در ذهن دختری به نام رایلی احساسات اساسی وجود دارد که اعمال او را کنترل می کند – شادی ، غم ، ترس ، انزجار و عصبانیت. تجربیات او به خاطراتی تبدیل می شوند که به صورت کره های رنگی ذخیره می شوند و هر شب به حافظه طولانی مدت منتقل می شوند. پنج مهمترین “خاطرات اصلی” وی جنبه های شخصیتی او را تشکیل می دهد که به شکل جزایر شناور است. شادی به عنوان رهبر عمل می کند ، و او و بقیه احساسات سعی می کنند تأثیر غم و اندوه را محدود کنند.
در سن 11 سالگی ، رایلی برای کار جدید پدرش به سانفرانسیسکو نقل مکان می کند. او در ابتدا تجربیات ضعیفی دارد. خانه جدید تنگ و قدیمی است ، پدرش به سختی وقت برای او دارد ، یک پیتزا فروشی محلی فقط پیتزا را با کلم بروکلی سرو می کند و ون متحرک همراه با وسایل آنها در تگزاس به پایان می رسد و هفته ها نمی رسد. در اولین روز رایلی در مدرسه جدیدش ، غم و اندوه به صورت عقب افتاده خاطرات شاد را غمگین می کند ، که باعث می شود رایلی جلوی کلاسش گریه کند و یک حافظه اصلی غم انگیز ایجاد می کند. شادی سعی می کند با استفاده از یک لوله خلاuum آن را از بین ببرد اما به طور تصادفی دیگر خاطرات اصلی را که در طول مبارزه با غم از دست داده اند ، از بین می برد و جزایر شخصیت را از کار می اندازد. شادی ، غم و اندوه و خاطرات اصلی از ستاد مرکزی خارج می شوند.
در غیاب شادی و غم و اندوه ، عصبانیت ، ترس و انزجار تحت کنترل قرار می گیرند ، نتایج فاجعه باری ، رایلی را از والدین ، دوستان و سرگرمی های خود دور می کند. به همین دلیل ، جزایر شخصیتی او به تدریج متلاشی می شوند و در “حافظه ی تخلیه” می افتند ، جایی که خاطرات فراموش می شوند. سرانجام ، آنجر با وارد کردن ایده ای به این کنسول ، رایلی را وادار می کند که به مینه سوتا فرار کند ، زیرا معتقد است این کار شادی او را بازیابی می کند.
هنگام گشت و گذار در منطقه وسیع حافظه طولانی مدت ، شادی و غمگینی با بینگ بونگ ، دوست خیالی دوران کودکی رایلی روبرو می شوند که پیشنهاد می کند “قطار فکر” را به عقب برگردانید و به مقر بروید. این سه پس از ناراحتی شدید ناشی از انحلال جزایر ، سرانجام قطار را گرفتار می کنند اما هنگامی که رایلی به خواب می رود متوقف می شود ، سپس با فروپاشی جزیره دیگری کاملاً از خط خارج می شود. با ناامیدی ، جوی غم و اندوه را رها می کند و سعی می کند با یک “لوله فراخوان” به سمت مقر اصلی سوار شود اما زمین زیر لوله فرو می ریزد و شکستن و شادی و بینگ بونگ را به Memory Dump فرو می برد. یک شادی بی سر و صدا یک خاطره غم انگیز را کشف می کند که وقتی والدین و دوستان رایلی او را تسلی می دهند خوشحال می شود. شادی سرانجام هدف غم و اندوه را می فهمد: هشدار دادن به دیگران وقتی ریلی از نظر عاطفی بیش از حد تحت فشار قرار می گیرد و نیاز به کمک دارد. جوی و بینگ بونگ سعی می کنند از موشک واگن قدیمی بینگ بونگ برای فرار از حافظه تخلیه استفاده کنند اما به دلیل وزن بینگ بونگ قادر به پرواز به اندازه کافی بالا نیستند. در آخرین تلاش آنها ، بینگ بونگ به بیرون می پرد تا اجازه دهد Joy با محو شدن فرار کند.
شادی با غم و اندوه دوباره می شود و آنها به مقر بازگشتند ، اما خیلی دیر می رسند زیرا ایده خشم کنسول را از کار انداخته و رایلی را بی روح جلوه می دهد. در کمال تعجب دیگران ، Joy کنترل کنسول را به Sadness سپرد ، که می تواند دوباره آن را فعال کرده و رایلی را وادار کند تا به خانه جدید خود برگردد. همانطور که غم و اندوه خاطرات اصلی را دوباره نصب می کند ، و آنها را از شاد به غمگین تبدیل می کند ، ریلی با اشک به پدر و مادرش اعتراف می کند که دلتنگ زندگی قدیمی خود است. والدینش او را دلداری می دهند و اعتراف می کنند که دلشان برای مینه سوتا نیز تنگ شده است. شادی و غم با هم کار کردن کنسول ، ایجاد یک حافظه اصلی جدید متشکل از شادی و غم. یک جزیره جدید شکل می گیرد ، که نشان دهنده پذیرش رایلی از زندگی جدید خود در سانفرانسیسکو است.
یک سال بعد ، رایلی با خانه جدید خود سازگار شد ، دوستان جدیدی پیدا کرد و در حالی که چند مورد جدید پیدا کرده بود به سرگرمی های قدیمی خود بازگشت. در داخل ستاد ، احساسات او جزایر شخصیتی جدید رایلی را تحسین می کند و همه با هم روی یک کنسول تازه توسعه یافته کار می کنند که فضای آن برای همه آنها فراهم است.