قباد در شهری افسانهای زندگی می کند که شغل اصلی مردم قالی بافی است و مردم شهر برای قالی بافی اهمیت زیادی قایلند و از کشورهای دیگر برای خرید فرش به این شهر می آیند. در بیرون شهر و در دالان های زیرزمینی و جاهای تاریک موجودات ترسناکی به نام بید زندگی می کنند که غذایشان نخ و فرش و قالی است و هر از گاهی به شهر حمله می کنند و فرش ها را می خورند و دار های قالی را می شکنند. در یکی از این حملات بیدها ، قباد سرسختانه دفاع می کند و خبر به حاکم شهر می رسد و حاکم قباد را به قصر دعوت می کند و به او راضی را می گوید که از پیشینیان قالیچه ای اسرار آمیز به دستشان رسیده است که اگر جوان نیک رفتار و نیک اندیشی بر آن بنشیند قالی پرواز می کند و به فرمان جوان در می آید و این جوان به کمک قالی میتواند بر بید ها پیروز شود. قباد بر قالی مینشیند و پرواز میکند و پادشاه به او میگوید که این قالی می تواند سبب قدرت گرفتن بیدها هم شود اما نمیداند چگونه! در همین اوقات پادشاه بید ها هم خواب وحشتناکی میبیند که آشفته میشود و بید رمال خوابش را اینطور تعبیر میکند که جوانی با قالی پرنده میخواهد مارا نابود کند و ااگر ما از قالی او بخوریم عمر جاودان پیدا میکنیم در همین حین خبرچین بیدها خبر میآورد که جوانی را در شهر با قالی پرنده دیده است. بیدها زیاد نمی توانند در روشنایی بمانند و از تاریکی قدرت می گیرند. رییس بید ها گروهی از بید ها را می فرستد تا قالی را از قباد بگیرند اما شکست می خورند. در افسانه های شهر آمده که اگر کسی سیمرغ را پیدا کند و گوهر نورانیت را از او بگیرد می تواند بیدها را برای همیشه نابود کند و افراد زیادی از قدیم عر خود را صرف پیدا کردن سیمرغ کردند از جمله پدر قباد که در همین مسیر توسط بیدها کشته شده بود. یکبار دیگر بیدها به بازار شهر حله دستهجمعی میکنند که قباد را بگیرند اما بازهم موفق نمیشوند. قباد تصمیم میگیرد قبل از آنکه دوباره بید ها قدرت بگیرند برود و سیمرغ را پیدا کند. او سفرش را آغاز میکند و در راه با کاروانی برخورد میکند و از طرفی تعدادی از بیدها هم در تعقیب او بودند که با بیدها مبارزه میکند و یکی از اعضای آن کاروان او را به سمت باغ همیشه بهار که در قله قاف و محل زندگی سیمرغ است راهنمایی میکند. او هم می رود و از سرزمین نقوش قالی میگذرد و سیمرغ را پیدا میکند. سیمرغ هم به او گوهر نورانیت را میدهد و همینطور یکی از پرهایش را هم می دهد که با سرعت زیاد بتواند خودش را به شهر برساند. وقتی می رسد متوجه می شود که بیدها خواهرش را اسیر کردند و حاکم میخواهد با سربازان به آنها حمله کند. قباد از حاکم میخواهد که دست نگهدارد و قباد برای آزادی خواهرش برود و سربازان هم با تاخیر بیایند و حاکم هم موافقت میکند. قباد می رود و در رویارویی با بیدها قرار میشود که با قالی خواهرش را به شهر بفرستد و او خودش تسلیم بیدها شود. اما بیدها او را به نحوی فریب میدهند و قالی را میگیرند و قباد هم میفهمد که اگر آنها قالی را به طور کامل بخورند جاودان میشوند. چون قالی تحت فرمان قباد بود، به قالی فرمان می دهد که به سمت او بیاید و می تواند قالی را پس بگیرد و از طرفی حاکم هم با گوهر نورانیت و سربازان سر می رسند و به کمک گوهر نورانیت بیدها را نابود میکنند.

انیمیشن افسانه شهر قالی
مصادیق پیشینهی فرهنگیمان مثل قالیبافی را ارج بنهیم
کارگردان: | حمیدرضا حافظی |
نویسنده: | حمیدرضا حافظی |
تهیه کننده: | مجید شاکری |
سال تولید: | 1393 |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |
گالری تصاویر



