انیمیشن آلوین و سنجاب ها؛ قلدری کردن

انیمیشن آلوین و سنجاب ها؛ قلدری کردن
Alvin & chipmunks

بر اثر بازیگوشی آلوین عینک سایمون می‌شکند و سایمون مجبور می‌شود یک عینک خنده دار بزند و به مدرسه برود. همین باعث مسخره کردن و اذیت کردن سایمون توسط چند دانش آموز قلدر می‌شود. در این شرایط سنجاب ها تصمیم می‌گیرند که...

کارگردان: Janice Karman
نویسنده: Peter H. Saisselin
تهیه کننده: Ross Bagdasarian Jr
سال تولید: 2017
نوع: مجموعه
مدت زمان: 55 دقیقه

داستان کامل

طی یک اتفاقی عینک سایمون میشکند و چون چشم او ضعیف بود مجبور میشود یک عینک کمی خنده دار بزند به همین خاطر برخی از بچه های قلدر مدرسه او را اذیت کرده و مسخره می‌کردند. آلوین می‌خواست که با بچه های قلدر دعوا بکند اما سایمون جلوی او را گرفت و از برادرهایش خواست که به دیوید چیزی نگویند. سایمون یک ربات الکی ساخت که با آن قلدر ها را بترساند اما نقشه اش لو رفت و دوباره قلدرها او را اذیت می کردند. دیگر سنجاب ها سعی کردند نظر بقیه بچه ها را جلب کنند تا همه در مقابل قلدر ها بایستند تا آنها از کار زشت شان دست بردارند. در نهایت همه بچه ها در مقابل قلدر ها اعتراض می‌کنند و قلدر ها از کارشان پشیمان می شوند و در نهایت سایمون به آنها به مهربانی برخورد می‌کند و آنها را به مهمانی خودشان دعوت می کند. در یک بازی فالگیری افراد با گفتن ویژگی های خودشان ویژگی های همسر مطلوب شان را به دست می‌آوردند. آلبرتینا وقتی ویژگی های خودش را مطرح کرد ویژگی های همسر مناسبش شبیه آلوین درآمد و آلوین هم وقتی ویژگی هایش را گفت ویژگی های همسر مناسب است شبیه آلبرتینا درآمد. هر دوی آنها از این قضیه ناراحت شدند چون به همدیگر علاقه ای نداشتند بنابراین هر دو تصمیم می گیرند شخصیت های خود را جوری عوض بکنند که دیگر مطابق با آن ویژگی های فال نباشد. آلوین تبدیل به یک فرد بسیار متشخص و مودب می‌شود و از طرفی آلبرتینا شبیه یک فرد لات و بی ادب می شود. اطرافیان آنها از این قضیه خسته می‌شوند تصمیم می‌گیرند روی چیزهایی که قبلاً آنها دوست داشتند کارهایی انجام بدهند که آلوین و آلبرتینا دست از وانمود کردن بردارند و سرانجام موفق می شوند که آنها را متقاعد کنند که به حالت قبل بازگردند. دیوید مریض میشود و آلوین تصمیم می گیرد که وظایف دیوید را انجام دهد و سر اینکه آلوین می‌تواند به وظایفش را خوب انجام دهد یا نه با سایمون شرط بندی می کنند. در پی اتفاقاتی که می‌افتد آلوین متوجه می‌شود که وظیفه پدری چقدر سنگین است. یک روز آلوین به عنوان شوخی خودش را به شکل دلقک درآورد و تئودور را ترساند و از آنجایی که تئودور از دلقک خیلی میترسید خشکش زد و دیگر هیچ حرفی نمی زد. آنها برای اینکه دیوید متوجه نشود کارهایی را انجام دادند و هر کاری که کردند تئودور به حالت اولیه بازنگشت. تا اینکه یک روز در کوچه دوباره یک دلقکی را دید و به حالت اولش بازگشت. دیوید با سنجاب ها شبیه بچه ها رفتار می کرد یعنی در خیلی از کارهای آنها دخالت می کرد و هر روز آنها را به مدرسه می برد و حساسیت بیش از حد نسبت به آنها داشت. سنجابها در مقابل دوستانشان از این رفتار دیوید خجالت زده بودند و به نحوی می خواستند که سر دیوید را به موضوعی گرم کنند تا دیوید حساسیتش نسبت به آنها کمتر بشود. به همین خاطر به سراغ پیدا کردن یک همسر برای دیوید رفتند. دیوید که متوجه شده بود قضیه چیست تصمیم میگیرد دخالت هایش را نسبت به سنجاب ها کم بکند اما در این مسیر زیاده روی می کند ساعتهای کمی را با سنجاب ها می گذراند و آنها را به حال خودشان می گذارد که این قضیه سبب می‌شود سنجاب ها دلشان برای دیوید تنگ شود و از او بخواهند که به اندازه به آنها توجه کند نه افراط و نه تفریط داشته باشد.

منبع

بیشتر کمتر