در اوایل دهه 1900 در نیوانگلند ، یتیمی به نام پیت با اژدهای نامرئی خود الیوت در جنگل سوار می شود و از گوگانس ، یک خانواده متجاوز که پیت را برای کار در مزرعه خود خریداری می کند ، فرار می کند. این خانواده در حالی که قصد واقعی خود را برای مجازات شدید وی (“خوشبخت ترین خانه در این تپه ها”) ابراز می کنند ، در مورد چگونگی رفتار او با او بهتر می خوانند. الیوت دم خود را تاب می دهد و گوگانی ها را به گل می زند. بعد از رفتن آنها ، پیت در یک کنده به خواب می رود.
پیت و الیوت از Passamaquoddy بازدید می کنند ، جایی که ناشیانه بودن ناپیدا الیوت باعث می شود پیت برچسب منبع بدشانسی باشد. لمپی ، نگهبان فانوس دریایی ، از یک میخانه لغزیده و با پیت روبرو می شود. الیوت خودش را نمایان می کند و لمپی وحشت زده به طرف مردم شهر می دوید (“من اژدها را دیدم”). طبیعتاً ، آنها هنگامی که دخترش ، نورا ، از راه می رسد ، این کار را مانند یک غرض مست دیگر لرزاندند. پس از آن ، او را به فانوس دریایی برگردانده و در رختخواب قرار می دهد. در یک غار ساحلی پیت به الیوت سرزنش می کند که باعث دردسر شده است. هنگام آرایش ، نورا ، دختر لمپی ، ظاهر می شود و هشدار می دهد که پیت به دلیل ادامه جزر و مد از دریا در ماندن در آنجا امن نیست. وقتی متوجه شد او یتیم است و اهل منطقه نیست ، به او غذا و سرپناه در فانوس دریایی می دهد و او می پذیرد.
پیت از سوoraاستفاده ای که از Gogans رنج می برد به نورا می گوید ، و همانطور که او به او اجازه می دهد شب را در فانوس دریایی بگذراند ، آنها دوستی برقرار می کنند (“این آسان نیست”). او از داستان نامزدش پاول آگاه می شود ، کشتی ای که یک سال قبل گزارش شده بود در دریا گم شده است. او قول می دهد که از الیوت در مورد پل س askال کند. او معتقد است که الیوت دوست خیالی پیت است.
صبح روز بعد ، دکتر ترمینوس و دستیار او هوگی از هواپیماهای غیرقانونی دورافتاده می آیند و مردم شهر ساده لوحی را که در ابتدا از بازگشت خود عصبانی بودند (“Passamaquoddy”) پیروز می کنند. لمپی و هوگی برای اثبات واقعی یا نبودن الیوت می روند ، اما علی رغم مدتی که با او تعامل داشتند ، هنوز هم نمی توانند کسی را به وجود او باور دهند. روز بعد ماهیگیران محلی از کمبود ماهی شکایت می کنند و معتقدند که این تقصیر پیت است. نورا به آنها می گوید زمین ماهیگیری هر از گاهی تغییر مکان می دهد و باید از پیت در شهر استقبال کرد. او را برای شروع مدرسه می برد ، جایی که معلم ، خانم تیلور ، او را به خاطر بازیهای شیطانی الیوت ناعادلانه مجازات می کند. الیوت خشمگین به خانه مدرسه سر می زند و با فرار پیت ، شکل خود را در دیوار می گذارد. پیت پیشنهاد دکتر ترمینوس برای الیوت را رد می کند اما دعوت نورا و لمپی را برای زندگی دائمی با آنها می پذیرد. هنگامی که گوگن ها به خواستگاری او به شهر می آیند ، نورا از تحویل وی امتناع می ورزد. در حالی که گوگان ها سعی می کردند با یک قایق کوچک آنها را تعقیب کنند ، الیوت آن را “اژدر” کرد و باعث نجات پیت (“قبض فروش”) شد. دکتر ترمینوس برای دستگیری پیت و الیوت با گوگان ها همکاری می کند. او همچنین مردم محلی خرافی را متقاعد می کند که کمک به او در دستگیری الیوت مشکلات آنها را حل خواهد کرد.
عصر همان روز ، طوفانی وارد شد. در دریا ، یک کشتی با پاول به پاساماکوودی نزدیک می شود. دکتر ترمینوس پیت را در غرفه اغوا می کند در حالی که هوگی همین کار را با الیوت انجام می دهد. با حضور در آنجا ، الیوت نامرئی در دام تله گرفتار می شود ، اما او خود را آزاد می کند ، پیت را نجات می دهد و با گوگن ها روبرو می شود. لنا بر سر او فریاد می زند و ادعا می کند که پیت ملک آنها است و لایحه فروش خود را که وی مشعل می کند به او تکان می دهد. حالا که کاملاً بی دفاع هستند ، پس از اینکه او آنها را ترساند ، آنها فرار می کنند. همانطور که او و پیت می خندند ، دکتر ترمینوس تلاش بیشتری می کند تا او را بی صدا کند ، اما پای او در طناب گیر می کند و او را از طریق سقف منجنیق می فرستد و وقتی از آن عبور می کند فریاد می کشد ، و در پایان وارونه آویزان می شود در نزدیکی یک تیر برق . در آخرین تلاش ، او پیشنهاد خرید “قطعات یدکی” الیوت را می دهد. الیوت با پایان دادن به تجارت کلاهبرداری ، واگن مسافرتی دکتر ترمینوس را رد کرده و اقدام به تخریب آن می کند.
سپس الیوت شهردار ، خانم تیلور و اعضای شورای شهر را از سقوط یک قطب ابزار نجات می دهد و خود را برای آنها آشکار می کند. در بازگشت به فانوس دریایی ، لامپ توسط موجی سرکش طوفان محور خاموش شده است. الیوت برمی گردد و آن را با آتش خودش روشن می کند. همانطور که انجام می دهد ، نورا می بیند که او واقعی است. چراغ روشن شده و کشتی نجات می یابد. صبح روز بعد ، شهردار و اهالی شهر از الیوت برای کمک او تعریف و تمجید می کنند و نورا با پاول ، که تنها بازمانده از یک غرق شدن کشتی در کیپ هاتراس بود و دچار فراموشی شد ، دوباره ملاقات می کند. حالا که پیت یک خانواده دوست داشتنی دارد ، الیوت به او می گوید که باید برای کمک به یک کودک دیگر درگیر مشکل شود و از اینکه آنها باید از هم جدا شوند ناراحت است. پیت الیوت را با گفتن اینکه اگر کسی می تواند به آن بچه کمک کند ، آرام می کند ، او می تواند. او سپس با خوشحالی پرواز می کند در حالی که پیت و خانواده جدیدش برای او خداحافظی می کنند. پیت با خوشحالی یک بار دیگر به او یادآوری کرد که قرار است نامرئی باشد.