انیمیشن توت فرنگی در زمستان

انیمیشن توت فرنگی در زمستان
Strawberry Shortcake’s Berry Bitty Adventures

میوه‌های مهربان در شهر توت کوچولو‌ها مشغول زندگی هستند که با آمدن فصل زمستان داستان‌هایی برای آنها رقم می‌خورد...

کارگردان: Bob Hathcock
نویسنده: Neera Garg
تهیه کننده: Ryan Wiesbrock
سال تولید: 2015
نوع: سینمایی
مدت زمان: 1 ساعت

داستان کامل

زغال اخته مشغول گفتن قصه هایی برای توت کوچولو ها است. او سه قصه مختلف برای آنها تعریف می کند: قصه اول در یک روز برفی، زغال اخته به مغازه پرتغال می رود و در آنجا پستچی ها را می بیند و از آنها در مورد کتابی که منتظرش بوده، سوال می پرسد. او متوجه می شود که ماشین حمل پست، در برف ها گیر کرده و نمی تواند کتاب او را برساند. او ناراحت به خانه بر می گردد. در خانه، یک راکت تنیس شکسته پیدا می کند و به وسیله آن یک کفش اسکی درست می کند و با کمک یک پروانه، به اداره پست مرکزی می رود و کتابش را تحویل می گیرد. زمانی که به خانه باز می گردد، بقیه میوه ها به سراغ او می آیند و از او می خواهند تا برای آنها هم کفش های اسکی درست کند. ساعاتی بعد، از فروشگاه مرکزی با او تماس گرفته می شود و یک فیلم تبلیغاتی برای فروش کفش های اسکی اش به او سفارش داده می شود. او برای درست کردن فیلم، از دوستانش که هر کدام در یک حرفه ی خاص تخصص دارند کمک می گیرد ولی هیچ کدام از نظرات آنها باب میلش نمی شود. او تصمیم می گیرد تا با سلیقه خودش و با در نظر گرفتن نظر دوستانش، فیلم را بسازد. بعد از چند روز، زغال اخته ، فیلم ساخته شده را به میوه های نشان می دهد و همه از فیلم او خوششان می آید و او را تشویق می کنند. قصه دوم تمشک قصد دارد تا به مناسبت شروع شدن بهار، یک نمایش لباس بهاره در کنار فواره اصلی شهر بر پا کند. بِری، یکی از توت های شهر که تخصصش تعمیرات است نیز قصد دارد تا به مناسبت شروع شدن بهار، یک نمایش آبی به وسیله فواره راه بیاندازد و مردم را غافلگیر کند. توت فرنگی که از برنامه بری با خبر می شود، با تمشک و بری صحبت می کند تا با یک روز اختلاف برنامه هایشان را اجرا کنند. روزها می گذرند ولی بری و تمشک نمی توانند با یکدیگر همکاری کنند و دوباره پیش توت فرنگی می روند. توت فرنگی به آنها پیشنهاد می دهد تا یک نمایش آبی در هنگام نمایش لباس بهاره اجرا کنند و هردو آنها از این پیشنهاد خوششان می آید و قبول می کنند. شب قبل از نمایش، بری یک دستگاه تقویت کننده فواره را بر روی آن امتحان می کند. بعد از رفتن او، به صورت اتفاقی، دستگاه روشن شده و فواره در کل شب با شدت فراوان کار می کند. صبح روز بعد، میوه ها می بینند که کل میدان فواره از شدت سرما یخ زده است. میوه ها و بری ناراحت به رستوران می روند و در آنجا مشغول فکر کردن می شوند. ناگهان فکری به سر یکی از آنها می آید و آنها تصمیم می گیرند تا یک نمایش اسکی بر روی یخ اجرا کنند. قصه سوم میوه ها بعد از مدت ها تمرین موسیقی با یکدیگر، دعوت نامه ای از شهر میوه ها دریافت می کنند. روز بعد، زمانی که توت کوچولو ها می فهمند که میوه ها قصد دارند تا مدتی از شهر بروند، جمع می شوند و از آنها می خواهند تا شهر را ترک نکنند. میوه ها تصمیم می گیرند تا کار های خودشان را به توت کوچولو ها یاد دهند تا زمانی که در شهر نیستند، مشکلی برایشان پیش نیاید. در ابتدا توت ها نمی توانند کار ها را به درستی انجام دهند اما بعد از مدتی تمرین، تمام کار ها به خوبی انجام می شود میوه ها با خیال راحت، با استفاده از اتوبوس گیلاس، به راه می افتند. زمانی که میوه ها از شهر می روند، توت کچولویی که مسئولیت کتاب خوانی برای بچه ها را دارد، یک داستان ترسناک در مورد یک موجود خزنده مرموز برای بچه ها می خواند و به شدت می ترسد و داستان را باور می کند و برای مردم شهر نیز در مورد خزنده مرموز می گوید و آنها را می ترساند. در راه شهر میوه ها، پرتغال که دلتنگ شهر توت کوچولو ها می شود، به بهانه های مختلف میوه ها را با شهر باز می گرداند. زمانی که میوه ها به شهر باز می گردند، در دامی که توت ها برای خزنده گذاشته بودند گیر می افتند. زمانی که توت ها به سراغ آنها می آیند، تعجب می کنند و گمان می کنند که میوه ها از آنجایی که به توت ها برای اداره شهر اطمینان نداشته اند باز گشتند. پرتغال جلو می آید و به آنها می گوید که به علت دلتنگی و بهانه گیری او بازگشته اند. توت ها هم برای اینکه پرتغال همیشه به یاد شهر توت کوچولو ها باشد، هدیه ای به او می دهند.

بیشتر کمتر