با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق عادل پسری ده ساله که پدرش قبل از جنگ توسط دولت بعثی کشته شده بود با مادرش در خرمشهر زندگی میکند او فردی مسئولیت پذیر است و در مخارج خانه کمک حال مادرش است در این میان دولت عراق به خرمشهر حمله میکند و مادر عادل از او میخواهد که شهر را ترک کنند ولی او تصمیم میگیرد که از خرمشهر بیرون نروند و رزمندگان در جنگ کمک کند تا خرمشهر را از بعثی ها پس بگیرند در این میان عادل و دوستش صادق برایچ گرفتن اسلح به مسجد شهر میروند ولی چون سن آنها بسیار کم است به آنها اسله نمیدهند و فرمانده منطقه از آنها میخواهد که درامور پشتیبانی مثل درست کردن سنگر و کوکتل به کمک رزمندگان بروند فرمانده آنها را با فردی به اسم سید مهدی آشنا میکند عادل و صادق برای جمع آوری کیسه برای درت کردن سنگر در شهر میروند و آنجا با عراقی ها برخورد میکنند ولی با زیرکی عادل از دستشان جان سالم به در میبرند عادل و سید مهدی برای آوردن اذوقه به جای دیگری از شهر میروند ولی با عراقی ها روبه رو و درگیر میشوند و دست صادق تیر میخورد سپس او با به عقب منطقه برمیگردانند و به بیمارستان منتقل میکنند عادل از سید مهدی میخواهد که او را به همراه خودش به منطقه ببرد ولی سید مهدی منکر میشود و سید مهدی روانه ی منطقه میشود واز صادق قول میگیرد که به جای خطرناک نیاید فردای ان روز رزمندگان برمیگردند اما سید مهدی به همراه انها نیستو عادل حال او را جویا میشود و دوستش میگوید زمانی که سید مهدی هم میخواست همراه آن ها به خرمشهر برگردد ناگهان تیری به چای او اصابت میکند و زخمی و محاصره میشود اما رزمندگان نمیتوانند بیشتر از این منتظر او بمانند و برای نجات جان بقیه ی همرزمان با عادل و صادق به خرمشهر برمیگردند اما عادل که نمیتواند تنها گذاشتن سید مهدی را بپذیرد تصمیم میگیرد به دنبال نجات او به محل درگیری برگردد و از مادرش اجازه ی رفتن به آن مکان پرخطر را میگیرد او با گاری اش به آن منطقه میرود ولی ناگهان یک سرباز عراقی او را میبیند و او را دنبال میکند عادل در خانه ای پنهان میشود و به دنبال او سرباز عراقی هم وارد خانه میشود تا او را اسیر کند اما سید مهدی او رابا ضربه ای از پا در می آورد و عادل و سید مهدی را میبیند و بسیار خوشحال میشود که او اسیر نشده سید مهدی که زخمی شده و به آن خانه پناه آورده عادل او را در گاری اش مخفی میکند و به سمت خرمشهر برمیگردد در میان راه به گشت عراقی ها برمیخورند عادل سعی میکند آن ها را گمراه کند اما آن ها به کف گاری مشکوک شده و متوجه حضور چیزی در گاری میشوند ولی سید مهدی به طور غافلگیر کننده ای به آن ها شلیک میکند عادل و سید مهدی به سمت خرمشهر میروند ولی عراقی ها آن ها را تعقیب میکنند رزمندگان دیگر متوجه تعقیب و گریز آن ها میشوند و آن ها را نجات میدهند اما در لحظه ی آخر گلوله ای به پهلوی عادل اصابت میکند ولی او جان سالم به در میبرد و با صادق و سید مهدی تصمیم میگیرند بعد ازبهبودی کامل به خرمشهر برگردند و تا آخرین نفس در برابر بعثی ها مبارزه کنند تا خرمشهر را پس بگیرند.
کارگردان: | محمد حسین علمدار |
نویسنده: | احمد علمدار |
تهیه کننده: | علی شهاب الدین |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |