دکتر استرنج یک جراح مغز و اعصاب ماهر است که به خاطر مهارت بالایش به ثروت هنگفتی رسیده است. این ثروت و مهارت باعث میشود دکتر استرنج تغییر کند و تبدیل به مردی مغرور و ازخودراضی بشود. روزی رئیس بیمارستان از او میخواهد که به درخواست دکتری به نام جینا برای درمان بیمارانی همکاری کند.او ابتدا قبول نمیکند ولی با اصرار رئیس مواجه میشود و درنهایت میپذیرد. دکتر استرنج به دیدن دکتر جینا میرود و در آنجا بابیمارانی روبهرو میشود که همه کودک هستند و همه بهصورت ناگهانی به کما رفتهاند.دکتر استرنج بسیار تعجب میکند و میخواهد یکی از بچهها را معاینه کند که ناگهان آن بچه دست دکتر استرنج را میگیرد و دکتر استرنج در ذهن خود تصویر یک هیولای آتشین را میبیند.دکتر استرنج که جاخورده با ترس بیمارستان را ترک میکند و هر چه دکتر جینا از او میخواهد که برگردد توجهی نمیکند. دکتر استرنج در ماشینش به سمت خانهاش حرکت میکند که ناگهان متوجه افراد خاصی میشود که در حال جنگیدن با هیولا هستند.دکتر استرنج که ترسیده سرعت خود را زیاد میکند و درراه ناگهان به تعدادی کودک می رسد که درست جلوی اوایستادهاند .او سعی میکند که به آنها نزند و این باعث میشود کنترل ماشین را از دست بدهد و تصادف کند. دکتر استرنج سه روز بیهوش است.وقتی بهوش میآید متوجه میشود که دستانش دیگر توانایی خودشان را ازدستدادهاند و او نخواهد توانست جراحی انجام بدهد. او بسیار خشمگین و ناراحت میشود و تصمیم میگیرد به هر روشی که شده دستش را درمان کند. او به مکانهای مختلفی در دنیا میرود و هزینههای زیادی را میپردازد تا دستانش درمان شوند ولی هیچ تأثیری برایش ندارد. دکتر استرنج که پول زیادی خرج کرده خانه وزندگی خود را از دست میدهد . او تصمیم میگیرد که خودش را بکشد و به بالای پلی میرود تا خودش را به پایین پرتاب کند که ناگهان کسی مانع او میشود.شخصی مرموز به سراغش میآید و به او میگوید اگر میخواهی درمان شوی باید به تبت بروی ، و نقشهای را به او میدهد و دکتر استرنج با هر سختی که بود خود را به آن مکان خاص در تبت میرساند تا بتواند دردش را درمان کند ولی در آنجا متوجه میشود که درمانی در کار نیست و به او گفته میشود که برای به دست آوردن قدرت دستش باید توانایی ذهنیاش را بالا ببرد او ابتدا مقاومت میکند ولی بعد راضی میشود و تمرینات خودش را شروع میکند. در طول تمرینات استاد بزرگ او را راهنمایی میکند و به او میگوید که برای بدست آوردن تواناییهایش باید گذشتهاش را فراموش کند و روی هدفش تمرکز کند. استرنج در طول تمرینها میتواند قدرت ذهنش را بالا ببرد و تواناییهای خاص را بدست بیاورد.در آن هنگام به او گفته میشود که با این قدرتها باید از انسانها در برابر هیولایی به نام دورمامو حفاظت کند. دورمامو هیولایی است شیطانی که قبلاً هم به انسانها حمله کرده بوده ولی استاد بزرگ جلوی او را میگیرد ولی حالا او راهی برای بازگشت پیداکرده آنها باید جلویش را بگیرند. وقتی استرنج چهرهی هیولا را میبیند متوجه میشود که همان تصویریست که در ذهن بچههاست.او به استاد میگوید و تصمیم میگیرد برای درمان بچهها برود تا هیولا نتواند به دنیای انسانها برگردد. او به بیمارستان میرود و با وارد شدن به ذهن بچهها آنها را از کما بیرون میآورد.ولی شخصی به نام موردو که به قدرت و توانایی استرنج حسادت میکند و حرص و طمع بدست آوردن قدرت را دارد به او و دوستانش خیانت میکند و به دورمامو میپیوندد و سعی میکند تا استرنج را بکشد.مانگو دوست استرنج او را نجات میدهد و به او میگوید که استاد بزرگ تو را بهعنوان جانشین خودش انتخاب کرده است. استرنج به شهر میرود تا با هیولا مبارزه کند. دورمامو با کمک سایر کودکان دیگر به دنیا وارد میشود و تمام هیولاهای دهشتناک را احضار میکند ولی استرنج شروع به مبارزه با او میکند و درنهایت با استفاده از قدرت ذهنش سحر دورمامو را جذب میکند و او را نابود میکند.
انیمیشن
دکتر استرنج
DOCTOR STRANG
استاد: وقتی یاد بگیری چیزی رو بپذیری که پذیرفتنش سخته، آن وقت قدرت واقعی رو پیدا میکنی!
کارگردان: | Patrick Archibald |
نویسنده: | Greg Johnson , Craig Kyle |
تهیه کننده: | Avi Arad , Ron Hohauser , Ken Katsumoto |
سال تولید: | 2007 |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |