در تابستان سال 1962 ، دانش آموز خردسال و منحصر به فرد کلاس پنجم دبیرستان ، اسکات اسمالز ، با والدینش به حومه لس آنجلس نقل مکان کرد ، جایی که در یافتن دوستی با مشکل مواجه است. او سعی می کند به گروهی از پسران بپیوندد که روزانه در ماسه شنی محلی بیس بال بازی می کنند ، اما از ناتوانی در گرفتن یا پرتاب توپ خجالت می کشد. تلاشی برای یادگیری بازی گرفتن با پدرخوانده اش ، بیل ، یک چشم سیاه به دنبال دارد. با این وجود ، او توسط رهبر و بهترین بازیکن آنها ، بنی رودریگز ، که مربی او است ، به تیم دعوت می شود. وقتی همیلتون “هام” پورتر شکارچی به یک حیاط خلوت مجاور برخورد می کند ، اسمالز تلاش می کند توپ را بازیابی کند اما پسران دیگر مانع او می شوند ، که به او می گویند “Beast” ، یک ماستیف بزرگ و پرخاشگر انگلیسی که به یک محله تبدیل شده است افسانه. بسیاری از توپهای بیس بال که در طول سالها به حیاط وارد شده اند ، همگی توسط Beast ادعا شده اند ، که توسط صاحب آن ، آقای مرتل ، به زنجیر کشیده شده است.
یک روز به خصوص گرم ، پسران از استخر جامعه بازدید می کنند. مایکل “اسکینتس” پالدوروس به واندی پفرکورن ناجی نجات حمله می کند و غرق شدن را جعل می کند تا وی را مجبور به احیای دهان به دهان کند. تیم شن و ماسه از استخر ممنوع است ، اما اعتبار Squints افزایش می یابد. در تاریخ چهارم ژوئیه ، تیم یک بازی شبانه را با نور آتش بازی انجام می دهد و اسمالز مشاهده می کند که اگرچه برای بقیه افراد بیس بال فقط یک بازی است ، اما این عشق واقعی بنی است. بعداً ، آنها به چالش کشیده می شوند تا در مقابل تیم رقیب لیگ کوچک که آنها را به راحتی شکست می دهند ، بازی کنند. برای جشن ، آنها از یک نمایشگاه بازدید می کنند که در آن سعی می کنند توتون حاصل از Bertram Grover Weeks را بجوند و سوار بر ترابانت شوند. این ترکیب باعث می شود که همه افراد و دیگران استفراغ کنند.
روزی بنی به شدت به تنها بیس بال تیم ضربه می زند تا جایی که پوشش را از پا در می آورد. با بیل در کسب و کار ، Smalls یک بیس بال را از اتاق جام خود قرض می گیرد که توسط بازیکن افسانه ای Babe Ruth ثبت می شود. اسمالز که از تاریخ بیس بال بی اطلاع است ، ارزش توپ را درک نمی کند و اولین ضربه خانگی خود را می زند و آن را به حیاط حیوان وحش می فرستد. وقتی دیگر پسران از خودنویس مطلع می شوند ، ارزش آن را به اسمالز می گویند و چندین تلاش می کنند تا توپ را با استفاده از وسایل بازیابی موقت از حیاط خارج کنند ، اما هرکدام توسط Beast نابود می شوند. بنی رویایی دارد که در آن روحیه بیب روت به او توصیه می کند که توپ را خودش بازیابی کند و این لحظه ای خواهد بود که او را به یک افسانه تبدیل می کند.
بنی از بالای حصار عبور می کند و Beast را “ترشی” می کند تا توپ را بازیابی کند ، اما سگ در تعقیب خود زنجیر خود را می شکند و از حصار می پرد. این بنی را از طریق شهر تعقیب می کند ، در نتیجه چندین موقعیت کمدی رخ می دهد ، و در نهایت به ماسه سنگ برمی گردد. بنی دوباره به حیاط آقای مرتل می پرد ، اما جانور از طریق حصار سقوط می کند ، که بالای آن می افتد. اسمالز و بنی نرده ها را بلند می کنند تا سگ را آزاد کنند ، که با هدایت آنها به سمت بیس بال هایش سپاسگزار است. آنها با آقای مرتل ملاقات می کنند که معلوم می شود یک بازیکن بیس بال سابق است که با بی بی روت بازی می کرده اما پس از برخورد با بیس بال کور شده است. او مهربانانه توپ جویده شده را برای یکی از آنها که توسط تمام نیویورک یانکی ها در سال 1927 امضا شده است ، به آنها معامله می کند. اسمالز این توپ را به بیل می دهد و رابطه پدر و پسر آنها بهتر می شود. پسران به بازی بیس بال در ماسه سنگ ادامه می دهند و Beast – که نام اصلی او هرکول است – به عنوان طلسم خود بازی می کند.
طی چند سال آینده ، بچه های ماسه سنگ راه های جداگانه خود را دنبال می کنند. سو Ben استفاده بنی با Beast به او لقب “جت” می دهد و او برای بازی در Los Angeles Dodgers ادامه می دهد. Smalls تبدیل به یک مفسر ورزشی می شود و بازی ای را در برابر غول های سانفرانسیسکو پوشش می دهد که در آن بنی با موفقیت خانه خود را بدزد. هر دو با جشن پیروزی خود ، رد و بدل می شوند.