در سال 1911 ، درست دو روز قبل از چهارم ژوئیه ، لیدی و ولگرد دارای سه دختر خوش اخلاق به نام های آنت ، دانیل و کولت و یک پسر سرسام آور به نام اسکامپ هستند. بعد از اینکه اسکامپ در خانه به هم ریخت ، جیم عزیز به عنوان مجازات ، اسکمپ را به بیرون سگ خانگی زنجیر می کند. والدین او ، ترامپ و لیدی ، از اینکه پسرشان نمی تواند مستقر شود و از قوانین خانه پیروی کند ، مضطرب هستند. ولگرد سعی می کند با اسکامپ استدلال کند ، اما با تمایل اصرار پسرش به یک سگ وحشی ، روح خود را از دست می دهد. بعداً ، اسكامپ می بیند كه یك بسته سگ ولگرد ، به نام سگهای جون كیارد ، در خارج از حیاط كاری را اذیت و آزار می كند و شیفته او می شود. اسکامپ از زنجیرش جدا می شود و برای پیدا کردن بسته فرار می کند. او یک عضو جوان از بسته را پیدا می کند ، آنجل ، و او را به بقیه سگهای جونکیارد می برد. در همین حال ، لیدی متوجه می شود که اسکامپ فرار کرده است و به ترامپ خبر می دهد.
اسکامپ سعی می کند بلافاصله به سگهای جونکیارد بپیوندد ، اما رهبر آنها ، باستر ، در کوچه به او آزمایشی می دهد که در آن اسکامپ باید یک قلع حلبی را با موفقیت از یک سگ بزرگ وحشی به نام رجی بگیرد. این منجر به تعقیب ریگی اسکامپ می شود ، اما سرانجام رگی گرفتار سگ گیر می شود. سگهای جونکیارد سپس به یک پارک می روند ، جایی که اسپارکی ، یکی دیگر از اعضای آن ، ماجرای فرار Tramp را از دست گروهی از سگگیرها تعریف می کند. باستر که روزگاری دوست خوب ترامپ بود ، با عصبانیت توضیح می دهد که ترامپ عاشق لیدی شد و حیوان خانگی خانه شد. اسکامپ با وحشت نسبت به پدرش که قبلاً سگ Junkyard بوده است ، احساس وحشت می کند. پس از اینکه اسکامپ و آنجل به سختی از قطار فرار کردند و به رودخانه افتادند ، آنها عاشق یکدیگر می شوند.
در همین حال ، اسکامپ و آنجل پدر و مادر اسکامپ را به همراه جیم عزیز ، عزیز ، جوک و تراستی هنگام جستجوی وی پیدا می کنند. آنجل که روزگاری خودش حیوان خانگی خانه بود ، از اینكه اسكامپ زندگی در خیابان را به جای یك خانواده دوست داشتنی انتخاب كند ، متنفر است. روز بعد ، باستر آخرین تست خود را به اسکامپ می دهد: سرقت غذا از پیک نیک خانواده اش. اسکامپ موفق می شود ، اما توسط پدرش گرفتار می شود. اسکمپ با او روبرو می شود و باستر اسکامپ را راضی می کند که یک سگ وحشی بماند. برای اثبات این موضوع ، باستر یقه اسکامپ را گاز گرفته و یک ترامپ دلسرد شده بیرون می رود. اسکامپ آزادی تازه پیدا شده خود را جشن می گیرد تا اینکه آنجل او را به خاطر ترک خانواده اش سرزنش می کند. عصبانی ، اسکامپ ناخواسته فاش می کند که آنجل می خواهد یک سگ خانه باشد. او فرار می کند ، و اسکامپ سعی می کند او را پیدا کند ، اما فایده ای ندارد. اسکامپ توسط یک فرشته شوکه شده نگاه می کند و توسط شیطان صید می شود. او می دوید تا ترامپ را پیدا کند. آن دو برای نجات اسکامپ به راه افتادند. در پوند ، اسکامپ توسط ریگی مورد حمله قرار می گیرد. ولگرد می رسد و با او مبارزه می کند. سپس ترامپ با اسکامپ به خانه برمی گردد و خانواده تصمیم می گیرند آنجل را به فرزندی قبول کنند.