یتیم جوان مارکوسی با خواهر کوچکش میپولوک در یک قبیله اینویت زندگی می کند. ماركوسی می تواند با حیوانات صحبت كند و دارای قدرت خاصی است كه مخصوص شمن ها است. او هر چند نمی خواهد یک شمن باشد و عمدتا قدرت خود را مخفی نگه می دارد زیرا می ترسد که یک شمن باشد او را مانند Croolik شامی قبیله بدل می کند. کرولیک پس از مرگ پسران خود ، که به همراه پدر مارکوسی در یک حادثه تصادفی در یک سفر شکار ، درگذشت ، خودخواهانه و ناعادلانه شد. کرولیک علت مرگ پسرانش را همسر خود که اکنون از هم جدا شده است سایا (که او را متهم می کند پسرانشان را در سنین خیلی کم به شکار رفته است) و پدر مارکوسی مقصر می داند. با گسترش ، Croolik همچنین از Markussi متنفر است.
در ابتدای فیلم ، کرولیک مخفیانه از الهه Sedna دور می شود و سعی می کند روح تاریکی را بخواند. در مجازات ، سدنا تمام حیوانات را از سرزمین قبیله دور می کند ، این امر باعث کمبود مواد غذایی خطرناک و کمبود گلوله قابل تجارت می شود.
این گروه ناامید تصمیم می گیرد تا Sarila ، سرزمینی افسانه ای را جستجو کند که گفته می شود حیوانات در آنجا زیاد است. تحت تأثیر کرولیک – که قصد دارد مارکوسی در این تلاش خود بمیرد – سه جوان اینویت انتخاب می شوند: مارکوسی ، به همراه دو دوست خود ، پوتولیک (پسر رئیس قبیله) و آپیک ، که در کودکی به یکدیگر قول داده شده بودند. سایا ، که اکنون به تنهایی به عنوان یک درمانگر زندگی می کند ، در غیاب او پیشنهاد می کند از خواهر جوان مارکوسی و سگ او کاجوک مراقبت کند.
این سه دوست قبیله را با سگهای سورتمه و حیوان خانگی آپیک که کیمی را لم می کند ترک می کنند. آنها در تلاش خود با خطرات متعددی روبرو می شوند که بارها توسط کرولیک از طریق جادوگری به وجود آمده است. این شامل در اختیار داشتن پوتولیک با استفاده از تعویذهای دوقلو (به اصطلاح “مدالیون”) می شود ، به طوری که پوتولیک به مارکوسی حمله می کند. این سه مسافر جوان می توانند بر تمام خطرات فائق آیند ، که بارها توسط قدرت مارکوسی نجات یافته است. در این میان ، کرولیک همسر سابق خود سایا را به دلیل سرقت غذا از قبیله قاب کرده و ممنوع الخروجی او است.
سرانجام این سه دوست به ساریلا ، مکانی گرم و پر از زندگی می رسند ، جایی که می توانند به سرعت غذای مورد نیاز قبیله را شکار کنند. علاوه بر این ، آپیک متوجه می شود که مارکوسی را دوست دارد ، که قبلاً نسبت به او محبت نشان داده بود. سدنا به ماركوسی گفته است كه او تمام آزمایشات را پشت سر گذاشته است ، اما پس از بازگشت به قبیله ، برای آزاد شدن حیوانات باید یك “كار كوچك” برای او انجام دهد. وقتی می پرسد چه چیزی نیاز دارد ، او فقط پاسخ می دهد که “یک شمن واقعی می داند چه کاری انجام دهد” و “آنچه را که باید انجام دهی”. مدت کوتاهی پس از آن ، پوتولیک دوباره توسط کرولیک تسخیر می شود و تلاش می کند مارکوسی را بکشد ، اما کیمی لمینگ متوجه نقش حرز پوتولیک می شود و آن را می شکافد ، پوتولیک را آزاد می کند.
پس از بازگشت به قبیله ، آپیک به او می گوید که می خواهد با مارکوسی ازدواج کند و والدینش رضایت می دهند. پوتولیک قبلاً توافق کرده بود. او پیش از آنکه روزی رئیس قبیله شود ، اکنون آرزو دارد که به سفر بپردازد و با روش های دیگران بیشتر آشنا شود.
کرولیک از اینکه مارکوسی هنوز زنده است عصبانی است و او را به چالش می کشد. ماركوسي با درك اينكه اين آخرين آرزوي سدنا است و به همين دليل خودش را به عنوان يك شمن واقعي اثبات مي كند ، اين جنگ جادويي را پذيرفته است. کرولیک شکست خورده و در حال مرگ ، اعتراف می کند که سایا را قاب کرده و از او طلب بخشش می کند.
ماركوسی از طرف طایفه رسما از سدنا طلب بخشش می كند و او اجازه می دهد كه حیوانات برگردند. کلاغ کرولیک خدمات خود را به مارکوسی ارائه می دهد. وقتی او زوال می کند ، کلاغ پرواز می کند در آخرین عکس دیده می شود که یکی از تعویذ های دوقلو را حمل می کند ، که به همان روش زمانی که پوتولیک تحت سلطه قرار گرفت ، روشن می شود.