سَم پسربچهای که از تاریکی میترسد، یک روز صبح که از خواب بیدار میشود برای گرفتن پرندهاش که از قفس فرار کرده، از خانه بیرون میرود، اما در جلوی خانه سگی، ننو را که خرس پولیشی موردعلاقه اوست از او میگیرد و با آن بهسوی خیابان، جایی که بابانوئل ایستاده است میدود. بابانوئل که شاهد ماجرا است نظر سگ را به یک بیسکوئیت استخوانی جلب میکند و با این حقه ننو را از او پس میگیرد و آن را به سَم میدهد. روی گردن بابانوئل یک گردنبند جادویی است که سَم هنگام فرار از دست سگ آن را میبیند. آن شب سَم بدون ننو با ناراحتی به خواب میرود و کابوسی عجیب میبیند. او در خواب میبیند که پرنده بازگشته است و در پشت پنجره پرواز میکند، سَم با خوشحالی از رختخواب بیرون میآید تا اورا ببیند ولی در این هنگام بابانوئلی را که دیروز در جلوی فروشگاه دیده بود، میبیند که در حال بازی با ننو است و ننو هم زنده شده است. اما ناگهان هردو ناپدید میشوند.کمی بعد پرنده کوچک درحالیکه گردنبند جادویی بابانوئل را میآورد به سَم نزدیک میشود و گردنبند را به او میدهد. سَم گردنبند را روی تختخواب میگذارد ولی گردنبند به زمین افتاده و جادویش به کار میافتد، در یکلحظه عجیب، یک فنجان پرنده که داخلش یک سگ خلبان به نام یوری است، با سروصدای زیادی ظاهر میشود. یوری از سَم میخواهد که با او همسفر شود و آنها به قطب جنوب میروند. ولی یوری در آنجا سَم را تنها میگذارد و میرود و فقط گردنبند را برای او بجا میگذارد. سَم گردنبند را برمیدارد و تلاش میکند که با بکار انداختن آن یوری و فنجان پرنده را بازگرداند. در همین حال برنارد، خرس سفید قطبی مشغول گرفتن ماهی از زیر یخها است و کمی آنطرفتر هم لوید، پنگوئن نر داستان منتظر صید یک ماهی بزرگ است. برنارد موفق میشود که یک ماهی بزرگ صید کند ولی ماهی لیز خورده و پشت کوه یخی میافتد. ماهی درحالیکه از بالای کوه لیز میخورد به سَم برخورد میکند و گردنبند را میبلعد و جلوی لوید بر زمین میافتد . لوید که تصور میکند این صید از آن اوست ماهی را با خود نزد ایوا که یک پنگوئن ماده است میبرد و آن را به او هدیه میکند . سَم و برنارد در تماممسیر لوید را تعقیب میکردند. ایوا که بسیار تجملگرا است با دیدن گردنبند ماهی را فراموش کرده و گردنبند را با خود به خانه میبرد.سَم سعی میکند آن را از پنجره بیرون آورد ولی موفق نمیشود. تلاش سَم برای به دست آوردن گردنبند که تنها امید او برای بازگشت به خانه است و تلاش برنارد برای جلب محبت ایوا همچنان ادامه دارد و همه آنها بهطور اتفاقی با فنجان به صحرا میروند و ازآنجا هم با زَک که یک مارمولک است آشنا میشوند و برای نجات از دست هیولا که در برکه زندگی میکند با یکدیگر همکاری میکنند. در طی این مسیر، سَم از یک بچه ترسو بزدل به یک دوست مهربان و شجاع تبدیل میشود که برای نجات دوستانش فداکاریهای بسیاری میکند. در پایان، همه گروه نجات پیداکرده و سَم هم صبح روز بعد خود را در رختخوابش درحالیکه دیگر از چیزی نمیترسد پیدا میکند. روز کریسمس است و بابانوئل آنسوی خیابان هم، به او یک آبنبات عصایی مخصوص میدهد. سَم با استفاده از آبنبات میتواند ننو را از سگ پس بگیرد. و در پایان هم با سگ کوچک دوست میشود.
انیمیشن
دوست من برنارد
My friend Bernard
راه مقابله با ترسها، مقابله با آنهاست.
کارگردان: | Lim Ah-ron , Aaron Lim |
نویسنده: | Aaron Lim |
تهیه کننده: | Sirl Oscar |
سال تولید: | 2007 |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |