در یک دوره آلاسکا پس از یخبندان ، قبایل محلی معتقدند که همه موجودات از طریق روح بزرگ ایجاد می شوند ، گفته می شود که آنها به شکل شفق قطبی ظاهر می شوند. یک سه نفر از برادران ، کوچکترین Kenai ، Denahi ، وسط ؛ و سیتکا ، بزرگترین ، به قبیله خود بازگشتند تا توتم ها ، گردنبندهای خود را به شکل حیوانات مختلف دریافت کنند. حیوانات خاصی که آنها نمایندگی می کنند نمادی است از آنچه که باید بدست آورند تا خود را مرد بنامند. کنای بر خلاف سیتکا ، عقاب هدایت و دنااهی ، گرگ خرد ، به خرس عشق می رسد. او با بیان اینکه خرس ها دزد هستند ، اعتراض می کند و معتقد است وقتی یک خرس Kodiak سبد ماهی قزل آلا آنها را می دزد ، حرف او یک واقعیت است. كنای و برادرانش خرس را تعقیب می كنند ، اما درگیری بالای یخچال خاتمه می یابد و در طی آن سیتكا جان خود را برای نجات برادرانش با جابجایی یخچال می دهد ، اگرچه خرس در سقوط زنده مانده است. پس از تشییع جنازه سیتکا ، یک کنای خشمگین خرس را مقصر مرگ سیتکا می داند. او شکار می کند و خرس را بالای صخره ای سنگی تعقیب می کند ، درگیری می کند و سرانجام او را می کشد. ارواح که با روحیه سیتکا به شکل عقابی کچل نمایان می شوند ، پس از تبخیر شدن بدن خرس مرده و پیوستن آنها ، کنای را به یک خرس تبدیل می کنند. دناهی از راه می رسد و با اعتقاد به اینکه کنای توسط خرس زودتر کشته شد ، قسم می خورد که با شکار آن از او انتقام بگیرد.
کنای در برخی از موج های شتاب سقوط می کند ، زنده می ماند و توسط تانانا ، شام قبیله خود بهبود می یابد. او به زبان خرس صحبت نمی کند ، اما به او توصیه می کند که به کوه بازگردد تا سیتکا را پیدا کند و دوباره به یک انسان برگردانده شود ، اما فقط وقتی که او کفاره اعمال خود را می گیرد. او بدون هیچ توضیحی ناپدید می شود. کنای به سرعت متوجه می شود که حیات وحش اکنون می تواند با او صحبت کند ، و با یک جفت برادر گوزن به نام روت و توکه ملاقات می کند. او در دام گرفتار می شود ، اما توسط یک توله خرس در حال خروج به نام کودا آزاد می شود. آنها معامله ای انجام می دهند: كنای كودا را برای دویدن سالانه ماهی قزل آلا اسكورت می كند و سپس توله كنای كنای را به سمت كوه هدایت می كند. همانطور که این دو سرانجام رابطه ای برادرانه شکل می گیرند ، کودا فاش می کند که مادرش مفقود شده است. این دو توسط Denahi شکار می شوند که هنوز مصمم به انتقام گیری از Kenai است ، غافل از اینکه خرسی که دنبال می کند در واقع خود Kenai است. سرانجام ، کنای و کودا به محل اجرای ماهی قزل آلا می رسند ، جایی که تعداد زیادی خرس به عنوان یک خانواده زندگی می کنند ، از جمله رهبر توگ. کنایی محیط جدید خود را می پذیرد و از زندگی با خرس های دیگر راحت است. در حین بحث و گفتگو در میان خرس ها ، كودا داستانی را درباره مادرش كه اخیراً در یخچال های طبیعی با شكارچیان انسان می جنگد روایت می كند و كنائی را از جنگ او و برادرانش با خرس كه منجر به مرگ سیتكا می شود یادآوری می كند و به او می فهماند كه تمام مدت ، خرس او کشته شد ، خود مادر کودا بود.
کنای که از کار خود شوکه و وحشت زده شده بود ، با احساس گناه فرار می کند ، اما کودا خیلی زود او را تعقیب می کند. کرستالن ، کنای حقیقت را به کودا اعتراف می کند ، او که غمگین است فرار می کند. یک کنای عذرخواهی می کند تا به کوه برسد. در همین حال ، روت و توكه ، كه دچار یك سقوط شده بودند ، در مقابل كودا با یکدیگر آشتی كردند و وی را وادار به بخشش كنای كردند. در کوه ، کنای توسط Denahi گوشه ای قرار می گیرد ، اما نبرد آنها توسط Koda ، که نیزه Denahi را می دزد ، قطع می شود. کنای از سر عشق خود را فدای کودا کرد ، و باعث شد سیتکا ظاهر شود و او را دوباره به یک انسان تبدیل کند ، تعجب دنائی و کودا. با این حال ، كنائی با فهمیدن اینكه كودا به دلیل اشتباه خود به او احتیاج دارد ، از سیتكا می خواهد كه با حمایت دناهی او را دوباره به خرس تبدیل كند. سیتکا مطابقت دارد و کنای دوباره به یک خرس تبدیل می شود. كودا قبل از بازگشت او و سیتكا به دنیای روح ، مدت كوتاهی با روح مادرش متحد می شود. در پایان ، کنای با بقیه خرس ها زندگی می کند و از طریق خرس بودن عنوان خود را به عنوان یک مرد به دست می آورد.