در شهر عسلی زنبور ها همه شادند زیرا قرار است جشنی به مناسبت تخم ریزی ملکه بر پا بشود.در این شهر زنبوری وجود دارد به نام خال سیاه. او اصلا از اینکه در جایگاه دوم بعد از ملکه هست راضی نیست و خیلی دلش می خواهد ملکه بشود.روزی رفتگری را می بیند که او هم ناراضیست و به خال سیاه می گوید اگر میخواهی ملکه بشوی باید ژل رویال بخوری چون تنها با خوردن ژل رویال ملکه خواهی شد.خال سیاه تصمیم می گیرد خودش به انبار برود و ژل را بدزدد ولی نگبان انبار قبول نمی کند که قانون را زیر پا بگذارد و جلوی خال سیاه را می گیرد. خال سیاه با رفته گر نقشه می کشند که هر بار که رفته گر برای تمیز کردن انبار میرود برای خال سیاه ژل رویال بیاورد و در عوض وقتی ملکه بشود رفته گر ندیم خال سیاه باشد.یکروز که خال سیاه به بیرون از کندو می رود توسط زنبور قرمزی اسیر می شود.زنبورهای قرمز آشغال خور هستند و حالا رییس زنبور های قرمز به نام قرمزو تصمیم دارد که زنبور های عسل را وادار کند که به آنها ساخت عسل را بیاموزند .قرمزو به خال سیاه می گوید که باید به او کمک کند.در همین حین طلایی و دورنگ که زنبورهای ندیمه ی ملکه هستند خال سیاه را نجات می دهند.ملکه تصمیم میگیرد که به خاطر نجات خال سیاه جشن بگیرند که متوجه می شوند دیگر هیچ ژل رویالی نمانده و عسلها همه دست خورده شده اند. وقتی تحقیق می کنند نگهبان اعتراف می کند که کار خال سیاه بود و طلایی می گوید که او میخواسته ملکه بشود. ملکه عصبانی می شود و خال سیاه را اخراج میکند.خال سیاه هم به قلعه ی زنبورهای قرمز می رود و با آنها متحد می شود تا آنها ملکه را بدزدند و او ملکه بشود.رفتگر به کمک خال سیاه می آید و با باز کردن در مخفی باعث می شود زنبور های قرمز وارد کندو بشوندو زنبورهای عسل را بکشند یا اسیر کنند.طلایی و دو رنگ ملکه را فراری می دهند ولی قرمز ها او را پیدا می کنند و به قلعه میبرند.قرمزو از ملکه میخواهد که به آنها یاد بدهدکه چطور عسل بسازند ولی ملکه می گوید که بدن آنها برای اینکار ساخته نشده و انها نمی توانند عسل بسازند.قرمزو هم ملکه را گروگان می گیرد و از زنبور ها میخواهد که برای قرمز ها عسل بسازند. در شهر عسلی با نبود ملکه اوضاع بهم می ریزد و شهر رو به نابودی میرود.خال سیاه خودش را به عنوان ملکه معرفی می کند ولی طلایی متوجه می شود و او را از شهر بیرون می کنند.طلایی تصمیم می گیرد که خودش برای نجات ملکه برود ولی زنبورهای عسل به طرف خال سیاه میروند واو تنها می ماند. در شهر عسلی غذا هاتمام می شود و چون دیگر زنبور کارگری نیست که شهد برای تولید عسل بیاورد همه گرسنه می مانند.خال سیاه تصمیم میگیرد که از قرمزو کمک بگیرد ولی قرمزو او را از قلعه بیرون می کند و تازه در اینجاست که خال سیاه متوجه می شود چه اشتباه بزرگی کرده است.اوتصمیم می گیرد که برای نجات ملکه برود.به عنوان اسیر خال سیاه را می گیرند و وقتی او را پیش قرمزو می برند او از خال سیاه میخواهد که ملکه را بکشدو خال سیاه وا نمود می کند که قصدش کشتن ملکه است ولی در آخرین لحظه او را فراری می دهد.قرمز ها که به دنبال ملکه میروند متوجه می شوند طلایی با سایر زنبورهای عسل وارد قلعه شده اندو با هم در گیر می شوند.در همین حین قرمزو خال سیا را گیر می اندازد و میخواهد او را بکشد ولی در همان لحظه سنگی سقوط می کندو قرمزو و خال سیاه به دره می افتند .طلایی و دورنگ که صحنه را میبینند به کمک خال سیاه می روند واو را نجات می دهند. زنبورهای عسلی هم سربازان قرمزو را شکست می دهند و جنگ پایان می یابد.
کارگردان: | امیر سحرخیز |
نویسنده: | ناصر خوشبخت |
سال تولید: | 1393 |
نوع: | سینمایی |
مدت زمان: | 1 ساعت |