سامسون شیر در باغ وحش پارک مرکزی ، برای پسرش رایان داستان هایی از ماجراهای خود در وحشی های آفریقا تعریف می کند. با بسته شدن باغ وحش ، همه حیوانات آزادانه می توانند پرسه بزنند. سامسون ، بنی سنجاب که بهترین دوست او است ، بریجت زرافه که به وضوح علاقه ای به این ندارد که بنی سعی کند او را وادار کند تا با او بیرون برود ، لاری آناکوندای فروتن و نیجل کوالای بدشانس در حالی که رایان در مسابقات قهرمانی لاک پشت بازی می کند به دیدار دوستان می رود. رایان به طور تصادفی باعث یک لگدمال شدن می شود که به سمت بازی می رود. قبل از اینکه سامسون بخواهد عذرخواهی کند ، سامسون و رایان مشاجره می کنند و رایان طوفانی می شود. رایان فقط چند لحظه قبل از اینکه توسط یک کامیون به آنجا منتقل شود ، در یک ظرف سبز Intermodal سرگردان می شود ، که افسانه می گوید او را به طبیعت می برد. با کمک یک کبوتر ، حمیر ، سامسون و بنی به دنبال او می روند و به نایل ، لاری و بریجت دزدکی وارد یک کامیون برای جمع آوری زباله می شوند. بنی به طور تصادفی توسط بریجیت به دریا می ریزد. این گروه پس از عبور از میدان تایمز و نزدیک به خرد شدن در زباله ها ، با یک بسته سگ ولگرد هار مواجه می شوند. سامسون به جای جنگ از طریق فاضلاب فرار می کند. در آنجا ، آنها از دو برادر تمساح خیابانی ، استن و کارمین به اسکله می روند. صبح روز بعد ، چهار دوست هنگام فرار شدید از بندر یک قایق یدک کش را می دزدند. آنها با کمک لری قایق را رانندگی می کنند و با بنی ، که گله ای از غازهای کانادا را برای کمک به هدایت خدمه به سمت کشتی رایان ، به خدمت می گیرد ، دوباره به هم می پیوندند. روزها بعد ، نایجل دیوانه می شود و تحت تأثیر تصور اینکه به کوه یخی برخورد کرده اند ، از دریا می پرد.
قایق در آفریقا به زمین آغشته می شود ، جایی که همه حیوانات منطقه توسط حامل ها تخلیه می شوند ، زیرا آتشفشان نزدیک در شرف فوران است. آنها شاهد دویدن رایان به جنگل هستند. سامسون تلاش می کند تا او را پیدا کند. پس از ناکامی در خوردن یک حراجی خام ، به زودی مشخص می شود که سامسون قبلاً هرگز در طبیعت نبوده است ، که او این را تأیید می کند. بقیه گروه به کشتی برمی گردند ، اما سامسون به جستجوی پسرش ادامه می دهد. سامسون هنگام پیاده روی ، رنگ گیاهان و سنگ ها را می بیند. نایجل توسط گروهی از حیوانات وحشی که در آتشفشان زندگی می کنند ربوده می شود ، و رهبر آنها کازار ، او را “او بزرگ” تلفظ می کند ، بر اساس “فال” او در زمان جوانی دریافت کرد: در شرف شیرها ، کوالای اسباب بازی از هواپیما سقوط کرد و شیرها را ترساند و جان او را نجات داد. کازار می خواهد زنجیره غذایی را تغییر دهد. او ترجیح می دهد “طعمه ها به شکارچیان تبدیل شوند” و بالعکس. برای این ، او نیاز به خوردن شیر دارد. بریجت و لاری نیز دستگیر و گروگان گرفته می شوند.
رایان یک درخت قدیمی را پنهان می کند اما باند کرکس هایی به رهبری اسکروو و اسکاب با دستور کازار به او حمله می کنند. شاخه می شکند و پنجه او را به دام می اندازد. سامسون گریه های رایان را می شنود و با ترساندن پرندگان ، برای نجات او می دود. این دو دوباره به هم می پیوندند اما توسط یک گله حیوانات وحشی قطع می شوند. رایان وقتی سامسون به او می گوید بدود شوکه می شود. این دو به سمت درختی عقب نشینی می کنند که سامسون حقیقت گذشته خود را نشان می دهد. او در سیرک متولد شد و مانند رایان قادر به غرش نبود. پدر ناپایدار سامسون او را نپذیرفت و اجازه داد او را به باغ وحش بفرستند ، جایی که برای جلوگیری از تحقیر دروغ گفت. حیوانات وحشی آنها را کشف می کنند و در هرج و مرج ، درخت را بالای صخره می فرستند ، در حالی که سامسون هنوز آویزان است. رایان اسیر شده و به آتشفشان منتقل می شود.
بنی بعد از دویدن با گروهی از سوسک های سرگین ماده آلمانی ، سامسون را پیدا می کند و به او اعتماد به نفس می دهد تا خودش باشد ، حتی اگر اهل طبیعت نباشد. آنها دو آفتاب پرست به نام Cloak و Camo را می یابند که سامسون را به سمت آتشفشان هدایت می کردند و همچنین در تلاشند ارتش کازار را شکست دهند. سامسون از توانایی های استتار آفتاب پرست ها برای لغزش به لانه کازار استفاده می کند. نایجل تمام تلاش خود را می کند تا غذاهای وحشی را از آشپزی دوستانش باز دارد و سرانجام ، سامسون با کازار می جنگد اما به سرعت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. رایان با دیدن سامسون در خطر ، بر روی دستگاه منجنیق سوار شده و خود را به سمت کازار پرتاب می کند و سرانجام غرش را بیرون می کشد. با حواس پرتی کازار ، سامسون موفق می شود بر او غلبه کند. رایان به سامسون می گوید که از داشتن او برای پدر خوشحال است. دیگر حیوانات وحشی تحت تأثیر این امر قرار گرفته و دیگر از خدمت به کازار خودداری می کنند. سامسون شجاعت مورد نیاز خود را به دست می آورد و به قدری قدرتمند غرش می کند که کازار شارژ را عقب ببرد. گروه و حیوانات وحشی فرار می کنند ، به جز کازار ، که در آتشفشان در حال فوران گیر افتاده است ، و در آن توسط یک سنگ در حال سقوط له می شود. آنها موفق می شوند با قایق فرار کرده و به نیویورک بروند.