه فراری ندارد و مجبور می شود تا به خانه بزگوش برود و به هرچه او می گوید عمل نماید.نوبر وقتی پرهوم را می بیند به او می گوید که چون به قصه هایش نیاز داشته با پای خود به خانه بزگوش آمده تا برایش قصه بخواند و خوابش ببرد.پرهوم شروع به قصه گفتن برای نوبر می کند اما هرداستانی را که میخواهد تعریف کند نوبر میگوید ان را قبلا شنیده است.تااینکه پرهوم به نوبر می گوید تنها در کتاب مادربزرگ است که داستان هایی وجود دارد که تابحال خوانده نشده است.بزگوش که این را میشنود خوشحال شده و برای بدست آوردن آن کتاب به خانه مادربزرگ می رود و پرهوم و نوبر را تنها میگذارد.پرهوم و نوبر هم از این فرصت استفاده کرده و خود را از قفس آزاد می کنند اما در راه خروج از سرزمین خواب درون تله ای گرفتار می شوند.غول چراغ جادو که توسط آینه خود شاهد تمام اعمال بزگوش است از اینکه می تواند بالاخره از طریق بزگوش صاحب کتاب قصه ها شود خوشحال می گردد.بزگوش برای بدست آوردن کتاب خود را شبیه کارگر کرده و در انجام کارهای کشاورزی به مادربزرگ کمک می کند و در ازای انعام از مادربزرگ کتاب قصه های خوانده نشده را از او می خواهد.مادربزرگ مهربان علاوه بر کتاب به بزگوش انعام و مقداری خوراکی می دهد و بزگوش تحت تاثیر حسن رفتار مادربزرگ قرار میگیرد.داوود که حال از خواب بیدار شده و میبیند نوبر در کنارش نیست به راه خود ادامه میدهد تااینکه به خانه بزگوش میرسد. بزگوش و داوود همزمان به خانه رسیده و باهم درگیر می شوند.در این درگیری داوود پیروز شده و قصد کشتن بزگوش را دارد اما بزگوش با اظهار پشیمانی از رفتار های سابق خود و اقرار به تاثیر پذیری از رفتارهای نیک مادربزرگ جان خود را نجات داده و داوود منصرف از کشتن او می شود.داوود و بزگوش با همدیگر به جستجوی پرهوم و نوبر میروند و بعد از یافتن تله آنها را از دام نجات می دهند و بزگوش اعتراف می کند که او هم در گذشته آدمیزاد بوده اما بخاطر دروغگویی هایش توسط غول چراغ جادو به بچه غول تبدیل شده است.غول چراغ جادو که متوجه خطر برای بدست آوردن کتاب قصه ها می شود خود به سراغ کتاب که در دست بزگوش است می رود اما داوود با شجاعت مانع از تصاحب کتاب شده و با شکستن آینه غول چراغ جادو او را شکست می دهد و غول در دامی که پرهوم و نوبر قبلا افتاده بودند می افتد.با شکسته شدن آینه بزگوش دوباره آدمیزاد می شود و همگی باهم با مرکب پرنده سرزمین خواب ها را ترک می کنند.نوبر که حال با تمام شدن قصه از رویای خودش بیرون امده نتیجه میگیرد که نجات یافتن پرهوم،نوبر و داوود بخاطر کار و افکار نیک و دعای خیر مادربزرگشان است.
انیمیشن
سرزمین خواب
Dreams land
عاقبت خوب در نیکی کردن است
کارگردان: | علی لطفی |
نویسنده: | فریدون دانشمند |
تهیه کننده: | علی لطفی |
سال تولید: | 1387 |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |