یک توله سگ سفید چوپان به نام بولت توسط دختری هشت ساله به نام پنی پذیرفته می شود. پنج سال بعد ، بولت و پنی در یک سریال تلویزیونی معروف به نام بولت بازی می کنند ، که در آن آنها با استفاده از ابرقدرت های مختلف با بولت برای محافظت از پنی در مقابل شرور ، دکتر کالیکو ، پدر پنی ربودند ، با بولت مبارزه می کنند. برای به دست آوردن اجرای واقعی تر ، تهیه کنندگان این سریال بولت را کل زندگی او فریب داده اند ، فیلمبرداری را به گونه ای تنظیم کرده اند که بولت معتقد است همه چیز در این نمایش واقعی است و او واقعاً ابرقدرت هایی دارد از جمله یک “ابرپارک” صوتی مانند ویرانگر بسیار قدرتمند . بعد از اینکه یک قسمت کلیفانگر باعث شد بولت اعتقاد داشته باشد پنی ربوده شده است ، او از تریلر سر صحنه خود در هالیوود فرار می کند ، اما در این روند خود را بیهوش می کند و در داخل یک جعبه بادام زمینی کف به حبس شهر نیویورک گیر می افتد.
در نیویورک ، بولت جستجوی پنی را از سر می گیرد. او که بسیار مأیوس و گیج شده بود ، از سخت ترین راه بی فایده بودن “ابرقدرتها” خود پی می برد. او با میتنز ، گربه وحشی بدبینی روبرو می شود که کبوترها را از غذای خود قلدر می کند. بولت با اعتقاد به اینکه میتنس “عامل” کالیکو است ، او را با یک بند به او می بندد و او را مجبور می کند تا او را به پنی راهنمایی کند. میتنس متقاعد شده است که ربایش یک دیوانه است ، اما هر دو با کامیون سفر خود را به سمت غرب آغاز می کنند. در همین حال ، در هالیوود ، یک بولت کم تجربه تر به نظر می رسد تا فیلمبرداری از سر گرفته شود. پنی واقعاً از ناپدید شدن بولت دلگیر است ، اما با اکراه موافقت می کند جستجو را متوقف کند تا تولید ادامه یابد.
میتنز با تعجب از اولین احساس گرسنگی خود ، نشان می دهد که چگونه مثل سگ ناز اما نیازمند رفتار کند و برای هر دو نفر در پارک RV غذا تهیه کند. Rhino ، همستری نترس و متعصب بزرگ Bolt به آنها پیوست. ایمان بی دریغ کرگدن به بولت توهمات سگ در مورد خودش را اثبات می کند ، اما به میتنز اجازه می دهد تا بفهمد بولت از یک نمایش تلویزیونی است. او سعی می کند این موضوع را به بولت بگوید ، اما بولت به راحتی ناامید می شود زیرا همه آنچه که او تصور می کرد واقعی است در اطراف او خرد می شود. با تلاش برای “سوپرمارک کردن” او به طور مکرر ، سر و صدا توجه حیوانات را به خود جلب می کند و بولت و میتن ها هر دو دستگیر شده و به یک پناهگاه حیوانات منتقل می شوند.
بولت ، توسط راینو از شر وانت گشتی آزاد شد ، سرانجام متوجه شد و می پذیرد که او فقط یک سگ عادی است. با این حال ، او اعتماد به نفس خود را پس از ترغیب Rhino (غافل از این افشاگری) دوباره به دست می آورد. آنها میتنس را از پناهگاه نجات می دهند و در حالی که به غرب ادامه می دهند ، بولت و میتنس دوستی نزدیک برقرار می کنند که در آن او به بولت می آموزد که چگونه یک سگ معمولی باشد و از فعالیت های معمول سگ لذت ببرد. میتنز برای ماندن در هر سه نفر برنامه ریزی می کند تا در لاس وگاس بمانند ، اما بولت همچنان به دنبال یافتن پنی است. میتنس به او می گوید پنی فقط یک بازیگر است و انسان ها هرگز حیوانات خانگی خود را واقعاً دوست ندارند زیرا سرانجام خیانت می کنند و آنها را همانطور که برایش اتفاق افتاده رها می کنند. بولت از باور کردنش امتناع می ورزد و تنها به هالیوود ادامه می دهد ، اما راینو میتنز را تشویق می کند که به عنوان دوست در کنار او باشد و اندکی بعد آنها را دنبال می کنند.
بولت به استودیو می رسد و پنی را پیدا می کند که ظاهری شبیه به او را در آغوش گرفته است ، غافل از اینکه پنی هنوز دلش برای او تنگ شده است و علاقه او به ظاهر زیبا فقط بخشی از تمرین است. یک بولت دل شکسته ترک می کند ، اما میتنس می بیند که پنی به مادرش می گوید که چقدر دلتنگ بولت است. میتنس از بولت پیروی می کند و توضیح می دهد. در همان زمان ، بولت در حین فیلمبرداری سریال وحشت زده به نظر می رسد و به طور تصادفی برخی مشعل های شعله ور را از پا در می آورد و صحنه صوتی را با پنی که درون آن گرفتار شده است ، آتش می زند. بولت از راه می رسد و هر دو در داخل استودیوی در حال سوختن دوباره به هم می پیوندند ، اما قبل از شروع خفگی از دود پنی قادر به فرار نیستند. پنی التماس می کند که بولت برود ، اما بولت حاضر نمی شود او را ترک کند. بولت با استفاده از “ابرپارک” خود از طریق دریچه هوای ساختمان ، آتش نشانان را از محل آنها مطلع کرده و اجازه می دهد هر دو به موقع نجات یابند.
پنی و مادرش وقتی که نماینده پرشورشان پیشنهاد می کند از این حادثه برای اهداف تبلیغاتی سوit استفاده کنند ، این کار را ترک کردند. نمایش با جایگزینی “بولت” و “پنی” و یک داستان جدید عجیب و غریب شامل آدم ربایی بیگانگان ادامه می یابد. پنی در حالی که به همراه خانواده اش به خانه ای روستایی نقل مکان می کنند ، میتنس و راینو را به فرزندی قبول می کند تا از زندگی ساده و شاد در کنار بولت و حیوانات خانگی جدیدش لذت ببرد.