در Outback استرالیا ، بیلی ترسو سعی می کند در حالی که از محیط سخت زندگی می کند ، به جستجوی غذا بپردازد و از شکارچیان مرگبار ساکن در آن فرار کند. یک روز ، بیلبی با یک کودک رها شده آلباتروس روبرو می شود. ترحم به مرغ ، بیلبی بیش از جوجه ، که به او متصل می شود ، ورق می زند. بیلبی نمی خواهد کاری با جوجه داشته باشد ، اما نمی تواند ماموریت خود را برای یافتن غذای بیشتر کنار بگذارد تا جوجه را از شر انواع شکارچیان نجات دهد. بارها و بارها ، او سعی می کند جوجه را در یک محیط جدید رها کند ، فقط خودش را پیدا می کند که دائما سعی می کند از طیف گسترده ای از موقعیت های خطرناک زنده بماند.
سرانجام ، بیلی و جوجه در یک صخره بسیار بلند و شیب دار متوقف می شوند که غالباً طوفانی از باد افزایش می یابد. بیلی خسته تصمیم می گیرد جوجه را در آنجا رها کند ، به خصوص از آنجا که او معتقد است که او آماده پرواز به تنهایی است ، فقط برای اینکه توسط عقاب دریایی شکم سفید ربوده شود. بیبی که از امنیت دوست جدیدش می ترسد ، جرات پیدا می کند که از روی صخره بپرد و به عقاب حمله کند. در طی این نبرد ، جوجه از طناب خود می افتد و بیلبی را به هوا می ریزد و او را آزاد می کند. بیلی جوجه را با خیال راحت به لبه صخره پرتاب می کند ، در حالی که او مدام می افتد و توسط یک پرتاب به عقب منفجر می شود. دو دوست در آغوش می گیرند و جوجه خوشحال است که بالاخره می تواند پرواز کند. این فیلم با یک فلش فوروارد به سمت فرود آلباتروس که در کوه صخره اکنون بزرگ شده است ، پایان می یابد ، جایی که او و دوستش اکنون با مقدار کافی غذا زندگی می کنند.